۱۳۹۴ آذر ۱۲, پنجشنبه

خامنه ای ؛نابینایی در داخل کوررنگی در خارج


نامه طنزآلود سید علی خامنه ای به جوانان غربی را خواندم. نمی دانم اصولا چه تعداد از جوانان غربی او را می شناسند و چند درصد  از آنان که نام او را شنیده اند  او را  به خوشنامی یاد می کنند یا بدنامی ؟بالاخره او نامه ای نوشته که اگر نگوییم تنها هدف آن جلب توجه و خودنمابی در داخل است حد اقل می توانیم ادعا کنیم مهم ترین انگیزه نگارش آن ،ایجاد خوراک برای رسانه های نزدیک به رهبر است تا بار دیگر از رهبر خود  چهره سازی نمایند. اما این بار نیز تلاش آنان بسیار ناشیانه صورت گرفته است. اگر از برخی گزافه گویی ها در این نامه همچون خلاصه سازی فرهنگ مسلط غرب به "پرخاشگری و بی بند و باری اخلاقی " بگذریم نمی توانیم نسبت به "نادان پنداری مخاطبان " در  نامه اخیر بی تفاوت باشیم.  او  آنچنان برای مادران داغدار و کودکان بی پناه در سایر کشورها اشک ریخته  که گویی  هیچکس نمی داند همین روزها یک مادر در ایران، هفدهمین سال فراق فرزند و هفدهمین سال بی تفاوتی مسئولان و عدم پاسخگویی به پرسش ساده "سعیدم کجاست " را فریاد می کشد ، دوقلوهای خردسال نرگس محمدی  بیش از یک سال است که از آغوش مادر دور افتاده اند در حالی که تنها جرم آنان ،زاده شدن از مادری است که بنا بر وظیفه قانونی و اخلاقی از" تظلم خواهان مظلوم" حمایت کرده است و مادر داغدار ستار بهشتی هنوز نتوانسته داد خود را از کسانی که فرزند او را به جرم  انتقاد از رهبر کشته اند بگیرد. خامنه ای در پوشش نفی اقدامات تروریست ها ،برخی محرومیت ها و" تبعیض" ها را عامل گرایش جوانان به گروههایی مانند داعش دانسته در حالی که حتی خودی های نظام به  وجود  تبعیض آشکار  در حکومت او، اذعان دارند به طوری که گروهی معدود، به رانت های هزاران میلیاردی دسترسی دارند و اکثریت مردم برای تامین مایحتاج اولیه زندگی ،نیازمند دو یا سه شیفت کار در روز هستند.

در باب نابینایی خامنه ای نسبت به شرایط داخلی کشور  و نگاه ناقص و مغرضانه او به سایر کشورها،سخن بسیار است اما او در نامه خود یک پرسش مطرح کرده که به نظر می رسد به باور او،  در سایر کشورها نیز دهان و چشم همه را بسته اند و کسی یارای پرسشگری از او ندارد. پرسش خامنه ای آنست که "چرا جوانانی که در کشورهای اروپایی زاده و تربیت شده اند به داعش و داعش ها می پیوندند؟" قاعدتا منظور اینست که چرا جوانان اروپایی بر خلاف فرهنگ غالب و تربیت رایج به سوی گروههای تروریستی می روند و با سلاح آن گروهها یعنی 《ارعاب 》به جنگ با فرهنگ مسلط می پردازند ؟ نمی دانم گزارش هایی که به خامنه ای می رسد بر چه اساسی تنظیم می شود؟ آیا او  اصولا گزارش نویسان مزد بگیر خویش را در حدی به حساب می آورد که مستقلا گزارش تهیه کنند یا شخصا گزارش ها را دیکته می کند ؟ هر کدام که باشد مشخص است که رهبر بی کفایت جمهوری اسلامی ،کژراهه می رود. زیرا اولا تعدادی از جوانان که جذب  گروههای تندرو اسلامی  شده اند در مقایسه با جمعیت جوانان در غرب قابل توجه نیست. ثانیا اگر تاثیرپذیری تعدادی جوان از گفتمانی متفاوت بافرهنگ غالب ،نشانه شکست فرهنگ سازان آن  جامعه باشد جمهوری اسلامی در راس شکست خوردگان در همه تاریخ و جغرافیاست.  سی و هفت سال است که تمام تریبون های سنتی و رسانه های مدرن در خدمت  سران نظام هستند تا قرائت آنان از فرهنگ ملی و مذهبی را  بر مردم تحمیل نمایند. در این راه از همه ابزار ها استفاده شده و  هر حنجره یا تریبونی که حاضر به همراهی با قرائت حکومتی از مذهب و فر هنگ نبوده است را خفه کرده اند. در این دوره سی و هفت ساله ، تلاش شده تمام اعتبار و آبروی اسلام در خدمت جمهوری اسلامی و سران آن قرار گیردد  که البته،  بیش از آنکه اعتباری برای سران نظام ولایت فقیه بیافریند اعتبار اسلام و مذهب را در ذهن بسیاری از جوانان خدشه دار کرده است.  در دوره استقرار جمهوری اسلامی ، حوزه های علمیه و دهها هزار مبلغ دینی ، ناچار به تبلیغ برای ولی فقیه و دیدگاههای او هستند. در نظام جممهوری اسلامی نه تنها  دگراندیشان غیر مذهبی ،سهمی از تریبون های رسمی در اختیار ندارند بلکه ازمیان متفکران و عالمان شیعه -حتی مراجع تقلید - فقط کسانی می توانند از تریبون های موجود استفاده نمایند که سرسپردگی خود به ولی فقیه را به اثبات رسانده باشند. در سی و هفت سال گذشته ، نه تنها از دسترسی بسیاری از صاحبنظران مستقل مذهبی به رسانه ها جلوگیری شده ،بلکه  رسانه های حکومتی از انواع روش های ناجوانمردانه استفاده کرده و می کنند تا   اندیشمندان مسلمان و روحانیونی که با زیاده خواهی های ولی فقیه همراهی نمی کنند را تخریب نمایند. در یک کلام ، در سی و هفت سال گذشته از تمام امکانات تبلیغی برای ترویج نگاه رسمی نظام به همه مقولات فرهنگی و مذهبی استفاده شده است و حکومت، حتی مانع برگزاری مراسم مبتنی بر سنت های ملی یا رویه های سنتی مذهبی شده است.

اما  نتیجه چه بوده است ؟آیا اکثریت جامعه ،به فرهنگی که دلخواه حکومت می باشد تن داده است ؟ پاسخ را می توان در اظهار نظرهایی یافت که از رسانه های رسمی حکومتی و تریبون های وابسته  به رهبر ، منتشر می شود: بالاترین مقام نظام از ترویج الگوهای غربی در گردهمایی های دانشجویی  ، اظهار نگرانی  می کند، امام جمعه موقت تهران- سید  احمد خاتمی -می گوید "برای ترویج حجاب اسلامی  باید خون هایی ریخته شود " ، نیروی انتظامی  همه ساله  چندین بار بگیر و ببند در خیابان ها به راه می اندازد تا با بد حجابی و بی حجابی مبارزه کند،   تریبون های نماز جمعه ، هر هفته شاهد  هشدار نسبت به  "نادیده گرفته شدن اوامر و نواهی دینی " در سطح جامعه است و اخیرا اعلام شده که "گزارش مفصل از ناهنجاری های اجتماعی ، اشک رهبر را سرازیر نموده است. " راستی چرا اینگونه است؟ این پرسش را می توان در قالب سوال خامنه ای از جوانان غربی نیز مطرح کرد. پرسش خامنه ای از جوانان غربی اینست :" چرا جوانانی که در اروپا زاده و تربیت شده اند به داعش و داعش ها می پیوندند؟" حال می توان این پرسش را در برابر رهبر جمهوری  اسلامی قرار داد " چرا جوانانی که به  صورت بیست و چهار ساعته تحت بممباران تبلیغاتی جمهوری اسلامی هستند آنچنان از فرهنگ مورد علاقه نظام فاصله گرفته اند که اغلب سخنگویان نظام را به  فریاد واداشته است ؟" راستی در صد جوانان ایرانی که بر متفاوت نشان دادن خود ازفرهنگ غالب جمهوری اسلامی اصرار دارند بیشتر است یا جوانان اروپایی که به داعش می پیوندند؟  بعید می دانم برای پاسخگویی به این پرسش ، نیازی به تحقیق گسترده باشد. زیرا این پاسخ همه روزه به  صورت  تلویحی وگاه  با صراحت ازتریبون های رسمی حکومتی شنیده می شود. پس شاید پرسش بهتر آن باشد که "چرا رهبری جمهوری اسلامی به کسی سپرده شده که برای دیدن اطراف خود ،نابیناست  و نگاه او آنچه در کشورهای دیگر می گذرد همراه با نوعی از 《کوررنگی 》است ؟"

۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

رهبر جمهوری اسلامی در سنگر جاذبه های جنسی



جدید ترین سخنان رهبر جمهوری اسلامی در خصوص "نفوذ از طریق جاذبه های جنسی "را می توان نشانه ای از خباثت همراه با ترس او دانست. او  به عنوان رهبر عملیات سرکوب هر چند گاه یک بار سوژه ای درست می کند و عوامل او در نهادهای سرکوبگر مامور سناریو نویسی و اجرای نمایش مربوطه می شوند. بسیاری از سوژه سازی های خامنه ای ، زیانی متوجه جناح های حکومتی از جمله حامیان  روحانی و اصلاح طلبان نمی کند و لذا آنان نیز باخواسته رهبر همراهی یا در برابر آن سکوت می کنند. "تشیع انگلیسی " یکی از آن سوژه ها بود که علیرغم فشار ها و تهدید های گسترده علیه یک مرجع تقلید منتقد ،صدایی از اصلاح طلبان و اعتدالیون بلند نشد. اما برخی سوژه سازی های نهان و آشکار خامنه ای ،سهم اصلاح طلبان و حامیان دولت از کیک قدرت را کاهش می دهد و بلافاصله فریاد آنها را به آسمان می برد. "پروژه نفوذ" که جدید ترین سوژه سازی خامنه ای برای افزایش سرکوب در داخل می باشد نمونه ای از نوع دوم سوژه سازی های اوست . واکنش سریع روحانی و تلاش برای ارائه تفسیر دلخواه خود از سخنان رهبر نشان داد که او هدف خامنه ای را به خوبی درک کرده و به  خیال خویش به دنبال تعدیل موضع رهبر می باشد.  در آن سوی  ماجرا ،خامنه ای هنوز نمی تواند هر روز  به جنگ علنی و تریبونی با روحانی بر خیزد. لذا ترجیح می دهد فضا  را به گونه ای نا امن نماید تا روحانی و سایر کسانی که از تاثیر سوژه سازی اخیر رهبر بر انتخابات مجلس نگران هستند در اظهار نظر های خود دست به عصا حرکت کنند. این شیوه ای است که در سی و شش سال گذشته ،کمک شایانی به نهادهای   سرکوبگر کرده است.  در تمامی این سالها ،جاسوسی و رسوایی های جنسی ،سنگری بوده که این نهادها در پناه آن  به  سرکوب گسترده ادامه می داده اند. در مقابل، متاسفانه  بسیاری از افراد از ترس متهم شدن در افکار عمومی،  نسبت به  فشارهای وارده بر متهمان سکوت کرده و گاه  عملا یا به صورت زبانی با سرکوبگران همراهی کرده اند.

 رهبر ناجوانمرد جمهوری اسلامی در مورد کسانی که امکان دفاع از خود  ندارند و متهم به همراهی با دشمنان هستند اتهام جدیدی را مطرح کرده است و احتمالا هدف او ،وادار کردن روحانی و برخی افراد همچون علی مطهری به عقب نشینی است تا  از " توصیه به عدم سوء استفاده از سوژه نفوذ برای تسویه حساب جناحی " دست بکشند.

سخنان اخیر خامنه ای تردیدی باقی نگذاشت  که اولا او  شخصا  رهبری نهادهای سرکوبگر را به عهده دارد،ثانیا آنچه که روحانی مایل است آن را "سوء استفاده جناحی از رهنمودهای رهبر "بنامد نسخه اصلی دستور ولی فقیه است. اما آیا واقعا ،دشمنان جمهوری اسلامی  به دنبال ضربه زدن به این نظام فاسد از طریق جاذبه های جنسی هستند ؟ پاسخ من به این سوال ،منفی است. در حال حاضر به برکت وجود نظام ولایت فقیه ، لذایذ  متنوع جنسی با کمترین هزینه نسبت به همه کشورهای دنیا در ایران قابل دسترسی است. گزارش های رسمی از تن فروشی های ناگزیر دخترکان معصوم و برخی زنان -حتی شوهر دار -آنقدر فراوان است که هیچ جای تردید در صحت آنها باقی نمی گذارد. کسانی هم که از رانت های حکومتی برخوردارند به آنچنان ثروت های افسانه ای دسترسی پیدا کرده اند که تمتعات جنسی در نقاط مختلف جهان برای آنان فراهم است. دیگران هم اگر به دنبال رانت اقتصادی و سیاسی یا برخورداری از لذایذ نامحدود جنسی باشند کافی است  از حاکمیت فاسد ، حمایت نمایند. لذا بدون هیچگونه پرده پوشی می گویم هیچ سازمان و شخصی  نمی تواند در ایجاد جاذبه های جنسی ،با بازار فراهم شده توسط جمهوری اسلامی رقابت کند. کسانی هم که به دنبال  بهره مندی از جاذبه های جنسی و مالی باشند هیچ سنگری مستحکم تر از بیت رهبر و نهادهای وابسته به آن پیدا نخواهند کرد. این واقعیتی است که خامنه ای به خوبی می داند و همین آگاهی ،اتهام افکنی اخیر او را ناجوانمردانه تر می نماید.

اما این اتهام سازی خامنه ای ،نگرانی ها نسبت به افزایش فشار بر بازداشتی های اخیر را دوچندان می کند. هفده سال پیش و بعد از افشای عاملیت وزارت اطلاعات در قتل های زنجیره ای ،خامنه ای در خطبه های نماز جمعه تهران ،ادعا کرد عوامل قتل های زنجیره ای ،از عوامل سازمان جاسوسی اسرائیل بوده اند. همین ادعا کافی بود تا متهمان دستگیر شده تحت شدید ترین شکنجه ها برای اعتراف به همکاری با اسرائیل قرار بگیرند.(فیلم های مربوط به نحوه اعتراف گیری از همسر سعید امامی ،هم اکنون در شبکه های مجازی در دسترس است ).آن روز رهبر زخم خورده جمهوری اسلامی ،ادعای گزافی مطرح کرده بود و بازجو-شکنجه گرهای فاسد،موظف بودند حقانیت رهبر را ثابت کنند. امروز هم که رهبر ایران ستیز جمهوری اسلامی ،ادعای وجود جاذبه های جنسی در "پروژه نفوذ دشمن " را مطرح کرده ،قاعدتا باید منتظر فشارهای غیر انسانی بر دستگیرشدگان برای پذیرش این اتهام باشیم. لابد او آسوده خاطر است که پس از این ، روحانی وسایر تریبون داران حکومتی هم جرئت حمایت از دستگیر شدگان مظلوم را نخواهند داشت. پس  کسانی که در این سوی مرزهای ایران دستی در خبر رسانی دارند موظفند  همه توان خود را برای افشای این خباثت رهبر و نهادهای سرکوبگر به کار گیرند.

