۱۳۹۳ آبان ۲۸, چهارشنبه

احمدی نژاد بهترین گزینه برای وزارت علوم

دومین گزینه پیشنهادی حسن روحانی برای تصدی وزارت علوم پس از استیضاح دکتر فرجی دانا هم نتوانست رأی اعتماد مجلس فرمایشی را به دست بیاورد. این وضعیت بسیاری از توجهات را از وعده های سیاسی  روحانی به سوی کارشکنی مجلس در برابر گزینش وزیر علوم منحرف نموده است. لذا به نظر می رسد روحانی هم از وضعیت فعلی ناراضی نباشد زیرا  از جایگاه "بدهکار شرمنده" به جایگاه "طلب کار مظلوم " منتقل شده  است.  اغلب  کسانی که تا چندی قبل، وعده تبلیغاتی  برای رفع حبس ها و حصرها را پیگیری  و روحانی  را به خاطر کوتاهی در اجرای آن وعده  محکوم می کردند  اکنون در کنار  او ایستاده و  همه حملات را متوجه مجلس نموده اند.  روحانی  در اوج قدرت بعد از انتخاب شدن ، به  بهانه تعامل  با اصولگرایان، مهم ترین کرسی دولت خود به لحاظ سیاسی و مدیریتی یعنی وزارت کشور را به یکی از دشمنان سرشناس اصلاحات و اعتدال سپرد .او  همچنین یکی از بدنام ترین آدمکشان جمهوری اسلامی را در رأس وزارت دادگستری قرار داد اما اکنون  که دیگر  از قدرت اولیه او خبری نیست   در خصوص وزارت علوم هیچ  نشانه ای از مدارا با مجلس  بروز نمی دهد.  در حالی که به خوبی می داند اولاً نقش وزارت کشور در حمایت از فضای باز سیاسی -  یا مقابله با آن  - به مراتب مهم تر و سرنوشت ساز تر از وزارت علوم است . ثانیاً  در حال حاضر اغلب فشارها بر دانشجویان از سوی نهادها و سازمان هایی در خارج از وزارت علوم است. ثالثاًهر کس که وزیر علوم باشد بسیاری از فعالیت های سیاسی بدون همراهی و مدارای سایر دستگاهها از جمله وزارت کشور امکان پذیر نیست.  به عبارت دیگر روحانی بهتر از هر کس از این حقیقت آگاه است  که  هزینه  قطعی پرداختی  او برای عبور دادن وزیر علوم دلخواه خود از فیلتر مجلس   بسیار بیشتر از  دستاوردهای  ناشی از تایید احتمالی وزرای پیشنهادی است . همین وضعیت ، نگارنده را قانع کرده که   روحانی  واقعاً به دنبال بستن  این پرونده نیست بلکه  در صدد بهره گیری حد اکثری از بدنامی مجلس  برای  انحراف اذهان عمومی از ضعف های دولت  خود به ویژه در امور سیاسی است.

اما چاره کار در چیست؟ هر کس  مجلس لاریجانی را بشناسد و اندک آشنایی با سید علی خامنه ای و کینه ورزی های او  داشته  باشد می داند احتمال کوتاه آمدن مجلس فرمانبردار در موضوع  وزارت علوم نزدیک  به صفر است. حسن روحانی که هشت سال نایب رئیسی مجلس مشابه را به عهده داشته بهتر از دیگران  به این حقیقت آگاه است. اما اگر واقعاً به دنبال حل موضوع وزارت علوم است   برای او یک پیشنهاد مفید دارم : معرفی محمود احمدی نژاد به مجلس برای تصدی  وزارت علوم . اما دلایل من برای ارائه این پیشنهاد. احمدی نژاد هرچه بوده و هر چه باشد  اکنون کینه عمیقی از رهبر و مجلس به دل دارد و آماده انتقام گیری از  کسانی است که شریک او  در همه مفاسد گذشته  بلکه قافله سالار فسادها بوده اند و اکنون تلاش می کنند همه مفاسد را به نام احمدی نژاد ثبت نمایند . از سوی دیگر بر خلاف بسیاری از اصلاح طلبان و اعتدالیون ، او از شجاعت کافی برای  انتقام گیری برخوردار است، در آن سوی ماجرا هم نمایندگان مجلس و رهبر حضور دارند که به تعبیر علی مطهری " از پرونده های زیر بغل احمدی نژاد می ترسند" و قطعاً ناچارند به او رأی دهند.

