۱۳۹۶ آذر ۱۶, پنجشنبه

حتی اگر پیروزی بر داعش دروغ نباشد

بیایید کمی با هم‌فکر کنیم. در یک دوره نسبتا کوتاه، گروهی به نام داعش پیدا شد که شاید جنایاتش گسترده تر از برخی نظام‌های حکومتی نبود اما بهره برداری آن گروه  از‌جدیدترین فن آوری های تبلیغاتی و انتشار تصاویر جنایت ها، وحشتی عجیب بر دنیا حاکم نمود. این وحشت آفرینی ها، یک بازنده اصلی داشت به نام اسلام و شعآئر اسلامی. هم‌اکنون حتی در جهان اسلام اگر یک نفر در وسط خیابان ، فریاد الله اکبر سر دهد همه حاضران در صحنه ،  وحشت زده پا به فرار می گذارند. همچنین درجای جای جهان،  بسیاری از افراد از داعش سنی می گویند و عده ای بیش از گذشته ،  رفتار داعش گونه ای را یاد آوری می کنند   که تنها حکومت شیعی دنیا انجام می دهد و بدین ترتیب دو نحله اصلی اسلام‌هم اکنون به عنوان ترویج کننده خشونت ، شناخته می شوند. اما ظهور داعش و نقش آفرینی کوتاه مدت آن ، یک برنده هم داشت : جمهوری اسلامی که   مدتها قبل از ظهور پدیده داعش ، در سوریه حضور نظامی داشت و به حاکم‌مستبد آن کشور برای مقابله با مخالفان ، کمک‌می کرد . وحشی گری های داعش در سراسر جهان و بزرگنمایی عمدی بخشی از رفتار آن‌گروه در سوریه، بهانه به دست سران جمهوری اسلامی داد تا حضور خود را توجیه کنند . البته این توجیه گری بدون کمک برخی اصلاح طلبان امکان پذیر نبود . در این‌ماجرا  رهبر جمهوری اسلامی ، در یک‌خلاف گویی آشکار اعلام کرد:  " اگر در سوریه با داعش نمی جنگیدیم باید در داخل کشورمان به مقابله با آنها می پرداختیم‌".  پس از این توجیه فریب کارانه ،    اصلاح طلبان و یاران ایشان از تسلط خود بر بسیاری از رسانه ها - از تهران تا پاریس و از لندن تا نیویورک -  استفاده کردند و حتی  در مرتبه ای بالاتر از ادعاهای نظام، به تقدیس حضور جمهوری اسلامی در سوریه پرداختند. در همان‌فضا بود که  " کاسبانِ سرِ بریده " هزاران ایرانی را حول محور " ماتم محسن‌حججی " متحد کردند .  مشمئز کننده ترین سخن و رفتار که در سایه " حضور مقدس در سوریه " مشاهده شد اظهارات وزیرخارجه جمهوری اسلامی بود که گفت :  " هر ایرانی، یک‌سپاهی است ".

به هر حال ، اینگونه به نظر می رسد که  دوره انجام وظیفه داعش در سوریه به پایان رسیده و این دولت مستعجل ، ظاهرا  به همان سرعت ظهور ،در حال غایب شدن‌است. البته از بین رفتن داعش ، مدعیان بسیار دارد.  هم امریکا  و متحدانش از نقش خود سخن می گویند و هم روسیه و اقمارش از جمله جمهوری اسلامی. در این میان، قاسم‌سلیمانی یک‌تنه وارد میدان‌شده و به عنوان سردار فاتح‌، این فتح الفتوح را به رهبر جمهوری اسلامی تبریک گفته است.  فارغ از رجز خوانی های سیاسی، قطعا نگارنده نیز همچون هر انسان آزادیخواه ،  خوشحال است که‌میلیونها انسان در سوریه و عراق ، شبها با تصور " تهدید داعش" سر بر بالین نمی گذارند. قضاوت در خصوص از بین رفتن واقعی داعش و  سهم‌ هر یک‌ از مدعیان و نیز هزینه های مالی و جانی  که به این‌بهانه بر ملت ایران‌تحمیل شده نیز، نه  کار آسانی است نه هدف این نوشتار.  آنچه در این‌مقاله به آن می پردازم تنها یک پرسش ساده است : " به فرض صحت ادعای قاسم سلیمانی و پیروزی سپاه بر داعش، آیا ملت ایران باید خوشحال باشد ؟"  برای پاسخ به این‌پرسش ، ابتدا باید به پرسش دیگری پاسخ داد : " آیا تقویت سپاه پاسداران با عملکرد فعلی آن در داخل و خارج ، در راستای منافع ملی است و پیامد مثبت برای ملت ایران دارد ؟