اما باز هم سخنی با کسانی که با توهم "دینی بودن نظام جمهوری اسلامی" در برابر مفاسد آن سکوت می کنند. رهبر نمرود صفت جمهوری اسلامی ، زمینه را برای اتهام افکنی جنسی علیه تعدادی فعال رسانه ای آماده کرده است. اما آیا این روش ،با آنچه سال ها بر فراز منابر به عنوان سنت پیامبر و امام علی مطرح می شد تطابق دارد؟ در کتب دینی ، داستان های متعدد از مراجعه گناهکاران به پیامبر وامیرالمومنین  و اعتراف آنان به ارتکاب گناهان جنسی نقل شده که واکنش در برابر همه آنها یکسان بوده است  :تلاش برای جلوگیری از اعتراف! اما در حکومتی که خود را جانشین پیامبر می داند رهبر، سوژه سازی می کند وبرادران بازجو-قاچاقچی در سیاه چال های سپاه وظیفه دارند   زندانیان مظلوم را تحت فشار بگذارند تا   به " گناه ناکرده جنسی"  اعتراف کنند. لابد اثبات حقانیت رهبر  جمهوری اسلامی بر اجرای دستورات دینی  و  سنت پیامبر و امام علی ترجیح دارد

۱۳۹۴ آذر ۵, پنجشنبه

قرآن سی میلیارد دلاری پوتین


رسانه های نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی ،موضوع اهدای قرآن به خامنه ای توسط رئیس جمهور روسیه را در صدر اخبار خود قرار داده و دهها تحلیل سیاسی  ،نظامی و اقتصادی به آن الصاق نموده اند. این الصاق ها علاوه بر کشفیاتی است که در گذشته وحال،  از ارادت "پوتین " به خامنه ای کشف نموده اند. پس از سفر هشت سال قبل پوتین به ایران ، ادعا شد که او گفته است : " مسیح را در چهره خامنه ای دیده". همچنین از قول میهمان روس ادعا شد که " اطلاعات خامنه ای از روسیه بیشتر از پوتین است ". برخی سایت های رسواتر نیز ادعا کردند که پوتین بعد از ملاقات با محبوب ایرانی خود ،آنچنان دچار رعشه شده که از احمدی نژاد خواهش کرده در اتومبیل او بنشیند. البته همان زمان این سوال مطرح بود که" یک کمونیست، با سابقه  ریاست بر سازمان مخوف کا گ ب ،چه تخصصی در  شناخت مسیح -که الگوی مهربانی و رافت بوده است -  دارد ؟ " همچنین  این ادعا که "خامنه ای روسیه را بهتر از  سران آن کشور می شناسد" چه فضیلتی برای رهبر جمهوری اسلامی است که در حدود سه دهه رهبری ،عدم شناخت خود از منافع ملت ایران را ثابت کرده است ؟
به نظر می رسد همان گزافه گویی ها ،به پوتین  آموخت که در سفر فعلی ، خوراک تبلیغاتی از همان دست برای رسانه های ایرانی و بیت رهبر فراهم نماید. اما آیا این  سفر و هدیه میهمان برای میزبان ، هزینه ای برای مردم ایران داشته و  دارد ؟اگر پاسخ مثبت است میزان هزینه چقدر می باشد ؟
متاسفانه سیستم مالی حکومت آنچنان مافیایی و مخفی اداره می شود که کسب اطلاع دقیق از همه قراردادهای اقتصادی و هزینه  یا فایده آنها امکان پذیر نمی باشد. به علاوه ،بخش عمده اقتصاد کشور تحت تسلط نهادهای وابسته به رهبر-همچون ستاد اجرایی فرمان امام - می باشد  که هیچیک از نهادهای نظارتی  دسترسی به اسناد آنها ندارند. اما ظاهرا خامنه ای و  عوامل او در نهادهای مخفی و مافیایی حکومت ، به باقیمانده اقتصاد کشور که هنوز تحت تیول آنها قرار نگرفته ،طمع دارند.آنها  ترجیح می دهند بخشی از هزینه بلند پروازی ها و شهوات سیاسی خامنه ای در خارج از مرزها را به اقتصاد دولتی تحمیل نمایند.  تصمیم به افزایش ناگهانی حجم مبادلات با روسیه را باید در همین راستا ارزیابی کرد.
کمتر از یک هفته قبل از سفر پوتین به تهران، وزیر ارتباطات جمهوری اسلامی از مذاکرات مهم اقتصادی با معاون اول نخست وزیر روسیه خبر داد که دستاورد آن برای مردم ایران ،افزایش مبادلات تجاری دو کشور به حدود سی میلیارد دلار در یک دوره سه ساله است. این موضوع در حالی مطرح می شود که در دو پروژه مهم اقتصادی در دو دهه گذشته  که روس ها متولی آن بوده اند بارها شاهد خلف وعده روس ها بوده ایم.  بیش از دهسال تاخیر در راه اندازی نیروگاه بوشهر و متوقف ساختن مراحل تحویل موشک های اس - سیصد نشانگر نحوه تعامل روس ها با کسانی  است که در سال های اخیر  به  امید بهره مندی از حمایت آن کشور در مجامع بین المللی ، در برابر همه "بدحسابی "های روسیه سکوت کرده اند. ضمن آنکه هیچ کس نمی داند روحیه باجگیری روس ها تا کنون چقدر هزینه اضافی بر هزینه واقعی  نیروگاه بوشهر افزوده است. 
البته به نظر می رسد  پوتین از   ملاقات دو ساعته  با خامنه ای بیش از هرچیز به دنبال  تثبیت باج گیری اقتصادی از جمهوری اسلامی  به واسطه  کسی  بوده که در برابر هیچ مرجع قانونی  یا نهاد مردمی ،پاسخگو نیست .  لذا کشف  رقم واقعی بهره مندی اقتصادی روسیه از بازار ایران به خاطر  شرایط جدید سوریه چندان آسان نمی باشد  . در واقع  حوادث سوریه ، سران جمهوری اسلامی و روسیه را که هر یک با اهداف خاص از حاکمیت اسد حمایت می کنند  به یکدیگر نزدیک تر کرده است. نکته تاسف انگیز در این میان آنکه روسیه بابت موضوعی در حال باجگیری از جمهوری اسلامی است که خود به آن نیاز دارد. حوادث  سوریه ،فرصت مناسبی در اختیار سران کرملین قرار داده  که برخی حساب ها با غرب به ویژه بعد از حوادث اوکراین و تحریم های گسترده علیه خود  را تسویه   نمایند. در عین حال تلاش می کنند   تمام یا بخش عمده هزینه حضور نظامی آنان  در سوریه  از جیب ملت ایران تامین شود. ابراز اطمینان پوتین به احداث چند نیروگاه اتمی دیگر در ایران علیرغم خلف وعده های مکرردر راه اندازی نیروگاه بوشهر ،نشان از سیاسی بودن توافقات اقتصادی و اهداف برون مرزی مشترک جمهوری اسلامی و روسیه است که برای  مردم ایران ، منفعتی ندارد.
اکنون می توان دلیل اصلی حملات سازمان یافته چند ماه اخیر خامنه ای به کسانی که خواهان عادی سازی روابط اقتصادی با غرب هستند را درک کرد. برخی اقدامات قضایی -امنیتی از جمله  دستگیری یکی از ایرانیان مقیم امریکا  که احتمالا برای تسهیل   تجارت میان ایران و لابیست  های  دولت روحانی در امریکا به تهران سفر کرده است نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. در واقع در ترتیبات جدید امنیتی -دیپلماتیک جمهوری اسلامی ،نقش اصلی  به عهده مافیا های  وابسته به رهبر  و در راس آنها "دلال -بازجو"های سپاه است . آنها  ماموریت  دارند عمده امتیازات اقتصادی از تعاملات جدید را به جیب متحد فعلی  و حامی موقت  جمهوری اسلامی  در مجامع بین المللی یعنی روسیه بریزند . قرآنی هم که ابزار بازی جدید پوتین - خامنه ای بود در واقع هزینه ای معادل حداقل سی میلیارد دلار به ملت ایران  تحمیل کرد. قاعدتا از این به بعد فشارها بر کسانی که خواهان گسترش روابط اقتصادی ایران با امریکا و هم پیمانان آن هستند افزایش خواهد یافت. برخورد با رسانه هایی که ممکن است  در روندمعاشقه اقتصادی -سیاسی خامنه ای با پوتین اخلال کنند از دیگرپیامدهای اهدای  قرآن سی میلیارد دلاری و هدف پوتین از بازیچه قرار دادن آن قرآن خواهد بود.

۱۳۹۴ مهر ۱۹, یکشنبه

موج سواری را از خامنه ای بیاموزند



شش سال پیش که مرحوم آیت اله منتظری دار فانی را وداع گفت فضای کشور تحت تاثیر جنبش سبز بود. در آن فضا علیرغم کینه عمیق از مرحوم منتظری ، خامنه ای  نمی توانست  فوت او را نادیده بگیرد. یادم می آید همان روز از وزارت ارشاد و وزارت اطلاعات با همه روزنامه ها تماس گرفتند و خواستار "عدم بزرگ نمایی" مراسم و پیام های مربوط به رحلت آن عالم بزرگ شدند. اما خامنه ای پیامی همراه با تجلیل از جایگاه علمی و مبارزاتی آن مرحوم صادر کرد.  پیام رهبر  جمهوری اسلامی  در حالی  صادر شد که همگان می دانستند حصر ظالمانه مرحوم منتظری تنهابه خاطر یک انتقاد  او از رهبر جمهوری اسلامی و با دستور  شخص  خامنه ای  انجام شده بود. البته این رفتار منافقانه، قبلا نیز سابقه داشت. مرحوم آیت اله سید محمد شیرازی ،با کینه عمیق نظام جمهوری اسلامی و رهبر آن مواجه بود اما  زمانی که آن عالم شیعی رحلت کرد خامنه ای ،موج سواری پیشه ساخت و پیامی صادر کرد که در بخشی از آن آمده بود : " آن عالم بزرگوار سالهای متمادی از عمر خویش را در عراق و ایران صرف جهاد فرهنگی و سیاسی برای اعلای کلمه‌ی اسلام و ترویج مکتب اهل بیت علیهم‌السّلام نموده و زحمات فراوانی تحمل کردند. تألیفات متعدد ایشان در علوم اسلامی و مبارزه با صهیونیزم و استکبار، متضمن مجموعه‌ی بزرگی از معارف دینی و سیاسی است و سعی مشکور و مجاهدت مقبولی در درگاه خداوند متعال است. ان‌شاءاللَّه." رفتار دستگاههای امنیتی نظام با مرحوم شیرازی و بیت او در سال های قبل از فوت وی و نیز اظهار نظر های دوسال اخیر وابستگان رهبر  نسبت به مرحوم شیرازی و گفتمان او ،منافقانه بودن پیام خامنه ای را ثابت می کند. اما  رهبر جمهوری اسلامی بارها ثابت کرده که استاد نفاق و موج سواری است.

با این مقدمه،  اکنون به حادثه کشته شدن سردار سپاهی حسین همدانی در سوریه می پردازم. حضور سپاه و فرماندهان آن در سوریه ،سابقه ای چهار ساله دارد. در آن زمان بحران سوریه دوطرف اصلی داشت : دولت بشار اسد و گروههای مخالف او که  البته چیزی به نام داعش در میان آنان وجود نداشت. از همان زمان ، پای سردار قاسم سلیمانی و یاران او همچون مرحوم همدانی به سوریه باز شد . این حضور هیچ دلیلی نداشت جز حمایت بی چون و چرا  از بشار اسد در برابر مخالفان که در ادامه بهار عربی ،خواستار رهایی از حکومت مادام العمر  اسد بودند  ! حضور نظامی سرداران سپاه ،با سرازیر شدن میلیاردها دلار از سرمایه های ملت ایران به جیب بشار اسد همراه بود. آن حضور نظامی و این بذل و بخشش مالی،کار خود را کرد و دوام  دولت بشار اسد را برخلاف همه پیش بینی ها بیمه کرد.  البته مخالفان جمهوری اسلامی در منطقه نیز بیکار نشستند و به تقویت مخالفان اسد پرداختند. همان قدر که جمهوری اسلامی در حمایت از اسد ،بی منطق بود آن طرفی ها هم ، سرنگونی اسد به هر قیمت را تعقیب می کردند. حمایت جمهوری اسلامی موجب ریخته شدن خون دهها هزار انسان بی گناه سوری شد و پشتیبانی بی منطق آن طرفی ها از "سرنگونی اسد به هر قیمت "، موجب تقویت داعش .

اکنون که کمتر از پنج سال از آغاز درگیری های سوریه می گذرد عده ای از سیاستمداران و تحلیل گران ایرانی به گونه ای سخن می گویند که گویی حضور نظامی  و ریخت و پاش میلیاردی جمهوری اسلامی در سوریه، از ابتدا با هدف سرکوب داعش بوده است.  این نگاه و ادعای فریب کارانه را می توان در تحلیل ها و پیام هایی مشاهده کرد که برخی  چهره های وابسته به جنبش سبز یا سایر منتقدان نظام به مناسبت کشته شدن مرحوم همدانی صادر نموده اند.آنان بدون آنکه علت اصلی حضور همدانی و سایر نیروهای سپاه در سوریه را مورد توجه قرار دهند از آن مرحوم چهره مبارزی را ترسیم می کنند که گویی تنها با هدف مقابله با گروه فاسد و جنایتکار داعش به سوریه رفته و حضور او برای پیشگیری از هر گونه خطر علیه "مردم ایران "در داخل مرزهای کشور بوده است.  در حالی که تردید ندارم این حضور از مواردی است که تنها با هدف  تقویت جبهه برون مرزی نظام -و نه تقویت امنیت ملی به معنای واقعی آن-  طراحی و اجرا شده است. کسانی که این روزها با چشم بستن بر واقعیت ها،در " شهید سازی با خامنه ای همزبان شده اند می دانند تقویت جبهه برون مرزی نظام جمهوری اسلامی ،جز افزایش هزینه مالی برای ملت ایران  و توسعه سرکوب در داخل ،پیامدی نخواهد داشت.

اکنون مایلم توصیه ای به دوستان خود در جنبش سبز و خارج نشینانی که  هم اکنون برای نزدیکی به خامنه ای مسابقه گذاشته اند داشته باشم. آنان حق دارند بر اساس فهم خود از سیاست و نیز به میزان علاقه خود به گرفتن سهمی از قدرت ،با نظام و سران آن ،هم زبانی کنند. هر چه باشد آنها در اعلام التزام به ولایت فقیه ،احساس شرمساری ندارند و رهبر به آنان نیز موج سواری و ماهی گرفتن از آب  گل آلود را آموخته است. اما ای کاش ،این درس را به خوبی فرا گرفته بودند. خامنه ای در پیام موج سوارانه  خود به مناسبت فوت مرحوم منتظری ،تلاش کرد ادعاهای خود علیه آن مرحوم را نیز تثبیت کند: " . در اواخر دوران حیات مبارک امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد که از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند  و ابتلائات دنیوی را کفاره ی آن قرار دهد." کسانی که به بهانه  قدرشناسی از مجاهدت های مرحوم همدانی در دفاع مقدس هشت ساله  ،بر نقش او در سرکوب های سال هشتاد و هشت چشم می بندند ایکاش به اندازه خامنه ای بر مبانی خود پافشاری می کردند و به خاطر سهم همدانی و یارانش  در سر کوب مردم سوریه ،برای او طلب مغفرت می نمودند ؛اگر چه تردید دارم  این طلب مغفرت  برای کسی که دهها هزار شاکی از میان سرکوب شدگان  سوری دارد به جایی برسد.

۱۳۹۴ مهر ۱۶, پنجشنبه

فشار پایان ناپذیر

اسفندماه سال گذشته  یادداشت " آسودگی  خامنه ای از توافق با امریکایی ها " را نوشتم - اینجا- در بخشی از آن یادداشت نوشته بودم   خامنه ای از توافق با امریکایی ها مطمئن شده است و بر اساس شناختی که از او وجود دارد قطعاً فشارها را درداخل کشور افزایش خواهد داد. در آن زمان برخی فعالان سیاسی اصلاح طلب و اعتدالی، مرا به تندروی متهم کردند. متاسفانه آنچه که پیش بینی می کردم تحقق یافته و روز به روز تعداد افرادی که تحت فشار حکومت قرار می گیرند در حال افزایش است. امروز یک دختر کاریکاتوریست را به دوازده سال زندان محکوم می کنند و نرگس محمدی را علیرغم هشدار پزشکان در زندان نگه می دارند،مرگ مشکوک شاهرخ زمانی در زندان ، هیچکس را وادار به پاسخگویی نمی کند،  سخنگوی نابینای حزب اعتماد ملی با وضعیت نامناسب جسمی در زندان است ،  هنوزتعدادی از زندانیان کودتای انتخاباتی سال هشتاد و هشت در زندان هستند، روحانیون منتقد تحت فشارهای فراوان قرارمی گیرند ،وکلای شجاع به جرم دفاع از زندانیان  مظلوم با انواع آزار مواجهند ، در شیراز، عروس  در شب عروسی مورد حمله پلیس وحشی قرار می گیرد به این بهانه که حجاب او کامل نیست  و ...