ممکن است برخی افراد گمان کنند پیشنهاد من جنبه شوخی دارد. اما این پیشنهاد کاملاً جدی است. احمدی نژاد در دوره غصب کرسی ریاست جمهوری، بزرگترین ضربه ها را از فعالان دانشجویی خورده  و از میزان اثر گذاری آنان آگاه است. او می داند اگر فضای فعالیت برای دانشجویان فراهم شود بیشتر از هر قشر دیگر  می توانند در برابر زیاده خواهی های رهبر و مهره های گوش به فرمان او  بایستند. از سوی دیگر احمدی نژاد به دنبال فرصتی است تا چهره به  شدت  منفور خویش را بازسازی کند و چه راهی بهتر از  انتقام گیری از دشمن مشترک که همان رهبر و دست نشاندگان او هستند. نمی دانم برخی مخاطبان چه برداشتی از این یادداشت خواهند داشت اما با قاطعیت می گویم اگر  دشمن افراطی اصلاحات  می تواند در رأس وزارت کشور قرار گیرد  و کسی که دستش به خون  صدها جوان آلوده است مسئول دادگستری در دولت اعتدال شود چرا محمود احمدی نژاد نتواند وزارت علوم را هدایت کند؟ میزان نفرت من از احمدی نژاد بر هیچکس پوشیده نیست اما تردید ندارم هیچیک از نامزدهای پیشنهادی روحانی ،  قادر نخواهند بود مانند احمدی نژاد در برابر زیاده خواهان بایستند و نه از سر علاقه به دانشجویان بلکه در راستای انتقام گیری از رفقای نیمه راه، فرصت فعالیت به دانشجویان بدهند. البته برای اجرای این پیشنهاد  یک مانع  بزرگ وجود دارد . این مانع کسی نیست جز حسن روحانی که نگاه او به فعالیت های آزاد دانشجویی در سخنرانی بیست و سوم تیرماه سال هفتادو هشت ، افشا گردید. 

۱۳۹۳ آبان ۱۸, یکشنبه

عاشورای حسینی و عاشورا سازی درجمهوری اسلامی

 در اوایل دهه شصت گروهی از رزمندگانی که  بانیروهای متجاوز  عراقی می جنگیدند  به دیدار آیت اله خمینی رفتند. آنها در حضور آیت اله شعار« جنگ جنگ تا پیروزی »  را سر دادند و این پاسخ  را از رهبر جمهوری اسلامی شنیدند که «‌جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم».البته در مورد مبنای برخی شعارهای بنیانگزار جمهوری اسلامی ، تفاسیر متفاوت وجود دارد. او یک زمان در پاسخ به گروهی که در حضور او از تبدیل « قلم ها به مسلسل » برای یاری رزمندگان سخن گفتند اظهار امیدواری کرد که همه مسلسل ها به قلم تبدیل شود و یک روز هم  بر جنگ تا رفع فتنه از عالم پافشاری  کرد.   اما آنچه در عمل اتفاق افتاد نشان داد گرایش او بر جنگ تا رفع فتنه است و تبدیل مسلسل ها به قلم بیش از آنکه ریشه در اعتقادات او داشته باشد نوعی قافیه سازی  در برابر شعارهای حماسی و شاید برای ثبت در تاریخ بوده است.

 سی سال پس از آن شعار ظاهراً آرمانی ، کار جمهوری اسلامی به آنجا رسیده که  فتنه در عالم گسترده تر از  سابق شده است .  در داخل ایران هم  از یکسو آحاد مردم انواع فتنه واقعی  را  در همه شئون زندگی  خویش  احساس  می کنند  و از سوی دیگر جانشین ایت اله خمینی همه روزه از وجود فتنه های ویرانگر در داخل حاکمیت خویش و غفلت خواص ازفتنه ها می نالد. کار حکومتی که به دنبال رفع فتنه از عالم بود به جایی رسیده که رهبر فتنه ساز  جمهوری اسلامی از تکرار عاشورا برای ریشه کنی  فساد سخن می گوید.  در عاشورای خامنه ای ، البته  حسین جمهوری اسلامی به شهادت نمی رسد و   قربانیان  این حماسه کسانی هستند که ماشین تبلیعاتی جمهوری اسلامی ، آنان را یزیدیان زمان می نامد.