اگر سپاه پاسداران ، تنها یک نیروی نظامی بود که امنیت مرزها و حتی ماموریت بازدارندگی در خارج از مرزها را به عهده داشت یقینا افزایش اقتدار آن یا افزایش وحشت رقبا و دشمنان خارجی ، در حوزه منافع ملی قرار می گرفت به شرط آنکه دوستان و دشمنانی که سپاه از آنان حمایت می کند یا با آنان می جنگد همان دوستان و دشمنان ملت ایران باشند. تقویت سپاه ، در صورتی موجب اقتدار ملت ایران می شد که دغدغه های آن‌نهاد با نگرانی ها و علاقمندی های اکثریت ملت ، تطابق داشته باشد. آیا اینچنین است ؟ اجازه بدهید از سوریه آغاز کنیم. تقریبا هفت سال قبل و هم زمان با بهار عربی، اعتراضات مردمی به حکومت خودکامه ، در شهرهای سوریه آغاز شد. در آن روز ، نه از داعش خبری بود نه هنوز دولتهای دیکتاتوری سعودی ، قطر و برخی همپیمانان ایشان ، در سوریه حضور موثر داشتند. از همان روزهای نخست ، اخباری از حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه منتشر شد که نمی توانست  هدفی جز سرکوب مخالفان اسد داشته باشد. از آغازحضور جمهوری اسلامی تا آشکار شدن  نخستین نشانه های داعش در سوریه  حداقل  دوسال  فاصله وجود داشت . در اینوفاصله ،  کسی برای حضور جنایتکارانه عناصر سپاهی در سوریه و حمایت آنان از دیکتاتور دمشق ، دلیل موجه ارائه ننمود.‌ پس از ظهور داعش هم ، هدف اصلی حضور نظامی سپاه در سوریه ، تحکیم موقعیت بشار اسد در برابر دشمنان خارجی او بود . در واقع همانطور که آغاز حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه ، ارتباطی با منافع ملی ایران نداشت تداوم حضور نیز جز تحمیل هزینه های گزاف مالی و حیثیتی ، نتیجه ای برای ملت ایران نداشته و نخواهد داشت.

 سخن در این‌مورد ، بسیار است . اما اجازه می خواهم فعلا بحث در مورد هفت سال حضور پرهزینه جمهوری اسلامی در سوریه را متوقف و به جدیدترین پرده از‌نمایش بپردازیم ؛ نمایشی که تعزیه خوانان آن ، ملغمه ای عجیب است از اصلاح طلب و اصولگرا ، عمامه به سر و کراواتی ،  زنان  چادری و بانوانی که سالهاست مورد اهانت  همان زنان چادری قرار می گیرند ، متحجر و روشنفکر نما......این پرده ، ادعای پایان نمایش داعش است که اوج‌تبلیغاتی آن ، نامه نگاری قاسم سلیمانی با علی خامنه ای بود. سلیمانی با نادیده گرفتن عمدی نقش پررنگ‌روسیه در تحولات سوریه ،  از فضای پر فریب مربوط به داستانسرایی ها  پیرامون خطر داعش برای ایرانیان ، سوء استفاده  کرده و به تبلیغ برای خود و مقام مافوق خویش پرداخته است. اما به فرض که سلیمانی در ادعای خویش، صادق باشد آیا این‌پیروزی ، موجب خوشحالی برای مردم‌ایران است و آنطور که برخی اصلاح طلبان و اعتدالیونِ فریب کار می گویند موجب غروز ملی است؟