 رفتارهای  سرکوب گرانه ،  خصلت همه حکومت های  دیکتاتوری است و از دیکتاتور ایران و مزد بگیران او نیز توقعی جز این نیست. چشم بستن مدعیان اصلاح طلبی بر این ظلم ها هم لابد توجیه قابل قبول برای خودشان دارد . بالاخره آنها به دنبال بازگشت به حاکمیت و انجام وظیفه در زیر سایه ولایت فقیه هستند. پس کسی نباید از آنان انتظار دفاع از مظلوم در برابر ظلمی که زیر نظر ولی فقیه انجام می شود داشته باشد. اما گروههای مستقل که طمعی برای رسیدن به جاه  و مال ندارند چه؟ همین امروز برای  چندمین بار ، فرزند و رِئیس دفتر آیت اله سید صادق شیرازی به دادگاه ویژه روحانیت احضار شد ومورد بازجویی قرار گرفت. فشار بر بیت شیرازی به عنوان یکی از معدود روحانیونی  که شجاعانه انتقادات خود را مطرح می نماید دور از انتظار نیست . اما آنچه سران حکومت را در اعمال فشار مضاعف  بر آیت اله شیرازی و بیت او ، آسوده خاطر می نماید آنست که حضرات  اطمینان دارند بسیاری از اصلاح طلبان و حتی  تریبون  داران در خارج از کشور ، بیت شیرازی را " غیر خودی " می دانند و حتی از انتقال اخبار مربوط به آنان ، خودداری می نمایند.  اما اندکی هشیاری کافی است تا هیچیک از  نحله های فکری در برابر ظلمی که به دیگران می رود سکوت نکنند. نمی دانم در احضار و بازجویی امروز، چه مطالبه ای از آقای سید حسین شیرازی داشته اند.حدس می زنم او را تحت آزار و تهدید  قرار می دهند تا از روابط عاطفی خود استفاده کرده  و پدر خویش - آیت اله سید صادق شیرازی  - را برای توقف هرنوع انتقاد از حکومت تحت فشار قرار دهد. این مطالبه ای است که حکومت از همه منتقدان دارد و هریک را از راهی که احتمال موفقیت آن بیشتر است تحت فشار می گذارد. تریبون داران هشیار حتی آنان که به طور کلی با نهاد روحانیت مخالف هستند فراموش نکنند که سیاست سرکوب در جمهوری اسلامی ، دیر یا زود گریبان گیر همه منتقدان حتی معتدل ترین آنها خواهد شد. پس برای خاطر خودشان هم که شده در برابر اینگونه فشارها ، سکوت نکنند و " غیر خودی ها " را با ظلم نظام، تنها نگذارند   

۱۳۹۴ شهریور ۲۸, شنبه

رهبر غیرت ایرانی ندارد ما چه ؟

نمی دانم تصویری که این روزها دست به دست و رسانه به رسانه می چرخد واقعیت دارد یا نه ؟ نمی دانم آیا آن دخترک بیچاره ای که تصویر برهنه او وسیله تفریح ما بی غیرت ها شده ،واقعا یک  دختر بینوای  ایرانی است که عده ای توریست عیاش او را به خدمت گرفته اند یا نه ؟  این عکس ،صحت داشته باشد یا نباشد نمی توان چشم بر بعضی واقعیت ها بست .نخستین واقعیت آنکه به برکت حکومت سی و هفت ساله عده ای از آخوند های بی غیرت ،مشمول حکم"الناس علی دین ملوکهم"شده ایم و پرچم بی غیرتی را بر افراشته ایم. اگر تا دیروز ،گرانی کالاها و رفتن میلیونها ایرانی به زیر خط فقر  ،وسیله تفریح ما بود و سوژه لطیفه هایمان،امروز عکس دختر بیچاره را در صفحات مجازی و واقعی به اشتراک می گذاریم و لابد منتظر نویسندگان خوش ذوق هستیم تا در خصوص اجزای بدن برهنه این بنده مستاصل خدا،جوک بسازند و ما پای منقل و قلیان، بخوانیم و به قریحه "هم بی غیرتان  خویش"آفرین بگوییم. فرقی نمی کند این تصویر ،داستان جدیدی از بیچارگی یک بانوی نیازمند ایرانی باشد یا قصه ای قدیمی  که تازه از رسانه ها سر بر آورده است. هر چه باشد سال هاست که  این بانو و میلیونها دختر و پسر ایرانی در فقر غوطه ور هستند و سرمایه آنان سواحل لبنان ،مراکز تفریحی ونزوئلا و  تفریح گاههای ساپورت پوشان بوسنی را آباد می کند تا بر افراشته شدن  تصاویر خامنه ای در دستان میراث خواران  غیر ایرانی،شهوت جاه پرستی ولی فقیه را ارضا کند. اصلا فرض می کنم این تصویر، یک دختر روس است که عرب های توریست در لاس وگاس،جسم او را به بردگی کشیده اند.آیا فیلم "فقر و فحشا " ی ده نمکی هم دروغ بود؟مگر این مرید دست بوس رهبر در آن فیلم،تن فروشی ناگزیر دختران و زنان ایرانی را به تصویر نکشیده بود؟مگر چند سال پیش فرمانده نیروی انتظامی نگفت :"عده ای  با سوء استفاده از فقر دختران و زنان جوان ،آنان را  با حقوق های هفتاد هشتاد هزار تومانی  استخدام و بعضی از  آنان را مورد همه گونه سوء استفاده قرار می دهند ؟

همه اینها را گفتم .اما حتی اگر این تصاویر دروغ باشد چگونه است که اغلب ایرانیان ،در صحت این تصاویر کوچک ترین تردیدی به خود راه نمی دهند؟آیا جز اینست که افزایش "تن فروشی ناگزیر "و ناشی از فقر ، وجود این پدیده در کشورمان را به امری باور پذیر  و قابل تحمل ،تبدیل کرده است ؟ راستی اگر ستار بهشتی زنده بود و  به جای تصویر برهنه دختر بیچاره  ،  چهره جهنمی سید علی  خامنه ای را همراه با توصیفاتی که لایق اوست منتشر می کرد   شناسایی او توسط پلیس مفتخور امنیت و سایر نهادهای سرکوب گر چقدر طول می کشید ؟ اگر به جای این غریبه های خوش گذران ،تعدادی جوان با غیرت ایرانی در محفلی جمع می شدند تا برای بیچارگی هموطنان خود چاره ای بیندیشند آیا  کشف محل تجمع آنان در دستور کار فوری سازمان های مخوف امنیتی  و در راس آنان ،برادران قاچاقچی سپاه قرار نمی گرفت ؟ چرا امام  جمعه بی غیرت مشهد برای دفاع از حیثیت شهر خود ،چیزی نمی گوید ؟تولیت گردن کلفت آستان قدس رضوی چه ؟آنها که برای پاره شدن دروغین عکس خمینی ،سینه چاک می دادند اکنون در کدام گورستان خفته اند ؟ سید احمد خاتمی  که برای پیدا بودن چند تار موی یک دختر  در شهر قم ،شهردار حقیر شهر را احضار و برای او خط و نشان می کشد اکنون در حال سناریو نویسی برای چه معرکه جدیدی است  که  در برابر این ننگ ،خفقان گرفته؟ منصف باشم و فقط   آخوندهای  بی غیرت حکومتی را ملامت نکنم. خانم شیرین عبادی که جایزه  نوبل حقوق بشر ،او را به اشتهار رسانده ،آیا نمی خواهد در این مورد چیزی بگوید ؟کسی برای خنده های زورکی و "گریه های یواشکی "این دختران بیچاره، کمپین به راه نمی اندازد؟

اما کلام آخر خطاب به رهبر کذاب و مسئولیت گریز جمهوری اسلامی. او که خیالش از فشارهای خارجی آسوده شده ، از  مدتی قبل  مشغول فراهم کردن  "آتش تهیه " برای افزایش فشار بر آزادی های اجتماعی در داخل کشور است. او چندی قبل ادعا کرد که "گاه مشکلات فرهنگی ،او را بی خواب کرده ". پرسش همه ایرانیان از او اینست که آیا با دیدن این تصاویر هم بی خواب شده یا از اینکه زادگاه او ،منبع در آمد جدیدی پیدا کرده ،خوشحال است ؟ او میزان غیرت خود را  قبلا" در بی تفاوتی نسبت به سرنوشت دختران و زنانی که توسط دلالان اطلاعاتی در آغوش عیاشان حوزه خلیج فارس قرار می گیرند  نشان داده است . پس اکنون هم توقع غیرت نمایی از او نیست . اما آیا نمی خواهد حداقل برای حفظ ظاهر از  بی خواب شدن خود به خاطر سرنوشت دختران و زنانی  سخن بگوید که فقر آنان حاصل بیست و شش سال رهبری بی کفایت اوست ؟ پیروان آیت اله خمینی که هنوز می گویند "پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیبی نرسد "چه ؟ روحانیون اصلاح طلب که نگران توهین به نواده روح اله هستند در این مورد احساس,وظیفه نمی کنند؟

 روحانیون شیعه ،قصه هایی  در مورد " ظهور امام زمان پس از پرشدن گیتی از ظلم "می گویند.  اگر اینگونه باشد لابد ظهور امام زمان نزدیک است. اما تا رسیدن ظهور باید آستین ها را بالا زد و "زان پیش که دست و پا فرو بندد مرگ /آخر کم از آنکه دست وپایی بزنیم ؟"نگذاربم  نام ما به عنوان بی غیرت ترین نسل ایرانی در تاریخ ثبت شود. به خدا ننگ است که بی غیرتی رهبر به همه ما سرایت کند و همچنان خود را اپوزیسیون ولی فقیه بخوانیم.

۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه

بر اندازی از صدر اسلام تا عصر ولی فقیه


فکر می کنم نخستین بار در ماه رمضان سال هفتاد و نه بود که در تریبون رسمی جمهوری اسلامی ، به شیوه ای غیر مستقیم رفتار نظام ولایت فقیه با منتقدان ، در کنار برخورد امام  علی قرار گرفت و با آن مقایسه شد. سید محمد خاتمی  در آن موقع رئیس جمهور بود و در همان سال با روی کارآمدن مجلس ششم احساس قدرت بیشتری می کرد. او در یکی از شب های قدر در آرامگاه آیت اله خمینی سخنرانی کرد و در بخشی از آن اظهار داشت :" امام علی تا زمانی که مخالفان او دست به سلاح نبردند با آنان کاری نداشت ". البته به نظر می رسد  بسیاری از  داستان های صدر اسلام  را کسانی نقل کرده اند که شباهت رفتاری و گفتمانی بسیار به آخوندهای حکومتی جمهوری اسلامی دارند به طوری که هر یک از نحله های فکری روحانیت شیعه، می تواند مطابق میل خود آن داستان ها را تفسیر و رفتار خویش را توجیه نماید. پس اگر می خواهیم به داستان های صدر اسلام متوسل شویم تا یک جناح را تقویت و انحراف  آن دیگری را افشا نماییم  بهتر است به اسناد مکتوب به جا مانده از صدر اسلام اتکا کنیم؛اگرچه  در مورد آن اسناد هم ،گاه ملاحظاتی وجود دارد .
البته سخن آن روز خاتمی  هم ،بیشتر با حکومتداری سازگار بود  تا ادعای "علی گونه بودن " . زیرا آنچه در نهج البلاغه   در خصوص  رفتار امام علی با "خوارج " باقی مانده ،حتی بر خورد در مورد "دشمنان سیاسی مسلح " را نیز مقید به قیودی می کند. علی (ع) در حالی که به خاطر ضربه شمشیر ابن ملجم در بستر مرگ افتاده بود به بازماندگان خویش اینگونه وصیت کرد :" ولا تقتلوا  الخوارج  من بعدی . پس از من خوارج را نکشید" او البته تنها به نصیحت اخلاقی برای نمایش بزرگواری خویش اکتفا نمی کند بلکه دلیل این توصیه را نیز آشکارا بیان می نماید :" لیس من طلب الحق فاخطاه  کمن  طلب الباطل  فادرکه  .آنکس که به دنبال  حق بوده و به راه  خطا رفته ،هرگز با کسی که خود به دنبال باطل بوده و به آن رسیده  ، یکسان نیست."  این توصیه ،هم مذهبی است هم سیاسی. مذهبی  از آن جهت که علی تلاش می کند این باور در پیروان او تقویت شود  که  کسی جز خدا ،نیت انسان ها  را نمی داند تا جایی که حتی ممکن است قاتلان علی هم  ، از سر حق جویی دست به شمشیر برده باشند. این توصیه ،سیاسی هم هست زیرا او به عنوان حاکمی که به دست مخالفان مسلح ترور شده ،بی بند و باری در انتقام گیری  از ترور کنندگان  خود را نفی می کند.
البته تردید ندارم که امروز در هیچ کشوری و در سایه هیچ حکومتی نمی توان با نیت خوانی و به این گمان که "ممکن است مخالفان مسلح ،نیت خیر داشته اند " آنان را آزاد گذاشت. به عبارت دیگر همانطور که رفتار افراطی جمهوری اسلامی در "نیت سازی " و " نیت خوانی " برای منتقدان و برخورد با آنان بر اساس "نیت جعلی "، قابل قبول نیست نمی توان در برخوردی تفریطی ، مخالفان مسلح را آزاد گذاشت.
پس تکلیف چیست ؟ مگر سخن بالا ،یادگار امام علی نیست ؟مگر علی به عنوان  کسی که شیعیان ،او را حاکم به حق حکومت اسلامی می دانند ،نیت را مهم ترین عامل در تعیین مجازات - حتی برای طراحان ترور خویش - ندانسته است ؟ شاید کسی بگوید امام اول  شیعیان به عنوان "رهبر مذهبی"  رهنمودی  داده که عوامل حکومت  الزامی بر  اجرای آن ندارند . پذیرش این سخن ،تکرار ادعای سکولارها  حتی سکولارهای مذهبی است که بر تفکیک رهبری مذهبی از قیادت سیاسی و بالاتر از آن جدایی نهاد دین از حکومت تاکید می نمایند. بر اساس نگاه تعریف شده در توصیه امام علی ، اگر گناه قابل مجازاتی وجود داشته باشد ایستادگی در برابر حق است نه برخورد با کسانی که خود را معیار حق می دانند. باز هم تکرار می کنم حتی  در آزاد ترین حکومت های دنیا و در بزرگترین دموکراسی های جهان نیز نمی توان کسانی را که دست به سلاح می برند آزاد گذاشت و به انتظار کشف نیت آنان  در مقابله با حق نشست. پس چاره در آنست که حکومت را از نهاد دین جدا کنیم و میان " حق ستیزی" و " براندازی سیاسی " تفکیک قائل شویم. در آن صورت به مفهوم توصیه امام علی در خصوص "رجحان نیت بر عمل "پی می بریم و آن را یک توصیه برای ارزیابی میزان پایبندی افراد به دستورات دینی تلقی خواهیم کرد؛توصیه ای  که ربطی به قوانین و آداب حکومت ندارد. اما این نگاه ، پیامد های دیگری هم خواهد داشت. کسی که این نگاه را بپذیرد حق نخواهد داشت با تقدس بخشی به یک حکومت  زمینی ،شدید ترین مجازات  های دینی را بر مخالفان آن حکومت اعمال نماید.
در یک کلام ، به نظر می رسد حکومت،یک امر زمینی است که بایستی بر اساس قوانین و تجربیات بشری اداره گردد نه با امور قابل تفسیر دینی. مخالفان هیچ حکومتی را نمی توان مخالف خدا دانست و احکام مجعول همچون "بغی بر حکومت الله " را بر مخالفان و حتی بر اندازان آن حکومت ،جاری نمود.   در تفسیر  نقض احکام حکومتی از نگاه اسلامی و تفاوت آن با نگاه خودخواهانه سردمداران جمهوری اسلامی ، سخن بسیار است  که در مقاله ای جداگانه به آن خواهم پرداخت. اما به صورت خلاصه بگویم در  نهج البلاغه امام علی (ع)  موارد متعددی می توان یافت که او ،کارگزاران حکومتی خویش را به خاطر نقض حقوق اجتماعی مردم و بی توجهی به نیازهای آنان ،سرزنش نموده و حتی حاکم یا فرماندار منصوب از طرف خود را عزل کرده است. در حالی که در جمهوری اسلامی،رفاه و حقوق اجتماعی مردم ، هیچ محلی از اعراب ندارد و گاه مصالح جمهوری اسلامی در برابر منافع  مردم قرار می گیرد. در آخرین نمونه ، دو تن از ائمه جمعه  نزدیک به رهبر ،گشایش اقتصادی ناشی از رفت و آمد مقامات اروپایی به ایران را مقدمه "اندلسی شدن "ایران دانسته اند. به عبارت واضح تر در نگاه رسمی ولی فقیه و سخنگویان او  ، آنچه موجب رفاه مردم می گردد گاه جمهوری اسلامی را در معرض انقراض قرار می دهد و موجب براندازی نظام ولایت فقیه می شود.متاسفانه اغلب مبلغان دینی،قلم و زبان خویش را به جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه فروخته اند اما روحانیون آزاده ای که تهدید و تطمیع های جمهوری اسلامی ،آنها را از وظیفه الهی خویش باز نداشته ،موظفند پاسخی برای این پرسش پیدا کنند که " آیا نگاه حاکمان صدر اسلام  به رفاه مردم  و مقوله براندازی ،همانست که در جمهوری اسلامی ترویج می شود ؟" 