اما آیا تنها تفاوت  میان عاشورای حسینی و عاشورای قلابی جمهوری اسلامی ،  جابجایی مظلوم و فاتح است ؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید از منبعی غیر از تبلیغات حکومتی ، داستان عاشورا را بازخوانی کرد. آیا اصولا آنگونه که در تبلیغات دستوری  ادعا می شود حادثه عاشورا یک قیام با استانداردهای مورد نظر جمهوری اسلامی بوده است ؟ براساس آنچه که سال ها از فراز منابر شنیده شد ، امام حسین پس از دریافت هزاران دعوت نامه از اهالی کوفه،  راهی دیار آنان شد تا درخواست کوفیان  برای ارشاد را لبیک گفته باشد. اما سپاه یزید در میانه راه ، مانع حرکت او و یارانش شد. تا کنون هیچیک از تاریخ نویسان شیعه  و وعاظی که سالهاست نان داستان سرایی از عاشورا را می خورند  ادعا نکرده اند که امام حسین قصد مقاومت در برابر سپاه یزید را داشت بلکه همه آنان به اتفاق می گویند او انگیزه سفر خود را اجابت درخواست کوفیان اعلام کرد و از کسانی که راه را بر او بسته بودند خواست اگر اجازه رفتن به کوفه را ندارد   به او اجازه دهند از همان راهی که آمده بازگردد. اما سپاهیان یزید از پذیرش درخواست میهمان کوفه خودداری و عملاً جنگی را  تحمیل کردند که او  مایل به آن نبود. او هنگامی که به خاطر ممانعت مأموران حکومتی ،از ادامه راه باز ماند شیوه ای در پیش گرفت  که هیچ شباهتی به  رفتار  و گفتار سران قدیم و فعلی جمهوری اسلامی نداشت . او بدون آنکه شعارهای خودخواهانه و غیرعملی  همانند « مبارزه تا رفع فتنه از عالم » سر دهد  رسالت خود را اصلاح در حد توان خویش اعلام کرد و از سدکنندگان راه  درخواست کرد اجازه بازگشت به او بدهند.تاکید بر اینکه « چیزی نمی خواهم جز اصلاح در حدی که می توانم » دقیقاً نقطه مقابل رفتار سران جمهوری اسلامی بود که برای ارضای شهوات سیاسی خود همه هزینه ها را به مردم تحمیل می کنند. امام حسین هنگامی که  درگیر یک جنگ  ناخواسته شد خود و اعضای خانواده  را جلودار مبارزه قرار داد نه آنکه  مانند برخی سران جمهوری اسلامی و نان خورهای ایشان ،   در اوج شعار علیه دشمن ، فرزندان خود را به امن ترین نقطه در حوزه  استیلای  دشمن بفرستد و هم زمان ، سایر جوانان کشور را در معرض انواع محرومیت و خطرهای بالقوه و بالفعل قرار دهد. او نه تنها از روش های فریب کارانه برای یارگیری در جنگ بهره ای نگرفت  بلکه انواع ترفندها  را برای انصراف همراهان و مرخص نمودن آنها به کار برد. 