به عنوان‌یک‌ایرانی ، با صدای بلند و بدون هر گونه واهمه از هوچیگری ها می گویم : خطر گروه مسلط بر سپاه،  برای ایران و ایرانیان را دهها بار بیش از گروه مشکوک داعش می دانم که هم خلق الساعه بود و هم دفع الساعه. شبکه های مافیایی سپاه پاسداران سالهاست بر اقتصاد ایران‌ چنگ‌انداخته دختر حدادوعروس رهبرصاحب سومین فرزندشد.‌کاش خانواده، یک  باشرف داشت تااحساس عروس آقادرمورد دوری نرگس محمدی از فرزندانش را جویاشود را با انواع فساد و انحراف به طرف نابودی می برند. احداث اسکله های غیر مجاز، دست داشتن در قاچاق های کلان ،  ارعاب فعالان  اقتصادی و حذف امکان رقابت سالم‌  ونهایتا تضییع حقوق مالیاتی دولت ، از اقداماتی است که اکنون کمتر کسی در آغشته بودن فعالیت های اقتصادی سپاه به آنها تردیددارد. البته گام نهادن‌درمسیر   نابودی اقتصاد ملی و ایجاد انحصار های رانتی ، تنها مصیبتی نبست که سپاه پاسداران بر سر ملت ایران آورده است. اظهارات و اقدامات تحریک آمیز دررعرصه های بین المللی و آمریت در سرکوب ، دستگیری ، شکنجه و اعمال نفوذ در صدور احکام‌ قضایی در داخل  ، از دیگر مفسده انگیری های سپاه پاسداران است که روز به‌روز بر ابعاد آن‌افزوده می شود. نکته تاثر انگیز آنکه ، کوتاه آمدن‌های داخلی در برابر سپاه و اعلام‌حمایت فراگیر جناحهای داخلی از اقدامات خارجی سپاه  ، نه تنها موجب تجدید نظر فرماندهان‌سپاه در رفتار های خشن ، پرمفسده ، اقتصاد سوز و مخرب نشده ، بلکه بر جسارت توام با وقاحت آنان افزوده و آنان را در توسعه زیاده خواهی ها و شهوترانی های سیاسی  ، مصمم تر نموده است.‌نقش آفرینی رسمی سپاه در رسیدگی غیر حقوقی به‌برخی پرونده های اقتصادی و افزایش رجز خوانی  های هزینه ساز، نشان می دهد که افزایش اقتدار در خارج از مرزها تنها موجب قلدری بیشتر فرماندهان سپاه در داخل شده و می شود. پس چرا باید خوشحال بود از پیروزی پر هزینه کسانی که نه تنها خود را در برابر ملت ایران ، پاسخگو نمی دانند بلکه هر روز بر ابعاد مفسده انگیزی های اقتصادی ، سیاسی و قضایی خود می افزایند؟

اجازه بدهید سخن را با دعوت مخاطبان‌به تامل در سخنان فرمانده کل سپاه پاسداران به پایان ببرم‌که اخیرا گفت :" نابودی سریع داعش ، به مصلحت نبود". شخصا به خود حق می دهم‌ بیش از  خودفریبی و  و سرگرمی به‌احساسات کاذب ملی گرایانه، قدری به سوابق حضور سپاه در سوریه ، فاصله زمانی آغاز اعزام‌نیروهای سپاه به سوریه با ظهور مشکوک‌و پایان‌ سوال برانگیز  داعش، رقم‌های کلان که به بهانه مقابله با داعش  در سوریه هزینه شده است و از اینها بالاتر، به  دهها بلکه صدها میلیارد دلار خسارت مستقیم و غیر مستقیم اقتصادی بیندیشم که  ثمره اقدامات تحریک آمیز سپاه  - غیر مرتبط با منافع ملی ایران -بوده یا از  دخالت مستقیم سپاه در اقتصاد ، ناشی شده است. اندیشیدن به این‌موضوعات مرا قانع می کند که هر پیروزی سپاه در خارج‌مرزها ، باید موجب اعلام‌عزای عمومی شود نه اتحاد نامقدس‌ِ اصلاح طلب و اصولگرا برای ابرازشادمانی.    

۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

یزید بی بصیرت و " آقا"ی انقلابی

حاکم اسلامی باید مثل آقای ما ، انقلابی گری  و قاطعیت را در بالاترین حد و در همه شئون به نمایش بگذارد. بر همین اساس معتقدم آقای ما " فخر حکومت های انقلابی - اسلامی " است و یزید در مقایسه با او در " قعر بی بصیرتی " بود. درست است که یزید  فتنه گران علیه حاکم‌اسلامی را سرکوب کرد اما به دلیل ضعف در انقلابی گری، کارش نیمه تمام ماند . چند نمونه

یک - یزید به بیمار ، کاری نداشت حتی کسی که می دانست "جانشین  سردمدار فتنه " خواهد بود ؛  کسی که تا میدان جنگ‌ِعلنی آمده بود .او برای مبارزه مسلحانه ، عزم‌جدی داشت و اگر بیماری مانع او نمی شد   بر روی امیرالمومنین - منتخب خبرگان دستچین شده حاکم قبلی -  شمشیر می کشید .   اما   برای آقای ما ، فرقی نمی کند فتنه علیه حکومت ،  در چه سطحی است و فتنه گر، چه کسی است ؟ فتنه را در نطفه خفه می کند حتی اگر فتنه گر ، یک بیمار مانند علیرضا رجایی باشد که تنها گناه او ارائه چند سخنرانی و نوشتن چند مقاله بوده است. در حکومت قاطع خامنه ای ، فتنه گر می تواند   یک کارگر ساده باشد مانند ستار بهشتی‌و فتنه او ، نوشتن چند جمله . او را می کشند تا فتنه در پایین ترین سطح نیز شکل نگیرد.

دو - در حکومت بی بصیرت  یزید ، فقط با مردانی می جنگیدند که در جنگ‌مستقیم با بسیجیان رهبر بودند و با زنان کاری نداشتند. اما   در حکومت انقلابی آقا، ندا آقا سلطان را می کُشند ، در کنار خیابان به جان بانوی جوان می افتند و باتوم بر سر و صورت او می زنند و از اینکه تصاویر آن قتل و این ضرب و شتم وحشیانه در سراسر دنیا منتشر شود احساس شرمساری نمی کنند . 

سه - یزید بی بصیرت بود و کارگزاران او نیز. آنان به جای برخورد انقلابی با پیام آوران فتنه، تریبون مجلس رهبر را در اختیار زینب گذاشتند تا پیام آور فتنه کربلا* باشد. اگرآقای ما همچون امیرالمومنین یزید ، بی بصیرت بود لابد اجازه می داد گوهر عشقی به دادخواهی مرگ‌فرزندش بپردازد و مادران سهیل عربی ، سعید زینالی و دیگر معترضان زندانی ، در مجالس عمومی فریاد اعتراض سر دهند . اما آقای انقلابی ما، از سلف خود یزید و سرنوشت او درس ها گرفته و همه اعضای خانواده فتنه گران را سرکوب می کند. در حکومت انقلابی آقا، نه تنها مادر ، همسر یا دختر یک فتنه گر اجازه حضور در مجلس رهبر را ندارد بلکه هر راهی که ممکن است برای انتقال پیام فتنه مورد  استفاده قرار گیرد  مسدود می کند . اگر پیام آور ، مادر مصطفی کریم‌بیگی باشد او را به زندان می افکنند و اگر دختر   نسرین ستوده بخواهد سفر خارجی برود برای جلوگیری از انتقال احتمالی پیام ، دختر دوازده ساله را ممنوع الخروج می کنند در حالی که یزید پس از سرکوب فتنه ، زینب را آزاد گذاشت حداقل به مدت چهل روز پیامبر فتنه و فتنه گران باشد.