۱۳۹۴ شهریور ۲۰, جمعه

جمهوری اسلامی هست اسلام و تشیع نیاز به دشمن ندارد



هر روز که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد بدبینی بسیاری از جوانان و حتی سالخوردگان به مبانی دینی اضافه می شود. بدبینی ها شاید منطقی نباشد اما عامل اصلی آنها تلاش وافر سران جمهوری اسلامی برای مساوی دانستن عملکرد خود با دیانت اسلام است. البته ادعای حقوق بگیران نظام،تنها به مساوی دانستن مبانی جمهوری اسلامی با اسلام محدود نشده و هر روز جلوه جدیدی از هم تراز دانستن سران جمهوری اسلامی با اولیا و انبیا در رسانه های تبلیغی به نمایش در می آید. قرآن مجید ،سخن گفتن حضرت عیسی (ع) در گهواره را از معجزات منحصر به فرد در تاریخ می داند اما یک گماشته رهبر به راحتی ادعا می کند خامنه ای قبل از رسیدن به گهواره و در نخستین لحظه تولد ،فریاد " یا علی" سر داده است و متاسفانه ، هیچکس بر دهان تملق گوی او خاک نمی پاشد. آن دیگری،ملت ایران را به خاطر کثرت گناه ،مستحق عذاب می شمارد اما می گوید به دلیل دعای رهبر ،عذاب از مردم ایران دور شده است. رئیس مجلس خبرگان با وقاحت مثال زدنی ،ولی نعمت خود را منتخب خداوند می داند و آن یکی، رهبر جمهوری اسلامی را علی و حسین زمان می نامد. نماینده رهبر در سپاه هم مقام مافوق خود را "امام عصر"لقب می دهد. متاسفانه بسیاری از مبلغان دینی و ملبسان به لباس روحانیت نیز آنچنان به رانت های اقتصادی و سیاسی آلوده شده اند که امکان فریاد کشیدن در برابر این دروغ های دینی از آنان سلب شده است .
همه اینها در حالی اتفاق می افتد که نباید فراموش کرد قریب به اتفاق ایرانیان همچون سایر ملل،به جای دین تحقیقی ،متدین به دین میراثی هستند . الگوی این دین میراثی برای اغلب ایرانیان ،کسانی هستند که به دروغ ،لباس خود را لباس پیامبر می نامند در حالی که بنا بر داستان های به جا مانده از صدر اسلام، پیامبر اسلام ،لباس ویژه ای نداشته و اگر تازه واردی در جمع مسلمانان حاضر می شد قادر به شناسایی پیامبر از دیگران نبود. اما خوب یا بد ،هنوز برای بسیاری از ایرانیان ،الگوی دین اسلام کسانی هستند که کسوت موسوم به "لباس روحانیت "را به تن دارند. پس وقتی بسیاری از افراد موسوم به روحانی ، همانند سخنگویان نظام جمهوری اسلامی، توجیه گر رفتار رهبر و زیردستان او می شوند نباید عوام الناس را ملامت کرد که چرا رسوایی های جمهوری اسلامی را به حساب اسلام می گذارند.
ظاهرا سوء استفاده سران جمهوری اسلامی و وابستگان آنها از مقدسات دینی برای فریب مردم ساده لوح ،هیچ حد و مرزی نمی شناسد. در اوایل انقلاب ،یک مزد بگیر آیت اله خمینی کتابی با عنوان " الخمینی فی القرآن "نوشت تا ثابت کند در کتاب آسمانی مسلمانان از مقتدای او نام برده شده است. بعد از سی و چند سال اکنون فرزند یکی از بدنام ترین حامیان نظام ،پدر خود را تا حد قرآن بالا برده است. محمد تقی مصباح یزدی کسی است که چند سال قبل گفت "نعمت وجود آیت اله خامنه ای از مجموع همه نعمت های مادی خداوند بالاتر است ". اکنون فرزند این شیخ متملق ادعا می کند :"وقتی مادر مصباح یزدی به او حامله بوده ،شب در خواب می بیند که وضع حمل کرده و قرآن را به دنیا آورده است "! متاسفانه ،نه روحانیون مدعی اصلاح طلبی در برابر این گزافه گویی فریاد بر آوردند و نه آخوندهای دربار خامنه ای که تلاش می کنند خود را احیاگر ارزش های دینی معرفی کنند. مصباح یزدی که چنین گزافه ای در مورد او نقل شده ،چهره ای مشهور به خشونت و دروغگویی در میان بسیاری از جوانان ایرانی است. توصیف اینچنینی از فردی با این مشخصات ، اهانتی بزرگ به کتاب آسمانی مسلمانان است که اگر خبر آن در میان برخی ملل مسلمان منتشر شود بدبینی تاریخی و البته غیر منصفانه آنها نسبت به مسلمانان ایرانی ،مضاعف خواهد شد. بنا بر آیه صریح قرآن،خداوند به پیامبر اسلام دستور می دهد که خود را اینگونه به مسلمان معرفی کند :" من بشری همانند شما هستم که وحی بر من نازل می شود".یعنی وجه تمایز و افتخار پیامبر اسلام ،نزول آیات قرآن بر اوست و جز آن ،او بشری است مانند همه انسان ها :" قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی" . این آیه، عظمت قرآن را حتی در مقایسه با وجود پیامبر مکرم اسلام نشان می دهد. اما فرزند رانت خوار یک آخوند بدنام از وضع حمل قرآن توسط مادرش سخن می گوید وصدای اعتراضی نیز بر نمی خیزد تا ثابت شود برای دو جناح سیاسی کشور ، حفظ روابط حکومتی از آنچه که "مقدسات "نامیده می شود مهم تر است.
بدون تعارف بگویم کسانی که در خارج از مرزهای جغرافیایی و سیاسی جمهوری اسلامی ، برای بدنام کردن تشیع و مقدسات آن تلاش می کنند زحمت بیهوده بر خود تحمیل می نمایند. کاهش روز افزون پایبندی های دینی در جامعه ایران ،نقش تخریبی نظام ولایت فقیه و تاثیر منفی آن بر اعتقادات مذهبی ایرانیان را آشکار می سازد تا جایی که با اطمینان گفت وجود جمهوری اسلامی و عوامل آن ،تشیع را از وجود دشمن دیگر بی نیاز می سازد همانطور که وجود طالبان و داعش ،سنی گری را از هر نوع دشمنی بیرونی،کفایت می کند. در عین حال پیشرفت های چشمگیر در جمهوری اسلامی برای ادامه " اسلام سواری" و به خدمت گرفتن تشیع برای اهداف حقیر نظام جمهوری اسلامی ،آزمونی بسیار سخت برای روحانیون غیر حکومتی است که گاه برای موضوعاتی بسیار کم اهمیت تر ،عمامه به زمین می زنند و فریاد وا اسلاما سر می دهند. به یاد دارم چند سال قبل قرار بود فیلمی به نمایش در آید که در آن ،یکی از هنر پیشگان نقش حضرت ابوالفضل العباس را به عهده داشت. در آن زمان ،چند تن از مراجع تقلید به شدت بر آشفته شدند و تهدید کردند که نشان دادن چهره منسوب به آن حضرت را تحمل نخواهد کرد . این تهدید ها در شرایطی مطرح می شد که به فتوای همه عالمان دینی ، چنانچه نشان دادن تصویر ، متضمن توهین نباشد اشکالی بر آن وارد نیست .آیا آنچه امروز در وصف مصباح یزدی گفته شده ،کم اهمیت تر از موضوعی است که اغلب مراجع تقلید آن را واجد هیچگونه توهینی نمی دانستند؟





۱۳۹۴ شهریور ۸, یکشنبه

آقای روحانی ! برجام را به بهارستان بفرستید

مقدمه : ساختمانی  که در بهارستان واقع است و دویست و نود دست چین شده شورای نگهبان بر صندلی های سبز آن تکیه می زنند  را  نمی توان مجلس نامید. پس در این یادداشت به جای استفاده از اصطلاح جعلی مجلس برای این نهاد از آدرس آن - بهارستان - استفاده کرده ام
---------------

اززمانی که توافق هسته ای میان جمهوری اسلامی و شش قدرت جهانی به امضا رسید یک سوژه به بحث های انحرافی و سرگرم کننده سیاسی در ایران اضافه شده است :" فرستادن توافق به ساختمان بهارستان برای بررسی و تصویب ." عده ای به عنوان حامی سینه چاک دولت ، با نادیده گرفتن جایگاه نهاد قانون گذاری ، به گونه ای سخن می گویند که گویی باید همه اختیارات کشور داری به دولت حسن روحانی واگذار شود و سایر مراکز قدرت ازجمله نهادی که به ناحق آن را مجلس می نامند از دولت تبعیت کنند . دولت هم ظاهراً ازترس اخلال بهارستان نشینان در روند تصویب برجام  به دنبال استفاده از  شورای عالی امنیت ملی به عنوان" میان بر" است. اما آیا واقعا نهاد مستقر در بهارستان ، با برجام مخالفت خواهد کرد که دولت و حامیان آن به دنبال دور زدن آن هستند؟ برای یافتن پاسخ برای این پرسش ، باید روند مذاکرات هسته ای در سه سال اخیر را مورد بازبینی- در صورت لزوم  همراه با نوعی بدبینی-  قرار داد. بر اساس اطلاع رسانی های قطره چکانی که توسط مقامات حکومتی صورت می گیرد از حدود سه سال پیش با مجوز رهبر ، مذاکراتی با طرف امریکایی شروع شده و زمینه  را برای تغییر ریل مذاکرات هسته ای در دولت روحانی ، فراهم کرده است. در واقع آنچه که در دوسال اخیر انجام شده ، با هماهنگی و حتی  با هدایت رهبر بوده است.   به عبارت دیگر درصورت مخالفت  خامنه ای   با روند مذاکرات ، رسیدن به این توافق، غیر ممکن بود. بالاتر از آن ، اصولا انتقال مسئولیت مذاکرات هسته ای از شورای عالی امنیت ملی به دولت ، بدون موافقت رهبر ، امکان پذیر نبود. این ، به معنای هیچ انگاشتن نقش دولت روحانی در به نتیجه رسیدن مذاکرات نیست اما یقینا اگر رهبر مخالف توافق بود و یا اگر در هریک از مراحل پیش رو، تصمیم به برهم زدن توافق بگیرد دولت روحانی یارای مقابله با تصمیم او را ندارد. فرقی هم نمی کند بررسی برجام در نهاد بهارستان انجام شود یا شورای عالی امنیت ملی ، خروجی نهایی مطابق اراده رهبر خواهد بود. کافی است نگاهی به ترکیب شورای عالی امنیت ملی شود. اکثریت مطلق اعضا کسانی هستند که بدون نظر رهبر هیچ چیزی را تأیید یا رد نمی کنند. پس چه تفاوتی می کند که مجری دستور رهبر برای رد یا تصویب برجام ، مجلس باشد یا شورای عالی امنیت ملی؟

بر خلاف کسانی که راه جدیدی برای  کنترل موقت مطالبات مردم پیدا کرده اند انتخابات آتی مجلس را دارای تأثیر قابل توجه بر سرنوشت کشور نمی دانم اما عده ای ،  از ماهها قبل خواستار مدارا با همه ظلم ها و نابسامانی ها شده اند تا به خیال خود فضا را برای انتخابات مجلس ، آرام کنند. آنان  مدعی هستند که می توانند ترکیب مجلس را تغییر دهند و نهاد قانونگذاری را با دولت هماهنگ نمایند. به ادعای ایشان ، هماهنگی دولت و مجلس می تواند محقق کننده وعده هایی باشد که روحانی در تبلیغات انتخاباتی خود بر آنها پا فشاری کرده بود. به فرض که چنین باشد! آیا اخته کردن مجلس - بیش از گذشته - و انتقال اختیارات آن به شورای عالی امنیت ملی ، به نفع جریانی است که مدعی تغییر ترکیب مجلس در نمایش انتخاباتی اسفند ماه است؟ مشروعیت بخشی به دخالت فراقانونی شورای عالی امنیت ملی  در بررسی پرونده هسته ای به بهانه " ترس موهوم از عدم تصویب برجام در مجلس" به نفع کدام جریان سیاسی در کشور است؟ آیا روحانی وطرفداران او نمی دانند  نظر  اکثریت اعضای شورای عالی امنیت ملی در مورد آزادی های سیاسی ومطبوعاتی چیست؟ مشروعیت بخشی به آن شورا ، می تواند تداوم حبس ها و جصرها بدون حکم قضایی را موجب شود و حتی عده دیگری را نیز به حبس و حصر بفرستد. روحانی می داند که مهم ترین ابزار برای قطع رانت ها و سالم سازی اقتصادی کشور ، توسعه آزادی های سیاسی و مطبوعاتی است در حالی که تجربه سالهای اخیر نشان می دهد  شورای عالی امنیت ملی یکی از موانع اصلی این آزادی هاست و  در برخی موارد حتی از قوه قضائیه ، خشن تر و سخت گیر تر است. دولتی که اکنون نهاد موسوم به مجلس را دور می زند و اختیار آن را به یک نهاد انتصابی محول می کند آیا خواهد توانست با آزادی ستیزی های بعدی این نهاد نظامی - امنیتی مخالفت کند؟.تجربه سال های گذشته نشان می دهد  فربه کردن شورای عالی امنیت ملی ، به معنای محدود کردن هرچه بیشتر مجلس و رسانه هاست و در غیاب یک مجلس مستقل  و رسانه های حق گو، هر روز بر رانت خواری های سیاسی و اقتصادی افزوده می شود . آیا تردید داریم که تأثیر این رانت خواری ها بر اقتصاد وسایر شئون کشور اگر از تأثیر تحریم ها و فشارهای مرتبط با پرونده هسته ای  بیشتر نباشد کمتر هم نیست ؟   ضمن آنکه مشروعیت بخشی به یک نهاد غیر پاسخگو توسط دولتی که ظاهراً بخش اصلاح طلب جامعه را نمایندگی می کند با مشروعیت بخشی به آن توسط افتدار گرایان ، تفاوت دارد و  زبان  مدعیان اصلاح طلبی   را در برابر زورگویی ها و اقدامات استبدادی آن شورا در آینده ، کوتاه خواهد کرد.

اما آیا اصولا ً ترکیب فعلی بهارستان نشینان به گونه ای است که کسی نگران مخالفت آنها با برجام باشد؟ معتقدم سه گروه در این مورد اظهار نگرانی می کنند.گروه نخست کسانی هستند که واقعیت های سیاسی جامعه را نمی شناسند و تحت تأثیر برخی شعارهای دستوری ، نگران بر هم خوردن روند مذاکرات به خاطر مخالفت مجلس هستند. برای رفع نگرانی این افراد، باید موضوع را توضیح داد که اگر رهبر با تصویب برجام مخالف باشد شورای عالی امنیت ملی هم آن را تصویب نخواهد کرد. دلواپسان بعدی ، تصویب برجام در مجلس را قطعی می دانند و معتقدند با این کار ، قدرت چانه زنی دولت در برابر طرف های خارجی ، کاهش می یابد. پاسخ این نگرانی نیز آنست که اولاً روند تصویب در مجلس گاه می تواند ماهها وسالها به طول بینجامد  و در این دوره چند ماهه ، دولت می تواند به چانه زنی های خود در مجامع بین المللی و در برابر سایر کشورها ادامه دهد. ثانیا ً همانند برخی موارد مشابه ، مجلس به جای ورودبه جزئیات ، می تواند چارچوبی را تعیین و به  دولت  برای تصویب  یا رد برجام  اختیار بدهد. در آن صورت دست دولت برای چانه زنی باز خواهد بود.اما گروه سوم از کسانی که اظهار نگرانی می کنند خود می دانند که درحال فریب مردم هستند . آنها یقین دارند که بهارستان نشینان ، فرمانبرمی باشند  و یقینا ً اقدامی بر خلاف تصمیم کلی نظام در خصوص پرونده هسته ای انجام نخواهند داد . به عبارت دیگر،  تصمیم نهایی مجلس در مورد برجام همان خواهد بود که قرار است در شورایعالی امنیت ملی به تصویب برسد.

 براساس آنچه در بالا آمد پیشنهاد می کنم روحانی بر ارسال برجام به مجلس اصرار کند و از این طریق اراده خود بر تقویت نهاد قانونگذاری به جای فربه کردن شورای عالی امنیت ملی را به نمایش بگذارد. او با این اقدام ، امکان سلب مسئولیت  یا کار شکنی بعدی رهبر را نیزبه حداقل خواهد رساند زیرا هیچکس باور نخواهد کرد که مجلس بر خلاف منویات رهبر، برجام را تصویب یا  رد کرده  است. روحانی از این طریق امکان گروگان گرفته شدن سایر اولویت های دولت توسط نهادهای انتصابی و عمدتاً رانت خوار را نیز به حداقل خواهد رساند . 

۱۳۹۴ شهریور ۷, شنبه

تکرار تاریخ پس از سی و هفت سال

 یکی دوماه قبل از حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی ، گفتگویی با صدای امریکا داشتم ودر بخشی از آن به این  سخن  آیت اله خمینی اشاره کردم که " برای حفظ نظام ، حتی می توان نماز را تعطیل کرد" . پس از یاد آوری این سخن  عجیب  ،گفتم : " وقتی  برای حفظ نظام بتوان نماز را تعطیل کرد، حتماً دروغ هم می توان گفت ، تجاوز هم می توان کرد و هزاران مفسده دیگر را مرتکب شد" . ساعاتی بعد، با شیخ تماس تلفنی داشتم. حس کردم که از من دلخور است . با لحنی همراه با شوخی و دلخوری گفت : " چرا تن آن پیرمرد را در گور می لرزانی ؟ " سپس برخی توجیهات برای موجه جلوه دادن سخن آیت اله خمینی ارائه کرد. به آقای کروبی گفتم : " اگر فکر می کنید اینگونه سخنان آیت اله خمینی صحیح است بهتر است تا نسل اول حامیان و نزدیکان او در قید حیات هستند نقاط ابهام پیرامون شخصیت آیت اله خمینی  مطرح شود و حامیان جدی  او در صدد پاسخگویی بر آیند." 

 همان موقع پرسش های زیادی که در ذهن بسیاری از جوانان در خصوص وقایع سال پنجاه وهفت وجود داردرا به خاطر داشتم و قصد من از توصیه به شیخ هم لزوم پاسخگویی نسبت به همان سؤال ها یا اعتراف به عدم امکان پاسخگویی بود. آنچه داستان پنج سال پیش را برای من یاد آوری کرد رفتار حمایت آمیز برخی رسانه  ها وسیاست مداران غربی نسبت به سید علی خامنه ای و سیاسیت های اوست  که پرسش های فراوانی در اذهان ایجاد کرده است. . یقین دارم این وضعیت ، بسیاری از افراد را به یاد سال پنجاه و هفت هجری شمسی می اندازد.  در آن سال ، ناگاه دولت عراق تصمیم به اخراج آیت اله خمینی  گرفت. بر اساس آنچه سید احمد خمینی و برخی نزدیکان رهبر انقلاب نقل کرده اند او تلاش کرد از طریق زمینی به کویت برود اما دولت کویت مانع شد و نتیجه آنکه فرانسه برای اقامت آیت اله خمینی انتخاب شد. این نقل مکان در حالی صورت گرفت که  شهرهای  مختلف  ایران ، شاهد تظاهرات ضد حکومتی بود و چندی قبل از آن ، تصویر آیت اله خمینی در صفحه اول یکی از دو روزنامه پر تیراژ ایران منتشر و نام او بر سر زبان ها افتاده بود. در واقع انتقال آیت اله  از عراق به فرانسه ، موجب  شد  در شرایط جدید ایران ، او ارتباط  بهتر و بیشتری با   رسانه های پر مخاطب و تأثیر گزار جهانی داشته  باشد.  پس از آن هم، برخی رسانه های فرانسوی و انگلیسی به مهم ترین منبع برای دسترسی شیفتگان آیت اله خمینی به بیانیه ها و اظهارات او تبدیل شد. اکنون مایلم بر اساس استانداردهای تعریف شده توسط آیت اله خمینی ، پرسشی را مطرح نمایم که یقیناً در ذهن بسیاری از ایرانیان به ویژه نسل جدید  وجود دارد. پرسش مورد نظر شبیه همان چیزی است که  این روزها در خصوص رفتار حمایت آمیز برخی رسانه های غربی  نسبت به جانشین آیت اله خمینی مطرح می شود.