البته نباید گمان بُرد  بهره گیری ماشین تبلیغاتی جمهوری اسلامی از واقعه عاشورا، فقط به مقایسه  "بحران های خود ساخته" با عاشوی سال ۶۱ هجری محدود است . عاشورای حسینی همواره دستاویزی برای ارتزاق برخی آخوندها و مداحان بی سواد بوده است . یک بار از آقای کروبی شنیدم که می گفت «‌منبع نقل قول  بسیاری از مطالبی که   روضه خوانها از لحظات آخر عمر امام حسین بیان می کنند تا مردم را بگریانند هیچکس نمی تواند باشد جز شمر! زیرا آخرین لحظات عمر ایشان کسی جز شمر بالای سرشان نبوده است ». در واقع قصه سازی از عاشورا برای بهره برداری صنفی و فریب عوام الناس ، موضوع جدیدی نیست اما با پیروزی انقلاب اسلامی ، ترفندهای جدید و قصه پردازی های نوین در خصوص واقعه عاشورا سرعتی باور نکردنی یافت تا جایی که امروز ضمن مشابه سازی های دروغین و فریبنده ،   از" عاشورای قلابی" و "احساسات تحریک شده مردم " علیه منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی  بهره گیری می شود  . متاسفانه برای  جمعیت کثیری از ایرانیان که با هزاران گرفتاری دست و پنجه نرم می کنند  ذکر مصیبت های تحریف شده  عاشورا  ، تسکین و تخدیر موقت است و این همان نکته ای است که سران جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون به خوبی از آن بهره برداری کرده اند. این در حالی است که حتی روشنفکران دینی جرُئت ورود جدی به این حوزه و نقد این پدیده مخرب و مخدر راندارند. در مقابل ، جمهوری اسلامی در این حوزه هیچگونه نقد و نظر را تحمل نمی کند چون هیچ جایگزین تبلیغاتی برای عاشورای تحریف شده سال ۶۱ هجری و عاشوراهای قلابی بعد از انقلاب ندارد. آقای هاشمی رفسنجانی در کتا ب خاطرات خود اعتراف می کند که تعداد کشته شدگان  در انفجار حزب جمهوری اسلامی بیش از هفتاد و دو نفر بوده اما  بر اعلام عدد ۷۲   تفاهم شده تا تعداد شهدای کربلا در اذهان تداعی شود وامکان حداکثر استفاده تبلیغاتی فراهم شود. همین هفته کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران از اقشار ضعیف جامعه درخواست کرد مانند اسرای کربلا ، گرسنگی و مشکلات را تحمل کنند. این تنها بخشی از استفاده های تبلیغاتی  جمهوری اسلامی از چیزی است که آن را عاشورا می نامند و تلاش می کنند شرایط فعلی جمهوری اسلامی را مطابق با آن  جلوه دهند.

 به عنوان کسی که خود را از ارادتمندان به امام حسین می دانم بر این باورم که بهترین راه مبارزه با جمهوری اسلامی ، گرفتن سلاح عاشورا از نظامی است که رفتارآن به عملکرد  دشمنان حسین شباهت های فراوان دارد . کسانی که با عناوینی همچون مبارزه با خرافات ، کلیت حادثه عاشورا و اظهار علاقه مردم به شهدای کربلا را مورد تمسخر قرار می دهند  دقیقا همان کاری را می کنند که جمهوری اسلامی می خواهد. بخواهیم یا نخواهیم جمعیت کثیری از ایرانیان ارادت خاص به امام حسین دارند  و عاشورا برای آنان تقدس دارد. عده ای از فرط علاقه به عاشورا به وادی خرافات کشیده شده اند. گروهی هم بدون افتادن در دام خرافه ها، حسین را به خاطر آنچه از آزادمنشی او نقل شده است  دوست دارند و به او عشق می ورزند. برخورد نسنجیده با این مقوله می تواند اعتماد بسیاری از ایرانیان به کلیت اپوزیسیون را زیر سؤال ببرد و دست حاکمیت برای تحریک بخش هایی از جامعه علیه مخالفان حکومت را بازتر کند. اما این فقط یک طرف ماجراست. بخشی از اپوزیسیون مذهبی که طرفدارانی در داخل کشور دارد باید با جدیت در برابر قصه سازی هایی که به بهانه عاشورا انجام می شود ایستادگی کند، زیرا  یکی از اهداف و   پیامدهای مورد انتظار از عاشورا و شهید سازی های قلابی  ، تقویت نظام یزیدی در برابر کسانی است که می خواهند آزاده باشند.  همچنین باید سخنان منسوب به امام حسین از همه"  پیرایه های  مجلس گرم کن  " پاکسازی شود. باید به همه گفت امام حسین نه تنها به دنبال « جنگ  جنگ تا رفع فتنه از عالم» نبود بلکه در حوزه اصلی حکومت اسلامی هم  تنها به اصلاحی می اندیشید که در حد توان خود او بود. باید سران فاسد و خودخواه جمهوری اسلامی که به فکر عاشورا سازی قلابی با تکیه بر ثروت و خون ایرانیان هستند را رسوا کرد تا حکومت نتواند  با تحریک احساسات خالصانه گروهی  از هموطنان ساده دل ، رأس فاسد حکومت را جانشین حسین معرفی کند و همه دشمنان او را همچون عمر سعد و شمر.