راستی اگر یزید به اندازه علی خامنه ای ، انقلابی بود آیا به نظر شما همچنان‌شاهد دکان های پرخرجی بودیم که تحت عنوان انتقال پیام عاشورا  فعالیت می کند؟

* پی نویس
ارادت نگارنده به امام حسین (ع) و احترام به مناسک غیر خرافی عاشورا ، نیاز به تاکید ندارد و عبارات به کار رفته در این مقاله  از زاویه نگاه یزید و جانشین او ، علی خامنه ای است   

۱۳۹۶ مرداد ۱۱, چهارشنبه

سخنی مخلصانه و تلخ با خانواده استادم آقای کروبی/ رونوشت : دختران میر

آخرین بیانیه خانواده آقای کروبی ، مرا به شدت نسبت به شرایط جسمی شیخ   نگران‌کرد. خوشحال نیستم که این خانواده علاقمند به نظام جمهوری اسلامی ، نکته ای  را تایید کرد  که سال هاست  من و بسیاری از دوستانم فریاد می زنیم :  " همدستی ارکان‌نظام  حاکم برای خفه کردن هر نوع اعتراض " . در کنار بیانیه مکتوب خانواده ، فرزند شیخ به صورت صریح تر،  از نقشه نظام برای قتل بی سر و صدای محصوران خبر داده است. اعلام بی خبری فرزندان موسوی از وضعیت سلامت میر نیز بر نگرانی ها می افزاید. اما در این شرایط،تنها نباید به اظهار نگرانی اکتفا کرد . بنا دارم‌در این نوشته با افشای نگرانی عمیق خود ، تقاضایی از خانواده کروبی داشته باشم  که امیدوارم تلخی و گزندگی احتمالی آن را بر من ببخشند.

حقیقت آنست که در یکی دوسال اخیر به شدت نگران یک موضوع بوده ام. تک‌تک اعضای خانواده کروبی ، علاقه من به شیخ و محبت پدرانه او نسبت به مرا شاهد بوده اند. حد اقل در دو مقطع زمانی  - ابتدای سال شصت و یک تا پایان شصت و شش و بسیاری از روزها  در دوره چهار ساله مجلس ششم ، شاید هیچکس به اندازه من با شیخ در تماس نبود  . به خصوص در مقطع دوم‌، بسیاری از شب ها تا بعد از نیمه شب در منزل شیخ  به گفتگو با او بر سر مسائل مختلف می پرداختیم و‌من‌آخرین فردی بودم که از او جدا می شدم.  رفتار شیخ و همسر بزرگوارش با من نیز تفاوتی با رفتار ایشان با فرزندانشان نداشت و همواره شرمنده محبت های آنها بودم. حتی پس از ترک‌ایران تا زمانی که توصیه شیخ  دین فروش - احمد جنتی - برای قطع ارتباطات تلفنی و اینترنتی کروبی  اجرا نشده بود مرتبا با او تماس تلفنی داشتم.  حتی قطع ارتباط و  کناره گیری از مشاورت او ، ذره ای از ارادت من به " منش " شیخ و نگرانی های شخصی در خصوص سلامت او و دلتنگی هایش نکاسته است. با همه   این ها‌و با قلبی فشرده و با اخلاص کامل ، ناگزیر به یادآوری نکته ای تلخ خطاب به برادرانم حسین‌، تقی ، علی و یاسر و نیز مادر بزرگوارم سرکار خانم فاطمه کروبی هستم که البته به دنبال آن ، در خواست خود را نیز مطرح خواهم کرد .