 آیت اله خمینی  و جانشین او بارها ادعا کرده  اند  که هر گونه  همراهی رسانه های غربی با یک گفتمان، نشان دهنده انحراف آن می باشد  یا هم پوشانی  منافع غربی ها با آن گفتمان را نشان می دهد . اگر اینچنین است کدام منفعت مشترک ، تریبون های پرخرج غربی را در اختیار نهضت  آیت اله خمینی قرار داد؟ گمان می کنم  هیچیک از نزدیکان و حامیان رهبر انقلاب اسلامی نمی توانند این موضوع را تکذیب کنند که چند رادیوی سرشناس غربی ،   مهم ترین و موثق ترین منبع برای اطلاع از آخرین مواضع رهبر انقلاب و خبرگیری از تحولات اتقلاب در  سراسر ایران بود. به عبارت بهتر ، نقش امدادی رسانه های غربی در تسریع تحولات انقلابی  و حتی هماهنگی انقلابیون با یکدیگر، واضح تر از آنست که کسی بتواند آن را تکذیب کند.

اکنون مایلم برخی سوالات دیگر را نیز که عدم پاسخگویی به آنها در زمان حیات نسل اول از انقلابیون ، آنها را به پرسش بی پاسخ در تاریخ تبدیل خواهد کرد مطرح نمایم تا شاید بتوان برای برخی ابهامات در مورد رفتار همراه با شیفتگی برخی افراد و رسانه ها با جانشین آیت اله خمینی نیز پاسخی یافت.

یک - کدام اتفاق و کدامین مصلحت موجب شد که سیزده سال پس از اقامت آیت اله خمینی در عراق ، نا گاه دولت آن کشور تصمیم به اخراج ایشان گرفت؟

دو - با توجه به رابطه حسنه رژیم گذشته با دولت های اروپایی از جمله فرانسه ، چه شد که آن دولت ژیسکار دستن به راحتی اقامت دشمن دولت ایران در کشور خود را پذیرفت؟

سه - آیا ملاقات های آیت اله خمینی در نوفل لو شاتو ، محدود به همان مورادی است که همه روزه در زیر آن درخت معروف صورت می گرفت  ؟

چهار - انگیزه قوی رسانه های غربی در انعکاس سریع و دقیق دیدگاههای آیت اله خمینی  ناشی از چه مصلحتی بود؟ لطفاً رگ های گردن برخی حامیان متعصب آیت اله خمینی متورم نشود. در روزهای اخیر که سخنان حسن روحانی پیرامون  نقش شورای نگهبان در انتخابات ، انعکاس وسیعی در رسانه های معتبر غربی داشته است ،رسانه های نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی بارها روحانی را مورد حمله قرار داده اند که " تو چه گفتی که  رسانه های صهیونیستی تا این حد به انعکاس آن همت گماشته اند؟ "  حملات اخیر به روحانی به بهانه انعکاس اظهارات انتخاباتی او در رسانه های صهیونیستی - به تعبیر رسانه های اصولگرای جمهوری اسلامی -  نشان دهنده آنست که معیار تعیین شده توسط آیت اله خمینی ، همچنان ابزاری برای بستن دهان منتقدان و مخالفان است و هرگاه رسانه های خارج از ایران ، نسبت به کسی اقبال نشان دهند آن فرد مشمول اظهار نظر آیت اله خمینی است که " اگر رسانه های غربی از ما تعریف کنند نشانه شروع انحراف است." آیااین حکم شامل حال رفتار رسانه های غربی در سال پنجاه و هفت و تکرار آن  در سال نود و چهار هم می شود؟

پرسش های دیگری نیز بر همین منوال می توان مطرح کرد و همان پرسش ها در مورد سید علی خامنه ای ورفتار اخیر برخی رسانه های  بین المللی با اونیز  قابل طرح است. البته به عنوان یک فعال رسانه ای ، حکم کلی صادره توسط آیت اله خمینی را غیز قابل قبول می دانم و همانند بسیاری از فعالان رسانه ای معتقدم   اغلب  اقدامات وفعالیت های رسانه ای در کشورهای آزاد ناشی از درک درست جهان مدرن از نقش رسانه ها در "حکمرانی خوب "  است . یقین دارم آیت اله خمینی نیز شخصاً  حکم کلی خویش در خصوص رسانه های غربی و دستور پذیری مطلق  آنها از دولتمردان  را باور نداشته  و مهم ترین دلیل او برای اینگونه اتهام افکنی علیه رسانه های غربی  ، تسهیل برخورد با منتقدان و مخالفان نظام جمهوری اسلامی  است  در عین حال در مورد انتقال ایت اله به فرانسه ، برخی ملاقات های احتمالی در پاریس و نیز رفتار حمایتی بعضی رسانه ها که از سوی  آیت اله خمینی وجانشین اوبه عنوان رسانه های صهیونیستی معرفی می شوند پرسش های جدی وجود دارد که حذف آنها از یاد و خاطره نسل های مختلف ایرانی ، امکان پذیر نیست. همچنین تکرار تاریخ پس از سی و هفت سال  و رفتار مشابه رسانه های پرمخاطب جهانی با سیاست گذاری های سید علی خامنه ای ، می تواند  مورد تحقیق قرارگیرد. 

۱۳۹۴ شهریور ۲, دوشنبه

پاداش آن خوش خدمتی، سزای این خوش رقصی


محاکمه نمایشی قاضی مرتضوی بالاخره به پایان رسید و او به خاطر دریافت حقوق در دوره ای ازریاست سازمان تأمین اجتماعی که تصدی او غیر قانونی اعلام شده بود به حبس و رد مال محکوم شد. اما در خصوص آنچه که محاکمه او را بر سر زبان ها انداخته بود از عدالت خانه جمهوری اسلامی  حکم تبرئه دریافت کرد. دستگاه عدالت ستیز قوه قضائیه جمهوری اسلامی نه تنها مرتضوی را از اتهامات مرتبط با قتل حد اقل چهار جوان  تبرئه کرد بلکه او را از اتهام گزارش خلاف واقع نیز مبرا دانست.  این عدالت ستیزی آشکار درحالی صورت گرفت که نقش این قاضی نمای خشن در حوادث سال هشتاد و هشت غیر قابل انکار است و حتی " مجلس لاریجانی زده " جمهوری اسلامی نیز در گزارش بیستم  دی ماه  سال هشتاد و هشت خود  آمریت و عاملیت مرتضوی  در جنایات کهریزک  را مورد تأکید قرار داده  و او را به عنوان متهم ردیف اول آن  جنایت معرفی کرده بود. اما وقاحت دادگاه فرمایشی  و دستگاه قضایی جمهوری اسلامی  درقسمتی ازحکم صادره آشکار می شود که حتی اتهام " گزارش دروغ " را از مرتضوی رفع می نماید. این رفع اتهام در حالی صورت می گیرد که حداقل دردو مورد ، دروغگویی مرتضوی ثابت شده است. مرتضوی روز بیست وهفتم دی ماه هشتاد و هشت  در پاسخ به گزارش تحقیق مجلس نامه ای به علی لاریجانی نوشت که  بخشی ازآن  بر"  قانونی بودن  زندان کهریزک " تأکید داشت. دروغ دوم مرتضوی و همکاران او ، ادعای  مرگ   محمد کامرانی و  محسن روح الامینی بر اثر مننژیت بود. مرتضوی روز بیستم دی ماه سال هشتاد و هشت خطاب به قوه مقننه جمهوری اسلامی ادعای قانونی بودن کهریزک را مطرح کرد در حالی که بیش از پنج ماه قبل از آن ، دادگستری تهران رسماً بر غیر قانونی بودن کهریزک تأکید کرده و اعلام کرده بود دستور تعطیلی زندان کهریزک دوسال قبل از آن توسط رئیس وقت قوه قضائیه - هاشمی شاهرودی - صادر شده بود.در مورد مرگ کامرانی و روح الامینی نیز دروغگویی مرتضوی بر همگان ثابت شد.

برای اثبات نقش مرتضوی در فجایع کهریزک ، می توان مدارک کافی از میان اظهارات  اصولگرایان و گزارش نهادهای حکومتی  پیدا کرد. پس  چرا قوه قضائیه جمهوری اسلامی  با به جان خریدن رسوایی، مرتضوی را از اتهاماتی تبرئه کرد که به مدت شش سال توسط نهادهای حکومتی متوجه او  شده بود اما" دادستان محبوب رهبر"  را در موضوعی که در برابر اتهام اصلی ، ارزش پیگیری ندارد به زندان محکوم نمود؟ بخشی از پاسخ را می توان در میان اظهارات قبلی مرتضوی و برخی نمایندگان اصولگرای مجلس جستجو کرد. احمد بخشایش عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس ، در مرداد ماه سال نود و یک در گفتگو با یکی از رسانه های وابسته به موسسه مطبوعاتی ایران - ارگان نیمه رسمی دولت - ضمن مخالفت با محاکمه سعید مرتضوی گفته بود : " جمهوری اسلامی به امثال مرتضوی جهت دفاع از نظام در ایام فتنه نیاز دارد. اگر مرتضوی به دلیل حمایتی که از نظام داشته مورد مؤاخذه قرار گیرد نباید در آینده انتظار دفاع از نظام را از دیگران داشته باشیم " .مرتضوی نیز در شش سال گذشته بارها همین موضوع را به رخ مخالفان حکومتی خویش کشیده است. نمی توان تبرئه مرتضوی از جنایت غیر قابل انکار خود در کهریزک را متأثر ازعنایت رئیس قوه قضائیه به او دانست . صادق لاریجانی که خود در جنایات پس از کودتای انتخاباتی سال هشتاد و هشت سهم دارد در نخستین روز انتصاب به ریاست دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ، مرتضوی را از سمت خود بر کنار کرد . درعین حال مرتضوی همچنان  مورد عنایت  مقام مافوق  لاریجانی بود   ادامه حکومت خود را مدیون سرکوب شدید جنبش سبز می دانست. رهبر جمهوری اسلامی  در تمام شش سال گذشته ، عنایت  ویژه نسبت به عناصر اصلی سرکوب داشته است. مرتضوی و احمدی مقدم دو نمونه هستند که علیرغم افشای مفاسد، از چتر حمایتی رهبر برخوردار بوده اند.  بسیاری از صاحب نظران بر کناری اسماعیل احمدی مقدم  از فرماندهی نیروی انتظامی را ناشی از افشای ناخواسته  دخالت او در مفاسد مالی می دانند  اما از چنان عنایاتی برخوردار است که تریبون صدا و سیما را دراختیار اوگذاشتند تا به هرکس و هر نهادی - حتی قوه قضائیه - اتهام وارد کند  وخود را بی گناه نشان دهد. 

با اطمینان می گویم رهبر جمهوری اسلامی از هزینه اجتماعی و سیاسی تبرئه مرتضوی آگاه است. او می داند این تبرئه حتی موجب ریزش در میان نیروهای خودی جمهوری اسلامی خواهد شد. اما نیاز به سرکوب های آتی و لزوم حفظ سر کوبگران برای حوادث احتمالی آینده ، او را قانع کرده است تا دستور تبرئه رسواگر  مرتضوی را صادر کند. البته  در این ماجرا ، درس دیگری هم به نیروهای خویش داد . درس دوم مربوط به معاشقه سیاسی مالی  سعید مرتضوی با کسی است که از چشم خامنه ای افتاده است . مرتضوی که قبلاً نیز سابقه فساد مالی داشت در دام احمدی نژاد افتاد و حتی پس از بر هم خوردن روابط عاشقانه رهبر با رئیس جمهور انتصابی خویش ، رابطه همراه با اطاعت مرتضوی از احمدی نژاد ادامه داشت. در حالی که دیکتاتور جمهوری اسلامی حاضر نیست قدرت را با کسی - حتی رئیس جمهور دست ساز خود - به اشتراک بگذارد. پس مرتضوی باید تاوان این کار را می داد. تبرئه مرتضوی از جنایت کهریزک - که می توانست مجازات بسیار سنگین برای او به دنبال داشته باشد -  پاداش خوش خدمتی او برای سرکوب منتقدان و مخالفان رهبر بود و محکومیت او در پرونده تأمین اجتماعی ، سزای خوش رقصی او برای احمدی نژادی که از رهبر عبور کرده بود. البته در همین محکومیت نیز رعایت او را کرده اند تا او به پاداش خوش خدمتی هایش ، حداقل گوشمالی را تحمل کند.شکایت  دولت حسن روحانی  از مرتضوی،  شامل ارقام بسیار سنگین تخلفات مالی است اما او را تنها به جرم دریافت حقوق در دوره سرپرستی غیر قانونی بر سازمان تأمین اجتماعی محکوم کرده اند .در حالی که در همان دوره  سرپرستی غیر قانونی ، مرتضوی مرتکب تخلفاتی شده که حجم  آن به هزاران میلیارد تومان می رسد. پیام حکم مرتضوی برای مزدوران رهبر آنست که " اگر رضایت رهبر را به دست بیاورید می توانید مرتکب هر جنایتی شوید و از مجازات  معاف باشید اما اگرهر نوع  خوش رقصی برای بچه پرروهای خانواده  که دل رهبر را به درد  آورده اند  موجب  گوش مالی خواهد بود".


۱۳۹۴ مرداد ۲۱, چهارشنبه

ای علما ! اسلام دارد می رود


روز چهارم آبان ماه سال چهل و سه ، آیت اله خمینی در یک سخنرانی آتشین ، روحانیون را مورد خطاب قرار داد و با صدایی ظاهراً بغض آلود فریاد زد: " آی علما  ! به داد اسلام برسید. رفت اسلام " . علت این اظهار نگرانی آیت اله ، تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلس ایران بود که البته  در ننگین بودن آن شکی نیست. در عین حال   نمی دانم  تصویب یک قانون در مجلس شورای ملی آن هم  در نظام سلطنتی ، چگونه می توانست موجب از بین  رفتن اسلام شود. شاید تنها نکته ای که سخن آقای خمینی را از نظر روحانیون ایرانی موجه جلوه می داد این جمله از سخنرانی او بود که " اگر یک خادم امریکایی، اگر یک آشپز امریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاههای ایران حق ندارند محاکمه کنند". تحولات بعد از آن سخنرانی نشان داد نه تنها اسلام با آن قانون ذلت بار ازبین نرفت بلکه گرایش به اسلام  افزایش یافت تا جایی که آیت اله خمینی و اطرافیان او ، با سوار شدن بر موج ناشی از اسلام خواهی احساسی - که  اقشار مختلف جامعه را در برگرفته بود  - با قدرتی نامحدود و غیر پاسخگو بر ایران مسلط شدند. اما آیا تسلط این قشر پر مدعا بر ایران، اسلام را از خطرمورد نظر  آیت اله خمینی نجات داد؟ آیا مدیریت فقها بر کشور ایران ، ادعای "وجود راه حل همه مشکلات در دستورات دینی" را باور پذیر کرده یا ادعای گروه مقابل را در کانون توجهات قرار داده که "دین افیون توده است ؟" در این یادداشت بر آنم که پاسخی برای سؤال بالا پیدا نمایم.