امروز  نه تنها سفارش حسین (ع) که « اگر دین ندارید لااقل ازاده باشید»‌جایی در جمهوری اسلامی ندارد بلکه هرکس با هر مرام و مسلک اگر بخواهد به آزادگی بیندیشد به تکرار عاشورایی تهدید می شود که  برخلاف  عاشورای واقعی ، قربانیان آن  کسانی خواهند بود که فاسد ترین حکومت تاریخ ایران ، آنان  را یزیدی می نامد.




۱۳۹۳ آبان ۱, پنجشنبه

سؤال بی جواب احمد خمینی واسید پاشی در اصفهان

« چطور اگر مثلاً به نماز جمعه حمله شود فوراً شناسایی می شود و می دانید چه کسانی هستند  و منزلشان کجاست و چند گربه هم در منزلشان دارند  یکی ازآنها هم دُم ندارد . ولی یک واقعه به این مهمی ...»  ....

آیا باور می کنید که متن فوق در روزنامه  کیهان  به چاپ رسیده است ؟ بله ، جملات  بالا را بدون  هرگونه دخل و تصرف از روزنامه کیهان نقل کردم ، البته نه کیهانی که یک آدمخوار بی سر و پا به نام حسین شریعتمداری آن را اداره می کند. آنچه در بالا آمد بخشی از اظهارات سید احمد خمینی است  که   بیست و پنجم خرداد سال ۱۳۵۹ در روزنامه کیهان به چاپ رسید. سه روز قبل از انتشار مطالب فوق ، سازمان مجاهدین خلق با مجوز وزارت کشور، تجمعی در ورزشگاه امجدیه داشت که آن تجمع با حمله چماقداران حکومتی به خاک و خون کشیده شد. پیش از آن هم برخی مراسم سخنرانی توسط گروههایی از اراذل و اوباش حکومتی مورد حمله قرار گرفته بود. اظهارات سید احمد خمینی که در روزنامه کیهان به چاپ رسید نشان می داد برخی صاحب نفوذان ، از حمله کنندگان حمایت می کنند و برای عدم دستگیری و مجازات ایشان ، توجیه اسلامی- انقلابی می تراشند. ادامه اظهارات سید احمد خمینی، به وضوح این  توجیه تراشی را آشکار می سازد: « آیا واقعاً محرکین را نمی شود شناسایی کرد ؟چطور اگر مثلاً به نماز جمعه حمله شود فوراً شناسایی می شود و می دانید چه کسانی هستند  و منزلشان کجاست و چند گربه هم در منزلشان دارند  یکی ازآنها هم دم ندارد . ولی  واقعه به این مهمی و درد آور وشرم آوری  را اگر تحت تعقیب قرار دهند ممکن است تحریک احساسات شود؟ .....حزب فقط حزب اله اگر معنایش اینست که آبروی الله را بردند . مرگ بر این تفکر».