بگذارید به چند ماه قبل باز گردیم. غروب یک روز در نیمه دوم سال نود و پنج ،  شنیدن یک خبر همه ما را بهت زده کرد. خبر فوت علی اکبر هاشمی رفسنجانی . او سابقه بیماری نداشت واعضای  خانواده رفسنجانی هم هیچگاه  نگفته بودند "وزارت اطلاعات ایران فردی را گمارده که رسالت خود را پایان دادن به زندگی محصوران می‌داند.” این ادعای محمد تقی کروبی البته مستند به نشانه هایی است و تجربه جمهوری اسلامی در حذف مخالفان و منتقدان به گونه ای است که بسیاری از افراد ، مرگ‌رفسنجانی را یک قتل سیاسی می دانند. در مورد مهدی کروبی شرایط ویژه ای وجود دارد . شخصا از یکی از محافظان وی شنیدم که در سال هفتاد و هفت ، سردار عراقی الاصل محمدرضا نقدی خواستار سکوت کروبی ویا انتظار برای قتل در منزل شده بود. امروز نظام جمهوری اسلامی  در مقایسه با سال هفتاد و هفت ، دهها برابر رسواتر است و در حذف مخالفان ، مجرب تر و حریص تر . از سوی دیگر  همه  ظواهر ، حاکی ازهماهنگی دو تیغه قیچی- ولایت معاشان و کاسبان حصر - برای بریدن رگ‌ حیات کروبی از طریق کوتاهی در رسیدگی کافی پزشکی است.   اما حتی اگر فرض مطرح شده توسط فرزند کروبی، صحت نداشته باشد    شرایط جسمی  شیخ به خصوص وضعیت قلبی او، اقتضائاتی دارد که غفلت از آن  نه به نفع  شیخ است و نه به صلاح علاقمندانش. عمر شیخ دراز باد اما اگر بخواهیم‌ تعارف رو کنار بگذاریم او به زودی  هشتاد سالگی رو پشت سر می گذارد . تجربه هاشمی رفسنجانی به ما یاد آوری می کند که   لازم است هر چه زودتر  تکلیف کروبی با  بسیاری  از مسائل و در راس آنها ولایت فقیه ، مشخص شود. زیرا شیخ و دوستان او از عوامل تثبیت " ولایت مطلقه فقیه " هستند و آنچه جنایت ، فساد و بی کفایتی در کشور وجود دارد به نحوی مرتبط با همین قدرت مطلقه و غیر پاسخگوست. به گمانم‌اکنون کروبی نیز می داند که هر کس بر مسند ولایت مطلقه فقیه تکیه بزند شرایط حاکم بر کشور  چندان تغییر نخواهد کرد. بگذارید رفتار احتمالی چند کاندیدای دیگر که می توانستند به جای علی خامنه ای  بر این مسند بنشینند را حدس بزنیم . مرحوم‌موسوی اردبیلی . همین روزها خاطره ای از او در رسانه های مجازی منتشر شده که نشان می دهد او حتی قدرت ایستادگی در برابر دادستان فاسد وظالم - اسداله لاجوردی - را نداشته است. در دوره ریاست او بر قوه قضائیه ، اعدام های شصت و هفت انجام‌شد که هم اکنون بسیاری از افراد تلاش می کنند خود را بی خبر - یا حداقل  بی تقصیر  - در آن ماجرا نشان دهند. نزدیکان موسوی و کروبی هم‌به زبان تلویح سعی درالقای  بی خبری آنها از روند شکل گیری و اجرای آن‌جنایت دارند. راستی اگر موسوی اردبیلی به جای     علی خامنه ای ، عهده دار رهبری بود تا چه حد توانایی مقابله با جنایات را داشت و تا چه میزان‌ می توانست مدیران عالی و میانی کشور و نیز اطرافیان خود را کنترل کند؟ نامزد احتمالی دیگر ، مرحوم‌هاشمی رفسنجانی بود. بارها شاهد بغض کروبی به خاطر بازداشت بسیاری از افراد توسط وزارت اطلاعات دولت رفسنجانی و لبخند رضایت او به خاطر " کم‌شدن روی منتقدان " بودم. آن مرحوم حتی پس از پایان ریاست جمهوری نیز تغییر رویه نداد  و در سخنرانی علنی ، دانشجویان معترض را " سوسول های ساواکی زاده " نامید.  شیخ ما به خوبی به یاد می آورد روزی را که او و تعدادی از روحانیون سرشناس ، بیانیه ای صادر کردند تا اعتراض خود به اقدام‌سیاسی صدا وسیما -  نمایش تصاویر مستهجن از کنفرانس برلین -  را اعلام‌نمایند.‌ پاسخ مرحوم‌رفسنجانی  در خطبه های نماز جمعه ، بیان زشت ترین عبارات در مورد معترضان‌بود . ذائقه تلخ شیخ به خاطر " خود برتر بینی های مرحوم‌رفسنجانی و تحقیر دیگران " چیزی نیست که فقط به یاد من مانده باشد .