این سخن بارها گفته شده که قریب به اتفاق ایرانیان مانند اکثریت سایر ملل ، دین خود را از والدین کسب کرده اند . آنها نه در انتخاب اولیه دین ، نقشی داشته اند نه در سن بلوغ و پس از آن برای اثبات حقانیت دین موروثی تحقیق نموده اند. برای این گروه از مسلمانانِ شناسنامه ای  در ایران ، همواره "روحانیت" نماد دین بوده و متوسط رفتار مبلغان اسلامی ، به عنوان الگوی دینی مورد توجه - و البته احترام - بوده است. در چنین جامعه ای ، بیراه نگفته ایم اگر تأثیر عملکرد روحانیون بر باور های دینی مردم را از همه عوامل دیگر بیشتر بدانیم. به یاد دارم در سال یکهزار و سیصد و هفتاد شمسی ، شاهد مشاجره یکی از سران قوا با شیخ محسن قرائتی بودم . چند روز قبل از آن ، قرائتی  در برنامه هفتگی خود که شب های جمعه از تلویزیون پخش می شد گفته بود:"  مردم قدر نظام را بدانند. در این نظام ، عالی ترین مقامات هم مانند مردم عادی ، از کالاهای کوپنی استفاده می کنند ." آن مسئول بلند پایه کشوری ، با عصبانیت به قرائتی می گفت : "این حرف های بی ربط چیست که می زنی؟ کدامیک از مقامات کشوری مانند مردم عادی زندگی می کنند؟" قرائتی می گفت حالا ضرر این حرف ها چیست؟ جواب آن مقام بلند پایه کشوری ، همان چیزی بود که امروز در سراسر ایران به وضوح دیده می شود: " اغلب مردم ،دین خود را از آخوندها گرفته اند . وقتی در تلویزیون حکومت اسلامی ، چیزی از یک آخوند سر شناس بشنوند که به نظر آنها دروغ است  به تدریج نسبت به سایر حرفهای آخوندها حتی آیات و روایاتی  که از آنها شنیده اند دچار تردید خواهند شد. "
 
اکنون بیست و چند سال از آن روزها گذشته و بسیاری از ایرانیان ، دوره تردید نسبت به صحت ادعاهای سیاسی و مذهبی اغلب روحانیون را پشت سر گذاشته اند. امروز رفتار و گفتار روحانیون حکومتی و سکوت قریب به اتفاق روحانیون غیر حکومتی ، بسیاری از هموطنان را قانع نموده که آنچه از روحانیون شنیده اند یا می شنوند دروغ های بزرگ برای آباد کردن دنیای آخوندهای دربار ولی فقیه است نه راهی برای سعادت  دنیوی و اخروی خلایق! دوگانگی رفتار و ادعاها در " ایرانِ جمهوری اسلامی"  روز به روز بیشتر می شود . برای مردم تردیدی باقی نمانده که اغلب روحانیون به  آنچه سالها از فراز منبر ها در خصوص یکسان بودن بندگان در درگاه خداوند  می گفته اند اعتقادی ندارند . پس کسانی که  روحانیون را الگوی  اسلام میراثی خود می دانند حق دارند  به جای تردید نسبت به صداقت شعار دهندگان ، در اصالت شعار ها  تردید کنند . سالها از زبان روحانیون شنیدیم که امام علی تنها به خاطر خودداری از " مرید پروری " و باج دادن به خواص ، بیست و پنج سال خانه نشین شد و حکومت پنج ساله او نیزدر واقع  توسط خواصی که از رانت ها، دور افتاده بودند سرنگون شد. شنیدیم که او همه تلاش خود را به کار می گرفت تا اجرای احکام مجازات و تعزیر در خصوص گناهکاران پشیمان ، حتی الامکان به حالت تعلیق در آید. و نیز شنیدیم که او در برابر قاضی ، هیچ حق ویژه ای برای خود قائل نبود  در اجرای احکام مجازات ، همه را برابر می دانست و.... اما جوانانی که این حرف ها را به عنوان داستان های  تاریخی می خوانند در عمل شاهد رفتاری از روحانیون و مدعیان جانشینی امام علی هستند که موجب  خجالت و شرمندگی برای متدینان است. بسیاری از کسانی که اکنون دارای قدرت و نفوذ در ایران هستند در سالهای پیش و پس از انقلاب  داستان  حضور امام علی در برابر قاضی منصوب خویش و تمکین   به  حکم صادره علیه خود   را برای مردم نقل می کردند.اما  اکنون که بر کرسی نشسته اند به راحتی علیه همه رقبا، منتقدان و مخالفان خویش ، حکم صادر می کنند و حتی اجازه دفاع به آنها نمی دهند. امروز نه تنها  توقع حضور سید علی خامنه ای در محکمه برای پاسخ گویی به اقدامات خود ، توقعی اجرا نشدنی است بلکه او همواره  در جایگاه قاضی می نشیند و بدون ارائه هر گونه دلیل و مدرک ، به راحتی علیه  منتقدان خود اتهام افکنی  می کند .تأسف بار ترآنکه   همان اتهام افکنی ها  بارها و بارها از رسانه های حکومتی منتشر می شودو آنگاه همین اظهارات اثبات نشده ، مستند صدور احکام قضایی قرار می گیرد .  روحانیون ، سالها تلاش می کردند امام علی را مظهر رأفت و مهربانی حتی با گناهگاران نشان دهند اما اکنون مردم می بینند حکومتی که خود را جانشین علی می نامد به دنبال بهانه است تا حداکثر خشونت را نسبت به اقشار مختلف مردم اعمال نماید. اگر روحانیون  قبلاً از ترحم نسبت به مجرمان ضعیف می گفتند امروز جامعه ایران شاهد قطع دست و پای کسانی است که در اصطلاح به آنان ، " آفتابه دزد " گفته می شود و در عوض ، دزدان دهها میلیاردی ، متخلف خودی نامیده می شوند. برای خودی های حکومت  تا زمانی که مورد عنایت رأس قدرت هستند حاشیه امنیتی بر قرار است اما اگر بنا بر مصلحت سنجی های حکومتی یا گوش پیچیدن های مصلحتی هم به زندان بروند  حتی بازداشت  آنان، تشریفاتی است  و از مرخصی های شاهانه برخوردارند.اگر از رفتار فارغ از رودربایستی و یکسان امام علی با متخلفان وابسته به قدرت داستان های متعدد  نقل می شد  تا شیعیان ایرانی  نمونه ای از عدالت اسلامی ، برای مباهات در اختیار داشته باشند  امروز بسیاری از مردم حق دارند که با استناد  به حمایت صریح رهبر جمهوری اسلامی و آخوندهای دربار او از فاسد ترین دولت تاریخ ایران ، نسبت به  صحت آن داستان ها دچار تردید شوند.  در سال های گذشته ، بسیاری از روحانیون که معلم اخلاق نامیده می شدند از لزوم صمیمیت مردان با همسرانشان  و ابراز علاقه به آنان سخن می گفتند  اما اکنون امام جمعه کم سواد اصفهان که سخن او موضع رسمی حکومت اسلامی تلفی می شود مردان را ازگرفتن دست همسر خود در خیابان بر حذر می دارد تا حداقلی ترین نماد صمیمیت میان زوج ها نیز ازجامعه برچیده شود.
 
اکنون به مطلبی باز می گردم که در ابتدای یاد داشت  مورد اشاره قرار گرفت. معتقدم آنچه دین گریزی ناشی از اقدامات روزمره جمهوری اسلامی و روحانیون حکومتی ، صدها برابر بیشتر از زیان های احتمالی  است که تصویب قانون کاپیتولاسیون یا سایر اقدامات دولت شاهنشاهی  بر سر اسلام آورد و  آیت اله خمینی را به فریاد " رفت اسلام " وادار کرد.  اما بسیاری از روحانیون حامی حکومت یا منتفع از آن ، همچنان ترجیح می دهند چشم بر اقدامات ضد مردمی و غیر اخلاقی هم لباسان خویش ببندند و حتی به هشدار های  روحانیون منتقد حکومت توجه نکنند. آنها با تغافل عمدی نسبت به امروز ،همچنان به دنبال اثبات نقش رژیم گذشته در ضربه زدن به اسلام هستند. در حالی که  نگاهی گذرا به تغییر الگوها در جامعه ایران و بررسی دین گریزی ها ، نقش انکار ناپذیر جمهوری اسلامی و آخوندهای درباری آن در ایجاد تردید نسبت به دین و الگوهای دینی  آشکار می شود. قاعدتاً روحانیونی که با خرافات مخالفند از برخی تغییر نگاهها و پالایش دین ازبدعت ها  زوایدی که در طول تاریخ و توسط برخی کاسبان دین به آن اضافه شده استقبال می کنند اما برای آنها که همواره " غیرت نمایی های مصنوعی " می نمایند این موضوع ، عرصه امتحان  است تا صداقت خود  و ادعاهای خویش در خصوص دین گریزی ها  را به اثبات برسانند. آنان اگر در اظهار نگرانی های خود صادق باشند باید سکوت در برابر اقدامات  جمهوری اسلامی را -  که عامل اصلی دین گریزی ها و بدبینی ها نسبت به اسلام است  - بشکنند. در غیر اینصورت ، آنها به دین گریزی در میان ایرانیان کمک خواهند کرد. در یک کلام ، اگر آیت اله خمینی پنجاه سال پیش  فریاد " رفت اسلام "را سر داد حق آنست که امروز همه روحانیونی که اسلام را  نه دکانی برای فریب مردم  بلکه دغدغه واقعی خویش می شمارند  فریاد " اسلام می رود"  سر دهند و مردم را از دین فروشی های ولی فقیه و درباری های او آگاه سازند.
 
 

۱۳۹۴ تیر ۲۲, دوشنبه

فقیه وقیح و رسم مسلمانی

از قدیم الایام رسم  در میان مسلمانان این بوده که با فرا رسیدن ماه رمضان تلاش می کرده اند کدورت ها و دلخوری ها را برطرف نمایند و اگر حتی احتمال ظلم به کسی را می داده اند از کسی که حقی از او ضایع شده طلب بخشش کنند. به نظر می رسد قدرتمندان بیش از دیگران در معرض این احتمالات هستند و لذا در حکومتی که ادعای اسلام گرایی آن گوش فلک را کر کرده ، بیش از دیگران توقع می رود این سنت نیکو را اجرا نماید. همچنین از روحانیونی که مترصد هر فرصتی هستند تا خطر از دست رفتن اسلام به خاطر آشکار شدن تار مویی از یک بانوی ایرانی را گوشزد نمایند نیز انتظار می رود گوشه چشمی به سنت زیبای « به دست آوردن دلها» در ماه رمضان داشته باشند. پس رهبر جمهوری اسلامی که خود را در بالاترین سطح از طبقات روحانیون می بیند و به صورت  مطلق برمال و جان ایرانیان مسلط است انتظار مضاعف وجود دارد. اما حیف که او وقیح ترین فقیه در طول تاریخ  و جغرافیاست یعنی نه در هیچ زمانی کسی به وقاحت او دیده شده  و نه هیچ نقطه جغرافیایی در جهان مانند او را به خود دیده  است. به باور سید علی خامنه ای ، تنها کسانی که در سالهای اخیر به آنان ظلم شده ، «بورسیه دزدان » بوده اند.  لذا هم زمان با فرار سیدن  ایام قدر - که مسلمانان،  آن را مقدس ترین روزها وشب ها می پندارند - خامنه ای چشمان خود را بست و دهان باز کرد که « افشای خبر بهره مندی رانتی  از بورسیه ها، از غلط ترین کارهای سالهای اخیر بوده و عده ای در این ماجرا مظلوم واقع شده اند.» بله !‌به باور فقیه وقیح ما ، مهم ترین ظلم سالهای اخیر همین موضوع بوده و  لذا او به عنوان عالی ترین مقام نظام ، خود را موظف دانست در ماه رمضان تضییع حقوق آنان را یاد آوری و مسببان این ظلم را توبیخ نماید  شاید موجب رضایت «‌بورسیه دزدان مظلوم » شود.

  نمی دانم زمانی که کارگردان حزب الهی - مسعود ده نمکی -  فیلم فقر و فحشا را ساخت خامنه ای کجا بود تا فریاد بزند و از مظلومیت دختران و زنان جوانی بگوید که ثروت آنان به دستور خامنه ای در فلسطین و بوسنی هرزگوین و عراق و ... خرج می شد در حالی که به اعتراف کارگردان حزب الهی ، این دختران  و بانوان از سر نیاز و ناچاری به تن فروشی روی آورده بودند .  صدها میلیارد دلار ثروت ایرانیان توسط دولتی که شنیدن نام  آن موجب ارضای جسمی و  روحی خامنه ای می شد از بین رفت اما خامنه ای حاضر نشد بابت ظلمی که عامل اصلی آن خودش بود از گرسنگان و نیازمندان ایرانی ، حلالیت بخواهد و آن ظلم بزرگ را یاد آوری نماید. زمانی که به اعتراف مقامات نظام ، حد اقل چهار جوان ایرانی در کهریزک و در زیر شکنجه جان سپردند و ستار بهشتی تنها به خاطر چند انتقاد فیس بوکی از رهبر فاسد جمهوری اسلامی توسط پلیس جنایتکار ایران شکنجه شد و به قتل رسید خامنه ای برای احقاق حق مظلومان احساس وظیفه نکرد . از نظر او هیچ جرم و جنایتی در حکومت بیست و شش  ساله او اتفاق نیفتاده که مستحق توبیخ عاملان و آمران آن باشد جز افشای گوشه ای از مفت خوری های مالی و تحصیلی نور چشمی های رهبر.

 البته همه اینها را نوشتم اما شخصاَ هیچگاه امیدی به حق جویی خامنه ای نداشته ام. در عین حال بر این باور بودم که عده ای از روحانیون که قبلا به صورت رسمی در مورد ستم دیدگان حوادث سال ۸۸ اظهار نظر کرده بودند فرصت شروع و پایان ماه رمضان را غنیمت بشمارند و از نفوذ خود برای پایان بخشیدن به این ظلم استفاده نمایند . آقایان ناصر مکارم شیرازی و آیت اله صافی گلپایگانی در سال ۸۸ بارها خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند اما حکومت،  خواسته آنان را به هیچ انگاشت. فرا رسیدن ماه رمضان هر سال ، فرصت مناسبی برای اینان بود تا با تکرار توصیه خود ، رهبر و امربران او را تحت فشار قرار دهند. آنان همانطور که هرروز به خاطر موضوع حجاب و   برخی فروع به دولت تذکر می دهند می توانستند   به حکومت برای رفع آزار از زندانیان سیاسی و کاهش فشار بر فعالان سیاسی ، مدنی و دگر اندیشان تذکر دهند. صادقانه بگویم سالهاست از حق جویی اغلب روحانیون نیز نا امیدم اما وقتی اطلاعیه دفتر آیت اله سید صادق شیرازی و توصیه به همه دولت های اسلامی - ازجمله جمهوری اسلامی - برای آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی را مشاهده نمودم با خود گفتم یک بار دیگر از سایر روحانیون بخواهم آنان نیز مانند آیت اله شیرازی سنت حسنه ماه رمضان را احیا و رفع ستم  از همه ستم دیدگان را خواستار شوند. البته توصیه به رفع ستم ،نیاز به زمان خاص ندارد اما ماه رمضان و فرار سیدن عید فطر، بهانه خوبی برای این توصیه است.

شاید بسیاری از کسانی که این متن را می خوانند ندانند آیت اله شیرازی و پیروان او هم اکنون با ظلمی مضاعف مواجهند . قوه قضائیه وابسته به رهبر همانقدر در محدود سازی این طیف می کوشد که دولت تدبیر و امید . برخی اصلاح طلبان به همان میزان به دنبال منزوی ساختن شیرازی و همفکرانش هستند که اقتدار گرایان و چماقداران حکومتی. آنچه که موجب تحسین مؤسسه شیرازی می باشد آنست که بدون توجه به رفتار خصمانه بسیاری از نحله های سیاسی اعم از اصلاح طلبان و اصولگرایان  با بیت شیرازی و جریان فکری شیرازی در داخل ایران و نیز بی مهری ها به آنان در برخی کشورهای دیگر ، حامیان او در توصیه ای که به مناسبت ماه رمضان منتشر کرده اند خواستار بهره گیری از فرصت ماه رمضان و عید فطربرای رفع کدورت میان گروههای مختلف و حتی مصالحه میان دولت ها و ملت ها شده اند.  توصیه عام به آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی بدون توجه به خاستگاه مذهبی ، از دیگر نکات قابل توجه در بیانیه مؤسسه شیرازی است که آن را از اغلب موضع گیری های منتسب به بیوت روحانیون متمایز می سازد.فاعتبروا یا اولی الابصار 

۱۳۹۴ تیر ۶, شنبه

دو "نیم عمر" خامنه ای

 
 

اگر شناسنامه  خامنه ای ، اصالت داشته باشد او اکنون هفتاد وشش ساله است. تقریباً  نیمی از عمر خامنه ای در دوره سلطنت پهلوی ها و نیم دیگر در زمان سلطه  ولی فقیه  بر ایران طی شده است. اما میان این دو " نیم عمر"،  تفاوت از زمین تا آسمان است. در نیم عمر اول ،  خامنه ای مانند  بسیاری از همفکرانش ، مردم را به دور خود جمع می کرد تا به آنان تشکیل حکومتی مانند حکومت امام علی ( ع) را وعده دهد. بر اساس آنچه مردم  سالها از طیف عمامه به سرها  شنیدند در دوره خلافت و امامت حضرت علی ( ع ) ،او نه تنها  به  درخواست  برادر نابینای خود  برای دریافت سهم اضافه از بیت المال وقعی نمی نهاد  بلکه آهن گداخته به دستان برادر نابینا نزدیک می کرد تا  او به یاد آتش سوزان دوزخ بیفتد و  اندیشه رانت خواهی به خاطر وابستگی به حاکم را از سر بیرون کند. البته خروشیدن بر برادر نیازمند  به خاطر زیاده خواهی از بیت المال ، تنها داستانی نبود که از حساسیت امام علی ( ع ) نسبت به بیت المال بیان می شد.  هم لباسان خامنه ای برای عوام الناس تعریف می کردند که او هرگاه برای کار شخصی در دار الخلافه می نشست چراغی که سوخت آن از بیت المال تأمین می شد را خاموش می کرد. اما در نیم عمر دوم خامنه ای  که بخش عمده آن مصادف با اشغال جایگاه رهبری توسط او بود بیت المال بارها و بارها توسط کسانی که " نظرشان به رهبر نزدیک تر بود" غارت شد اما نه تنها از آهن گداخته خبری نبود بلکه کسانی که می خواستند رانت خواری ها را افشا کنند با عتاب و خطاب رهبر و مزد بگیران او مواجه شدند. رهبر شخصاً فرمان " کش ندهید " صادر کرد و گماشته او در قوه قضائیه نیز بارها به رسانه ها در مورد افشاگری  علیه شاه دزدها ، هشدار داد. در نیم عمر اول خامنه ای ، گفته می شد در دوره امامت علی ( ع ) کرامت انسان ها مورد عنایت بود. به همین جهت هنگامی که در سفر به بخشی از قلمرو امارت اسلامی ، مردم به دنبال موکب او می دویدند زبان به اعتراض گشود که "  به خدا سوگند که امیران شما از این کار شما سودی نمی برند و شما در دنیا با این کار، خود را به زحمت می افکنید و در آخرت دچار رنج و زحمت می گردید و چه زیان بار است رنجی که عذاب در پی باشد . " اما در نیم عمر دوم ، نه تنها کشاندن مردم به دنبال موکب پر هزینه رهبر ، قبیح نبوده و نیست بلکه هر گاه ولی فقیه  به شهری سفر می کند میلیاردها تومان از بیت المال ، صرف تأمین امنیت خامنه ای  در میان جمعیتی می شود که به دستور یا به امید رساندن صدای خود، به دنبال کاروان  تشریفاتی رهبر می دوند.