 اصلا اجازه بدهید فکر کنیم‌سید محمد خاتمی ، بر کرسی ولایت فقیه تکیه می زد. فرض می کنیم قدرت مطلقه فقیه، نمی توانست شخص خاتمی را به دیکتاتوری و فساد بکشاند. اما اطرافیان و نیروهای موثر بر او چه؟ لازم‌نیست دلخوری های شیخ  از خاتمی و تک روی های  اطرافیان او درابتدای  دهه هشتاد را یادآوری کنم. آنچه اخیرا در ماجرای تنظیم  لیست " کاندیداهای شورای شهر تهران‌" موجب اعتراضات گسترده شد نشان داد اگر خاتمی،  رهبر بود اطرافیان او با خودی و ‌غیر خودی چه می کردند .‌ در مورد شیخ اعتدال و احتمال رهبری او هم‌که سخنی لازم‌نیست. بعید می دانم سرنوشت " صداقت و احترام‌به خواسته های مردم " در حکومت‌مطلقه شیخ حسن‌روحانی برای کسی مبهم‌باشد.

همه اینها را گفتم‌تا بگویم‌به نظر من‌، هر کس رهبر باشد  در چارجوب نظریه ارتجاعی " ولایت مطلقه فقیه "  شرایط مردم و کشور تفاوت زیادی با امروز نخواهد داشت؛ اگر نگویم که رفتار فعلی برخی افراد نشان می دهد تکیه زدن ایشان بر جایگاه مفسده خیز ِ ولایت فقیه، دردهای مردم را بیشتر خواهد کرد. اگر اینچنین است از شیخ شجاع - و نیز میر محبوب - توقع می رود قبل از آنکه توطئه های،نظام ولایت فقیه ، فرصت را  از آنها را بگیرد صادقانه با مردم سخن بگویند و موضع خویش نسبت به " ولایت فقیه" را آشکار سازند. سه سال و اندی قبل ، دردنامه ای سرگشاده  با عنوان " استاد کروبی! نمی دانید چرا اینگونه شد ؟" خطاب به شیخ نوشتم که نشان می داد اقدامات خامنه ای ، کپی برداری از رفتارهای غیر قانونی و استبداری آیت اله خمینی است. با واسطه شنیدم که اعضای خانواده ، مصلحت اندیشی کرده و اجازه نداده اند نامه به دست مخاطب آن برسد. تقاضای ملتمسانه من از خانم کروبی و فرزندان ایشان آنست که این بار خواسته مرا با شیخ در میان بگذارند. شیخ ما ، هزینه های فراوان داده تا نشان دهد همه روحانیون شیعه ، طرفدار دیکتاتوری ولی فقیه نیستند. گام‌بعدی و لازم‌برای شیخ آنست که تکلیف خود را با تئوری ولایت فقیه مشخص نماید . گمان می کنم چهار دهه استیلای نظام ولایت فقیه ، فرصت کافی در  اختیار همگان قرار داده تاناکار آمدی و فساد انگیزی این شیوه حکومت را ثابت نماید . حتی اگر شیخ همچنان ارادتمند آیت اله خمینی باشد با دوری جستن از  " ولایت فقیه " می تواتد مردم را  به بخشیدن‌ گناه بزرگ‌ و طلب مغفرت برای بنیانگزار جمهوری اسلامی ، تشویق نماید .با تلخ کامی می گویم‌ شاید فرصت شیخ عزیز ما برای انجام‌این رسالت، چندان طولانی نباشد .