در نیم عمر اول خامنه  ای  داستان بیوه زنی مطرح می شد که علی به صورت ناشناس به خانه اش  رفت  تا از فرزندان یتیم او تفقد کند . امام هنگامی که شاهد نفرین های زن علیه خود بود اشک فراوان ریخت و از خدا طلب بخشش کرد،  زیرا خود  را در فقر آنان و بی اطلاعی از سرنوشت ایشان مقصر می دانست. اما در نیم عمر دوم خامنه ای ، علیرغم افزایش محسوس فقر ، او هیچگاه حاضر به پوزش خواهی از ستمدیدگان  و نیازمندان نشد در حالی که  در دوره رهبری خامنه  ای ، حمایت او از رانت خواران ، تمرکز ثروت  عمومی کشور در برخی نهادهای زیر نظر رهبر،  ریخت و پاش  در سایر کشورها برای تأمین شهوات سیاسی  وی  و محدود ساختن رسانه ها و منتقدان ، از عوامل اصلی گسترش فقر در کشور ثروتمند ایران بوده است.

در نیم عمر اول خامنه ای ، گفته می شد که امام علی  بر سر مالکیت یک شمشیر با یک یهودی اختلاف پیدا کرد وکار به محکمه ای کشید که قاضی آن ، منصوب از طرف امام بود . نهایتاً قاضی به سود مرد یهودی رأی داد زیرا امام نتوانسته بود مدرک کافی برای اثبات مالکیت خویش ارائه نماید. اما در نیم عمر دوم ، خامنه ای از تریبون های عمومی علیه انسان های شریف و بی گناه ،  حکم صادر می نماید و به هر کس که اندک اختلاف نظری با او دارد هر نوع توهینی را روا می دارد. هیچکس اجازه دفاع از خود در برابر اتهام افکنی های رهبر   را ندارد . اگر هم کسی به خود جرئت دهد و از مظلومی که مورد ظلم ولی فقیه  واقع شده، حمایت نماید با قداره بندان حکومتی مواجه می شود که خامنه ای را ازامام علی بالاتر می دانند و سخن   او را از وحی نیز بالاتر می شمارند.

قاعدتاً خامنه ای در نیم عمر اول ، در میان مبلغان مذهبی بوده که برای تخطئه شاه ، سخن امام علی خطاب به مالک اشتر را تکرار می کردند که " گاه بدون حضور محافظان و اطرافیان در میان مردم بنشین تا آنان بدون لکنت زبان ، با تو سخن بگویند." اما درنیم عمر دوم رهبر جمهوری اسلامی  ، نه تنها عوام الناس اجازه سخن گفتن بدون لکنت با رهبر را پیدا نمی کنند  بلکه هر کس از نخبگان فکری یا سیاسی که سخن او ، حاوی انتقاد ملایم از رهبر یا برخی تصمیمات منتسب به او بوده با بدترین تهدید و محدودیت ها مواجه شده است.

 فاصله رفتاری خامنه ای در نیمه دوم عمر با آنچه او و دوستانش در در نیم عمر اول در خصوص تحمل اعتراض و شنیدن سخن بی لکنت مردم می گفتند  آنقدر زیاد  و آشکار است که برای اثبات آن نیاز به تلاش زیاد نیست. همین چند ماه پیش بود که اعتراض علی مطهری به حصر غیر قانونی موسوی و کروبی ، موجب بسیج اراذل و اوباش حکومتی علیه او شد و امام جمعه مزد بگیر شیراز ، حمله فیزیکی به مطهری در شیراز را نتیجه انتقاد و اعتراض او به رهبر دانست.  البته این موضوع در جمهوری اسلامی، سابقه ای به اندازه طول نیم عمر دوم خامنه ای دارد. زمانی که خامنه ای تازه وارد نیمه دوم  عمرخویش  شده بود و از نزدیکان آیت اله خمینی تلقی می شد به دستور بنیانگزار جمهوری اسلامی ، تعدادی از مراجع تقلید   به حصر و حبس رفتند زیرا  می خواستند بدون لکنت از حاکم انتقاد کنند مشهور ترین روحانی که به خاطر انتقاد از آیت اله خمینی به حصر شبیه به حصر رفت  مرحوم آیت اله شریعتمداری بود. خامنه ای نیز همان رویه را ادامه داد . او ابتدا آیت اله منتظری را در حصر قرار داد و پس از آن نیز بسیاری ازانقلابیون اصیل را به حبس و حصر فرستاد . برای خامنه ای تفاوت نمی کند که چه کسی می خواهد بدون لکنت با او سخن بگوید : احمد زید ابادی باشد یا سید صادق شیرازی .  البته وقتی یک روحانی بلند پایه ، صداقت و حقانیت خامنه ای را زیر سؤال می برد او دچار وحشت و کینه بیشتری می شود اما منتقد هرکس که باشد عوامل رسمی و غیر رسمی حکومت برای سرکوب و ساکت کردن او بسیج می شوند.

نیم عمر اول خامنه ای پر بود از مخافت با تملق گویان و ذکر داستان هایی از مخالفت پیامبر و امامان شیعه  با هر نوع تملق گویی. اما حمایت  از دزدان و مفسدانی که تنها هنر آنها تملق گویی های  مشمئز کننده از رهبر می باشد از مهم ترین یادگار های نیمه دوم عمر اوست.

مقایسه دو نیمه عمر خامنه ای ، رسوایی های فراوان دیگری برای او به همراه خواهد داشت. اما این موضوع از زاویه دیگری نیز قابل تأمل می باشد. کسانی که دین گریزی  روز افزون در میان اقشار مختلف ایرانیان را می بینند اگر لختی بیندیشند   دلیل این دین گریزی ها را در تفاوت رفتاری خامنه ای و خامنه ای ها در نیم عمر دوم خواهند یافت. در این مورد باز هم خواهم نوشت.

۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

یک آلترناتیو کار آمد و مؤثر برای مذهبی ها ( 2)

در قسمت نخست از این یادداشت  ،  کسانی که در ایران به عنوان روحانی شناخته می شوند در سه دسته بندی قرار گرفتند. دسته نخست روحانیونی که نان و نام آنها در قوام جمهوری اسلامی است .برای این گروه ارزش همه چیز از جمله اسلام و انسان در میزان منفعت آن  برای پایداری جمهوری اسلامی  و افزایش امتیازات  ویژه برای رانت خوارانی است که می توان آنان را  " جمهوری اسلامی پناه " نامید . تکلیف با این طیف از روحانیون روشن است. مبارزه با خرافه ای به نام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه ، مبارزه با این طیف از  روحانیون  را نیز در بر می گیرد.دسته دوم از این قشر،  اگرچه ارادت و علاقه ای به جمهوری اسلامی ندارند اما در عین حال برای موجودی به نام " انسان " شخصیت مستقل و مختار قائل نیستند. اینان به طور کلی همه انسان ها را نیازمند قیمومیت عمومی روحانیون می دانند و تنها تفاوت ایشان با جمهوری اسلامی در آنست که  به ولایت ویژه برای ولی فقیه اعتقادی ندارند . در حالی که نگاه اسلام واقعی به انسان بر اساس " حریت " است و هرنوع باور انسان ها و تلاش برای پیاده کردن آن باورها ، تنها در صورتی ارزشمند تلقی می شود که بر اساس " اختیار" و انتخاب صورت گیرد. این ، نگاه طیف سوم از روحانیون شیعه ایرانی است که می توانند آلترناتیو مؤثر در شرایط فعلی باشند. به نظر می رسد مذهب باورانی  که به دنبال تغییر اساسی در ایران  هستند  نمی توانند به  این آلترناتیو بالقوه ، بی توجه باشند. چرا که هنوز یکی از مؤثر ترین اقشار در تحولات ایران ، مذهب باورانی هستند که اگر ازپتانسیل آنان به خوبی استفاده شود نقش بسیار مفیدی در تغییر و نجات ایران دارند. کسی نمی تواند نقش " خدا ناباوران " و غیر مذهبی ها را در تحولات گوناگون ایران انکار کند اما از سوی دیگر باید پذیرفت مذهبی ها به دلیل باور به آخرت و پاداش بزرگ اخروی ،  آمادگی بیشتری برای جانفشانی در راه اهداف خود دارند . هدف این یادداشت بررسی صحت یا عدم صحت این باورها نیست و تنها ، نتیجه " نگاه وظیفه محور " و نقش برانگیزاننده آن مورد توجه است. اگر آیت اله خمینی توانست یک نظام پایدار حکومتی را ساقط نماید با سوء استفاده از همین پتانسیل بود. اداره هشت سال جنگ که یک سر آن اغلب قدرت های جهانی قرار داشتند نیزتا حدود زیاد  با اتکا به قدرتی بود که باور به ثواب و پاداش اخروی  و واگذاشتن حیات دنیوی در برابر رسیدن به بهشت موعود ایجاد می کرد. البته در جنگ هم بودند کسانی که بدون طمع بهشت و حور العین به دفاع از مرزهای جفرافیایی ایران پرداختند اما بی شک سهم بزرگ تر به کسانی تعلق داشت که آیت اله خمینی توانسته بود احساس وظیفه مذهبی آنان را برانگیزد. بر این باورم که حتی قدرت فعلی سید علی خامنه ای هم تا حدود زیادی با اتکای او به اقشار مذهبی حاصل شده است. البته همانطور که بنیانگزار جمهوری اسلامی ، از باورهای مذهبی ایرانیان سوء استفاده کرد و آنان را فریب داد جانشین او نیز چنین می کند اما نیت آن دو هر چه بوده باشد  واقعیت و نتیجه را تغییر نمی دهد.

با مقدمه فوق ، اکنون مایلم به معرفی جریانی بپردازم که به گمان من توان بهره گیری از پتانسیل اقشار مذهبی در میان اپوزیسیون را دارد.  این جریان که شخصا ً ابهامات و اعتراضاتی به برخی مواضع آنان دارم جریانی است که مبتنی بر تفکرات مرحوم آیت اله سید محمد شیرازی است و اکنون با قدرت و انگیزه قوی توسط آیت اله سید صادق شیرازی پیگیری می شود. اما چرا جریان شیرازی ها؟  شاید پرسش دقیق تر این باشد که چه چیز مرا تشویق کرد علیرغم باور عمیق به خلاصی از تز شیطانی " تلفیق نهاد  دین با حکومت " ، به مطالعه پیرامون جریان شیرازی ها بپردازم؟  پاسخ اولیه و شفاف به این پرسش، در چند  کلمه خلاصه می شود: " دشمنی آشکار و مستمر جمهوری اسلامی با این جریان ". نگارنده این سطور ،  حدود سی سال  از نزدیک با نظام جمهوری اسلامی  آشنا بوده و بسیاری از رفتارهای حکومت را به خوبی می شناسد.   اینکه همه جناح های حکومتی و تمام بخش های سرکوبگر اعم از وزارت اطلاعات در دولت تدبیر و امید، سپاه پاسداران و قرارگاههای سیاسی وابسته به آن از جمله قرار گاه موسوم به عمار ، بی دادگاههای انقلاب و سایر متولیان سانسورو سرکوب ، همه اختلافات درون حکومتی را کنار گذاشته و مشغول سم پاشی علیه یک فرد و جریان می شوند نمی تواند یک امر تصادفی باشد. فعال سازی مزد بگیران جمهوری اسلامی در عراق و سایر کشورها برای مقابله با جریان شیرازی و  تلاش برای ایجاد وحشت همگانی از این جریان از دیگر دلایلی است که مرا به تأمل عمیق پیرامون اندیشه شیرازی ها - البته همراه با نگاه انتقادی - تشویق می کند. گمان می کنم سخن سال یکهزار و سیصد و هشتادو چهار هاشمی رفسنجانی هنوز در خاطره ها باقی است. او فعال شدن بسیج و توزیع صدها هزار سی دی علیه خود  را نشانه حقانیت خویش  دانست و تلویحاً از  وجود یک جریان انحرافی برای فریب افکار عمومی ، سخن گفت. وی نهایتاً برای آنکه وابستگی این جریان به رأس حکومت را آشکار کند اعلام کرد که " شکایت از آنان را به نزد خدا خواهم برد." اکنون همان جریان با حجمی بسیار گسترده تر و البته با یارگیری از میان همه نحله های وابسته به نظام ، جریان شیرازی ها را نشانه گرفته و میلیاردها تومان  در داخل و خارج ایران برای سرکوب فکری این جریان ، هزینه می شود.  از میان جریان های فکری که قابلیت جذب مخاطب دارند تفکر شیرازی ها تنها گفتمانی است که هیچ رسانه ای در داخل ایران حق پرداختن به آن را ندارد. بزرگ نمایی رفتار غیر قابل دفاع برخی پیروان آیت اله شیرازی - مثلا در باب روش های عزاداری برای امام حسین ( ع) -  وحشت گستره  نظام  خرافی جمهوری اسلامی از سایر جنبه های این تفکر را آشکار می سازد. البته نگرانی  اصلی جمهوری اسلامی، ترس از دسترسی بی سانسور مردم به دیدگاههای مترقی و ضد خرافی شیرازی هاست نه برخی سلیقه ها که حتی گروهی از  طرفداران شیرازی نیز نسبت به آنها مناقشه دارند.

آنچه انگیزه برای مطالعه پیرامون تفکرات مرحوم سید محمد و آقای سید صادق شیرازی را افزایش می دهد مکتوب بودن وقابل دسترس بودن این مکتوبات برای همه محققان است.  سران نظام جمهوری اسلامی از روز نخست و احتمالاً آگاهانه ،  با تکیه بر سخنرانی های مهیج و غیر مستند ، عده ای را با خود همراه  ساخته و می سازند و پس از مدتی  ، به راحتی اظهارات خود را به فراموشی سپرده ویا  حتی مواضعی صد درصد متفاوت عرضه کرده و می نمایند. اما تا آنجا که مطالعات اولیه من نشان می دهد  حتی سخنرانی های آتشین و شجاعانه آقای سید صادق شیرازی علیه تحولات داخل نظام جمهوری اسلامی نیز مبتنی بر مکتوبات او و مرحوم سید محمد شیرازی است و این ، راستی آزمایی مواضع ایشان و اتخاذ موضع حمایتی یا انتقادی را آسان تر می سازد.

از آثار منتشره از تفکر شیرازی ها می توان موضوعات مختلف سیاسی داخلی و خارجی ، امور فرهنگی و پاسخ به ابهامات مذهبی  را استخراج و به بحث گذاشت و این هدفی است که نگارنده این سطور ، تعقیب می نماید. مایلم از همه کسانی که دل در گروی نجات ایران دارند به ویژه از منتقدان نظام جمهوری اسلامی که دغدغه های مذهبی هم در آنان مشاهده می شود تقاضا کنم در انتشار یادداشت هایی که از این پس به صورت مستمر تهیه  و منتشر خواهد شد مشارکت ومساعدت نمایند.همچنین می توان برای بحث های دویا چند طرفه که موجب تقویت روش انتقادی به جای شیفتگی همراه با تبلیغ برای یک فرد یا جریان خواهد شد راههایی را در نظر گرفت . در این میان رسانه های وابسته به جریان شیرازی ها می توانند با همراهی نسبت به انتقاد کنندگان ، سعه صدر را به صورت عملی ترویج نمایند. نخستین مقاله تحقیقی در این مورد به دیدگاه شیرازی ها در خصوص فعالیت سیاسی خواهد پرداخت.

در پایان این یادداشت مایلم به این موضوع اشاره کنم که قطعاً از میان روحانیونی که در سالهای گذشته ، به نحوی با جمهوری اسلامی علاقمندی های دوطرفه داشته اند کسانی را می توان یافت که آنان نیز اکنون درصف مبارزان راه آزادی و آگاهی  قرار دارند و باورهای مذهبی ایشان نیز در حدی است که در آنان انگیزه جانفشانی ایجاد می کند اما متأسفانه رودربایستی با خود ،اطرافیان و برخی یاران سابق ، دست وپای آنان را بسته است. پس فعلاً امیدی به آنان نیست. باشد که در آینده بتوان در مورد آنان نیز نوشت و از پتانسیل های آنان بهره جست.

۱۳۹۴ تیر ۱, دوشنبه

بیماری مهم خامنه ای : جسمی یا روحی؟

مدتی است موضوع بیماری جسمی  خامنه ای مورد توجه محافل خبری و تحلیل گران سیاسی قرار گرفته است. کسانی که این موضوع را واجد اهمیت می دانند با اشاره به سیستم استبدادی حاکم در ایران ، قدرت نامحدود و غیر پاسخگوی رهبر و عدم وجود شفافیت در نحوه انتخاب او ، نسبت به شرایط پس از خامنه ای ابراز نگرانی می کنند. در واقع این نگرانی معطوف به آینده ای است که زمان دقیق آن مشخص نیست. اما به نظر می رسد  بیماری جسمانی خامنه ای موجب غفلت  همگانی از بیماری بزرگ تر و مهم تر او  شده در حالی که  این بیماری ، حال و آینده کشور را تحت تأثیر قرار می دهد. کسانی که رفتار خامنه ای را به دقت مورد ارزیابی قرار می دهند غالباً بر این باورند که او از اقسام بیماری روحی رنج می برد. نگرانی بالاتر اینکه بیماری های روحی به تدریج همه ارکان و افراد قدرتمند در ساختار سیاسی ایران را به بیماری های مشابه مبتلا کرده  به طوری که در حال حاضر کمتر عرصه سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی در ایران  می توان سراغ گرفت که  نشانه ای از بیماری  های مسری خامنه ای  در آن قابل مشاهده نباشد. آنچه بهانه نگارش این مقاله شد نحوه خبر رسانی رسانه وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خصوص مسابقه والیبال ایران و امریکا بود. خبر گزاری فارس این خبر را با تیتر " تحقیر امریکا در آزادی " منعکس نمود در حالی که وزارت خارجه امریکا  این پیروزی را به تیم ایران  تبریک گفت. ممکن است کسانی اقدام خبرگزاری فارس را ناشی از سلیقه یک فرد یا سرویس در خبرگزاری وابسته به سپاه بدانند اما با رجوع به سابقه اخبار مشابه ، این نکته آشکار می گردد که خبر اخیر،  کپی برداری ولایت پذیرانه  از واکنش خامنه ای به پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر امریکا  در سال هفتاد و هفت بوده است. هفده سال پیش روز اول تیرماه سال هفتادو هفت ، سید علی خامنه ای به مناسبت پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در برابر تیم امریکا پیامی صادر کرد که در بخشی از آن آمده بود : " یک بار دیگر حریف قوی‌پنجه و مستکبر طعم تلخ شکست را از دست شما چشید". البته  مردم ایران ، بارها شاهد به کار گیری عبارات سخیف در پیام ها و سخنرانی های عمومی خامنه ای و اهانت های آشکاراو  به منتقدان داخلی  یا رقبای خارجی بوده اند.  رفتار تفرعن آمیز نیز  موضوعی نیست که  انجام آن توسط خامنه ای ، تعجبی را برانگیزد. اما نگاه مستتر در پیام صادره به مناسبت   یک پیروزی ورزشی ، نشانه ای آشکار از بیماری روحی رهبر جمهوری اسلامی است که  بر رفتار رسانه ها و تریبون داران جمهوری اسلامی نیز اثر گذاشته است.

ناگفته نماند که نه خبرگزاری فارس تنها نهاد و رسانه حکومتی است که از رفتار بیمار گونه خامنه ای پیروی می کند  و نه پیروزی ورزشی ، یگانه  عرصه ای است که  تحت تأثیر یک بیماری روانی ، قرار دارد. خامنه ای به شدت تملق خواه است . بیماری تملق خواهی او کار را به جایی رسانده که امام جمعه قم برای ارضای این شهوت رهبر ادعا می کند که سید علی خامنه ای در هنگام تولد فریاد " یا علی " سر داده است. خامنه ای خود را مجاز می داند در مواجهه  با منتقدان و مخالفان ، از بدترین عبارات استفاده  نماید و نان خورهای  رهبر برای تشفی خاطر او ، زشت ترین عبارت ها را نثار کسانی می کنند که رهبر ، کینه آنان را به دل دارد. توصیف معترضان انتخاباتی سال هشتاد و هشت به " خس و خاشاک " توسط احمدی نژاد و بهره گیری احمد علم الهدی از عبارت " بزغاله و گوساله " برای  معرفی تظاهرکنندگان معترض ، از مشهور ترین نمونه هایی است که  نتیجه مستقیم رفتار و گفتار خامنه ای است.  خامنه ای تأثیرات هزینه ساز تر و مخرب تر از نمونه های فوق بر عرصه های گوناگون دارد. او نشان داده که نه تنها تاب شنیدن انتقاد از خود را ندارد بلکه افراد مورد حمایت او نیز از امنیت آهنین برخوردارند و هرگونه تلاش برای انتقاد یا برخورد با آنان ، موجب عصبانیت رهبر و برخورد شدید با منتقد خواهد شد. نتیجه آنکه علیرغم فساد علنی  و کژی های آشکار احمدی نژاد  و دولت او ، چهار سال دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد و نیمی از دوره دوم ، مچلس و قوه قضائیه هیجگونه برخورد مؤثری با تخلفات و مفاسد احمدی نژاد نداشتند.این وضعیت در هشت سال ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی ، نیز عیناً وجود  داشت . خامنه ای مخالفان رفسنجانی را " فتنه گر "  می نامید  و به اشاره او ، نمایندگان منتقد دولت رفسنجانی  در مجلس سوم نتوانستند برای حضور در مجلس چهارم تأییدیه شورای نگهبان را اخذ نمایند. نتیجه آنکه عده ای کاملاً بی اراده و امر بر به مجلس چهارم راه یافتند که پیامدهای مصوبات آنان از جمله حذف دادسرا از سیستم قضایی جمهوری اسلامی -  به درخواست شیخ محمد یزدی رئیس وقت قوه قضائیه - تا سالها گریبانگیر مردم بود. در انتخابات ریاست جمهوری سال هفتاد وشش ، خامنه ای به دنبال آن بود که ناطق نوری را به ریاست جمهوری اسلامی  برساند. اما برخی شرایط خارجی از جمله خروج اغلب سفرای اروپلیی از ایران و تحریم های بانکی ، خامنه ای را وادار کرد به طور موقت دست از لچبازی بردارد و اجازه دهد آنکس که منتخب اکقریت رأی دهنگان است به ریاست جمهوری برسد. البته نگرانی  رئیس جمهوروفت  - رفسنجانی -  از انتخاب کاندیدای نزدیک به رهبر به ریاست جمهوری نیز در جلوگیری از تفلب گسترده در آن انتخابات ،مؤثر افتاد. اما خامنه ای کسی نبود که بی  توجهی مردم به "کد" های متعدد ارائه شده توسط خود را نادیده بگیرد. لذا  از نخستین روزهای ریاست جمهوری خاتمی ، کارشکنی علیه دولت او را آغاز کرد و البته نهادهای نزدیک به رهبر هم برای تبعیت از او،  به صورت مستمردر کار دولت ، اخلال کردند و این اخلال تا سطح ترور مخالفان و منتقدان توسط وزارت اطلاعات ، پیش رفت.

سید علی خامنه ای از نخستین سالهای انتخاب  به عنوان رهبر ، نشان داد که مراجع تقلید منتقد و مستقل را تحمل نمی نماید. او دستور برخورد با بسیاری از روحانیون را صادر کرد که حصر مرحوم آیت اله منتظری و اعمال انواع محدودیت و فشار بر مرحوم آیت اله سید محمد شیرازی نمونه هایی از این " بی تحملی " خامنه ای بود. پیامد دشمنی خامنه ای با آن  دو مرجع تفلید ، رفتار خشن دستگاههای حکومتی با بیوت و حامیان ایشان بود که همچنان ادامه دارد. جدید ترین قربانی کینه ورزی رهبر و عقده گشایی عوامل او ، آیت اله سید صادق شیرازی است که شجاعانه در برابر خرافه ولایت فقیه ایستاده و مردم را از خسارات ناشی از دخالت  نهاد دین  در امر حکومت و دولت آگاه می سازد. خامنه ای که بارها  کینه توزی خویش نسبت به منتقدان را به نمایش گذاشته در برخورد با این روحانی شجاع نیز روش مألوف خویش را درپیش گرفته و مانند همه دیکتاتورهایی رفتار می کند که از بیماری های روحی و روانی رنج می برند . امر بران  و مزد بگیران رهبر هم از ایران تا عراق هرچه می توانند بر این روحانی منتقد و پیروان او فشار می آورند تا تنها صدای منتقد و مؤثر در سطح مرجعیت دینی را خاموش کنند.

بر موارد فوق می توان دهها و صدها نمونه دیگر نیز افزوذ که همه آنها نشان می دهد بیماری روحی خامنه ای تأثیرات منفی بسیار برزگ بر زندگی امروز ایرانیان و آینده کشور ایران دارد. برخی   نگرانی ها ازبیماری جسمی  رهبر  ، به خاطر از هم پاشیدگی نظام فاسد و رانتی حاکم بر ایران پس از مرگ خامنه ای است . این نگرانی به حق است. زیرا در مافیای جمهوری اسلامی ، تا الان خامنه ای قوی ترین بخش این مافیاست  و تا حدود زیادی مانع درگیری های خونین درون حکومتی  بر سرتصاحب اموال ملی و اشغال مناصب سیاسی شده است . با مرگ خامنه ای ، بخش های دیگر مافیای جمهوری اسلامی که از قدرت مشابه برخوردارند به جان هم می افتند که این  امر، بسیاری را نگران ساخته است. آنان در این خصوص هشدار می دهند اگرجه به خوبی می دانند این هشدارها تأثیر خاصی بر تحولات پس از خامنه ای ندارد اما با امید به آگاهی مردم از حقایق  ، مبادرت به تحلیل و اطلاع رسانی می کنند. در این صورت ، هشدار نسبت به پیامد خطرناک بیماری  های روحی رهبر جمهوری اسلامی از اولویت بیشتری بر خوردار است. اهمیت مضاعف بیماری های روحی - روانی رهبر در آنست که این بیماری ها بر خلاف بیماری جسمی خامنه ای ، هم بر امروز ایران اثر دارد هم به دلیل آلوده سازی قدرتمندان حقیقی و حقوقی به ویروس این بیماری ها ، فردای پس از مرگ خامنه ای را نیز خطرناک تر می کند. 



 

۱۳۹۴ خرداد ۲۸, پنجشنبه

با خدا بجنگید با جمهوری اسلامی نه!

 " اختیاراتی که آقایان برای ولی فقیه قائلند خدا هم برای خود قائل نیست " . این یکی از آخرین اظهار نظرهای شیخ مهدی کروبی قبل از آغاز حصر خانگی بود   که ظاهراً بسیار بر خامنه ای گران آمد.آنچه پس از حدود پنج سال مرا به یاد آن جمله انداخت اظهارات عجیب شیخ جعفر سبحانی بود که در دو سه سال اخیر توسط رسانه های حکومتی به درجه مرجعیت رسیده است. او اخیراً در دیدار با فرمانده نیروی انتظامی اظهار داشته است : " اکنون پرداختن به مساله حجاب از پرداختن به ربا مهم تر است. ..بد حجابان به نظام دهن کجی می کنند در حالی که ربا خواران به نظام کاری ندارند." البته پس از بازتاب وسیع این سخن نابخردانه ، آقای سبحانی توضیحاتی برای رسانه ها ارسال نموده اما توضیحات او نشان نمی دهد که او این سخن را نگفته باشد. از جمله به روزنامه اطلاعات به عنوان رسانه ای که سخن او را بادقت نقل کرده اشاره نموده است در حالی که در خصوص بخش مورد مناقشه اظهارات او ، مطلبی در روزنامه اطلاعات به چاپ نرسیده است.
 
اما چه شده که فرمانده نیروی انتظامی ، مراجع تقلیدی همچون مکارم شیرازی و سبحانی را به حساب آورده و به دیدن آنها شتافته است؟شش سال پیش و پس از بازداشت فله ای گروهی از سیاستمداران معترض، آیت اله مکارم شیرازی در یک دوره شش ماهه ، شش بار یه صورت علنی خواستار آزادی زندانیان انتخاباتی  شد.آخرین تذکر او روز شانزدهم آذرماه سال هشتادو هشت بودکه بر حفظ  حقوق معترضان  انتخاباتی تأکید کرد. پیش از آن ، اوپنج بار در اظهاراتی صریح به حمایت از معترضان و منتقدان انتخابات پرداخته  بود. مکارم شیرازی  دراوایل مرداد هشتاد و هشت خواستار ازادی زندانیان انتخاباتی تا روز نیمه شعبان شد و  روز هفدهم آبان ،  محاکمه عوامل جنایت در کهریزک و کوی دانشگاه را مورد تأکید قرار داد. وی  چهار روز بعد اظهار داشت : " بر اساس روایات وارده ، در آخر الزمان ، جای معروف و منکر عوض می شود. نکند روزی بیاید که عده ای سخن از وحدت واقعی را فتنه بدانند." در همان روزجعفر سبحانی  هم در اظهار نظری علنی بر ازادی زندانیان انتخاباتی تأکید کرد. اما  نه تنها هیچیک از اظهارنظرهای انتخاباتی این دو مرجع  تقلید حامی نظام  پاسخی از سوی مقامات رسمی را به دنبال نداشت بلکه رسانه های رسمی حکومتی حاضر به انعکاس آن  اظهارات نیز نشدند. اما ظاهراً سخنان قاطعانه اخیر این دو در لزوم مقابله با پدیده ای که آن را بد حجابی می نامند با استقبال گسترده رسانه های حکومتی مواجه شده است.  حضور فرمانده نیروی انتظامی در بیوت این دو مرجع تقلید و بازتاب گسترده سخنان ایشان در رسانه های حکومتی نشان ازچیست ؟ گمان نمی کنم یافتن پاسخ برای این پرسش، چندان مشکل باشد.
 
چندی قبل حسن روحانی در جمع فرماندهان انتظامی اظهار داشت : " وظیفه نیروی انتظامی ، اجرای قانون است نه پیاده کردن احکام اسلامی . " این سخن، با حملات شدید اراذل و اوباش حکومتی مواجه شد که نان آنان در افراط گری هاست. اما حسن روحانی ، کسی است که از حدود بیست سال قبل ، شورای نگهبان ، با تأیید صلاحیت او برای عضویت در مجلس خبرگان ، بر اجتهاد او مهر تأیید زده لذا نمی توانند او را به ناآگاهی نسبت به احکام دینی  متهم کنند. پس باید کسانی که در سطح بالاتر فقهی از او قرار دارند به میدان دفاع از اوباشگری نیروهای رسمی و غیر رسمی حکومت بیایند. ظاهراً این وظیفه در مقطع فعلی به دو مرجع تقلیدی سپرده شده که اظهار نظرهای آنان تا کنون به هیچ انگاشته می شده است.احتمالا ً فرصت زیادی هم دراختیار آقایان نبوده تا بتوانند سخنی مطالعه شده و قابل تأمل بیان کنند. نتیجه آنکه یک مرجع تقلید  به قیمت  بی حیثیت کردن خویش ،  بخش سرکوب گر حکومت را از خود خشنود ساخته است. اما سخن منتسب به  آقای سبحانی تا چه حد با احکام تبلیغ شده دینی ، تطابق دارد؟ آیات دویست و هفتادو هشت و دویست و هفتاد و نه سوره بقره ، صریح ترین اظهار نظر قرآنی در خصوص رباست. این آیات نشان می دهد حکم ممنوعیت ربا حتی عطف به ما سبق می شود زیرا از مؤمنان می خواهد اگر در معامله ای ربوی از کسی مطالبه ای دارند آن را رها کنند:  "ای کسانی که ایمان آورده اید  از مخالفت با امر خدا بپرهیزید و از باقیمانده ربا صرف نظر کنید. اگر چنین نکنید بدانید که به جنگ خدا و رسول قیام کرده اید." این حکم صریح قرآنی را مقایسه کنید با اظهار نظر منتسب به یک مرجع تقلید : " پرداختن به مسئله حجاب از پرداختن به ربا مهم تر است. زیرا بدحجابان به نظام دهن کجی می کنند اما رباخوار به نظام کاری ندارد."معنای این سخن، واضح تر از آنست که نیاز به توضیح داشته باشد.یعنی دهن کجی به نظام از انچه جنگ با خدا نامیده شده ، مهم تر است و مقابله با آن ، واجب تر.   اینگونه اظهار نظر سابقه سی ساله در جمهوری اسلامی دارد. در اوایل انقلاب ، ایت اله خمینی ، تعطیل همه احکام شرعی  ازجمله نماز را برای حفظ نظام ، بلامانع دانست.او برای حفظ نظام ، یک امر سلبی - تعطیل نماز  - را تجویز کرد و اکنون یک امر ایجابی یعنی تحمل " جنگ با خدا " و به جای آن صرف سرمایه های نیروی انتظامی برای پیشبرد امر حجاب ، مجاز شمرده می شود.
 
خطر مهمی که اینگونه اظهار نظرها ایجاد می کند تقدس بخشی به آنها به خاطر طرح توسط کسانی است  که خودخواهانه ، خویش را " روحانی " می نامند و اتفاقا ً در  سطح از این طبقه صنفی  ،نشسته اند؛ سطحی که هنوز گروهی از مردم به آنان باور دارند و ایشان را جانشینان مختار امام زمان می پندارند. به نظر می رسد تا زمانی که قرار باشد نهاد دین و سخنگویان آن در خدمت حکومتی باشد که از دین سواری می گیرد این وضعیت ادامه خواهد داشت و هر رسوایی رفتاری و کلامی برای تقویت نظام ،   نه تنها قبیح   شمرده نمی شود بلکه تقدیس می گردد.
 
وقتی سخنان منتسب به آقای سبحانی را خواندم  بار دیگر اهمیت اظهارات شجاعانه آیت اله سید صادق شیرازی برایم ثابت شد. او در حال حاضر بلند ترین صدای حوزوی است که جدایی نهاد دین از حکومت را فریاد می زند و البته نمی توانند او رابه ضدیت با دین متهم نمایند. مایلم به بهانه موضوع اخیر ، بار دیگر  یادآوری نمایم همه کسانی که دل در گروی دین دارند و اصلاح کشور را همراه با حفظ حیثیت دینی خویش می خواهند باید به جای خوش گمانی  به روحانیون  و مدعیان نو اندیشی  دینی که دل در گروی نظام پوسیده جمهوری اسلامی دارند پشت سر روحانیونی بایستند که شجاعانه جدایی دین از حکومت را فریاد می زنند در غیر این صورت همچنان باید زیر علم کسانی سینه بزنند که جنگ با خدا را مجاز می شمارند اما نگاه چپ به جمهوری اسلامی را نه!ظاهرا ً حق با شیخ محصور بود که می گفت اختیارات متوقع برای ولی فقیه از اختیارات خداوند بالاتر است. پس امیدوارم او نیز نگاهی نو به میراث ننگ آفرین آیت اله خمینی یعنی ولایت فقیه و حکومت دینی پیدا کرده باشد و با کسانی که برای جدایی دین از حکومت تلاش می کنند همزبانی و همدلی کند.
 1