روزی که احمد خمینی این سخنان را گفت صادق لاریجانی و بقیه « آل لاریجانی » در میان سران جمهوری اسلامی ، خودی به حساب نمی آمدند و کسی به آنها حتی به چشم نخودی هم نگاه نمی کرد. اما « قاضی گازگیر جمهوری اسلامی » یعنی غلامحسین محسنی اژه ای از همان زمان مسؤولیت قضایی داشت و لابد یکی از همان افرادی بود که با توجیهات اسلامی- انقلابی ، مانع دستگیری عربده کشانی می شد که برای  حمله به برخی  تجمعات ، مواجب می گرفتند.سی و چهار سال و چند ماه پس از حادثه امجدیه  و به دنبال اظهارات تحریک کننده امام جمعه موقت اصفهان در خصوص گسترش فساد در اصفهان ، تعدادی دختر مظلوم ، قربانی یکی از وحشیانه ترین جنایت ها شدند. اسید پاشی در اصفهان بار دیگر نشان داد دغدغه های مردم ایران فاصله فراوان با موضوعاتی دارد که موجب نگرانی مقامات جمهوری اسلامی از هر رنگ و جناح است. این روزها  بسیاری از مردم ایران با نگرانی و تأثر ، موضوع اسید پاشی در اصفهان را پیگیری می کنند. در شهر اصفهان ،  جمعیت کثیری از  دختران  و بانوان  به همراه اعضای خانواده های خود شب و روز را با اضطراب سپری می نمایند اما دریغ از یک کلمه اظهار همدردی توسط رهبر ماجراجوی جمهوری اسلامی یا رئیس جمهور مردم گرا. اولی  فقط وظیفه دارد به طور مستمر  نگرانی خود از سرنوشت زنان در کشورهای دیگر را بیان و در این مورد مرتکب دروغ سازی شود. دومی  هم که همواره باید لبخند بزند مگر آنکه عده ای« بی سواد جهنمی»  به خود او  یا اعضای کابینه اش نگاه چپ کنند .  تکلیف سخن گوی خشونت طلب قوه قضائیه هم که معلوم است. او در جدید ترین گفتگوی هفتگی خود ضمن اعلام افتخار آفرین « عدم دستگیری متهم یا متهمان اسید پاشی » این خبر مسرت بخش را به اطلاع امت حزب اله رسانده که « برخی افراد که در تهران، شیراز و خوزستان بر روی شبکه های مجازی به بنیانگزار جمهوری اسلامی اهانت می کردندبا تلاش گسترده اطلاعاتی ، شناسایی و دستگیر شده اند »!!!! 

اما آیا واقعا اینهمه تشکیلات امنیتی ، انتظامی  از شناسایی و دستگیری جنایت کارانی که  احساس ناامنی را بر جمعیت میلیونی اصفهان مستولی کرده اند ناتوانند؟ چگونه است که  اگر کسانی در خیابان ها علیه رهبر فاسد یا دولت مورد حمایت او شعار دهند بلافاصله همه امکانات  حتی دوربین های کنترل ترافیک در خدمت سرکوبگران کینه جو قرار می گیرد تا در اسرع وقت از منتقدان حکومت زهر چشم گرفته شود اما در یک حادثه ضد امنیتی  که آسایش میلیونها نفر را مختل نموده ، با گذشت بیش از سه هفته، هنوز برای آرامش بخشی به جامعه تدبیری اندیشیده نشده است؟ چرا دو روز بعد از خبر رسانی قائم مقام وزیر کشور در خصوص دستگیری چند نفر در ارتباط با اسید پاشی ها، محسنی اژه ای به طور کلی منکر دستگیری افرادی در ارتباط با فاجعه اصفهان شد؟ 

اگر چه  احتمال دست داشتن برخی اراذل و اوباش حکومتی  در این جنایت، چندان ضعیف نیست اما  هنوز به قرینه قانع کننده ای در این زمینه نرسیده ام. در عین حال با قاطعیت می گویم تصمیم گیری در خصوص چنین  پرونده هایی حتی  خبر رسانی در مورد آنها بسیار فراتر از محسنی اژه ای یا قائم مقام وزارت کشور است. پس آنها موظفند با احتیاط کامل در خصوص عاملان جنایت اخیر و انگیزه های آنان سخن بگویند.  به ضرس قاطع می گویم حتی اگر عاملان  اسید پاشی  زیر عبای مصباح یزدی یا محمد تقی رهبر یا یکی دیگر از آدمخواران جمهوری اسلامی نباشند تصمیم گیران جمهوری اسلامی از گسترش فضای ترس ناشی از این حادثه استقبال می کنند زیرا به گمان آنها اینگونه نگرانی ها، مردم را از بسیاری واقعیت های جامعه و حکومت غافل می کند ضمن آنکه در تطابق کامل با استراتژی « النصر بالرعب » است که در ده پانزده سال اخیر دستاوردهایی برای خامنه ای داشته است.

بر این باورم که اگرسؤال سی و چهار سال پیش  سید احمد خمینی  بی پاسخ ماند به این دلیل بود که حکومتی همچون جمهوری اسلامی در همه عمر خود بیش از آنکه به تدبیر مدیران میهن دوست  متکی باشد به چماقدارانی نیاز داشته که در لباس های مختلف، سیاست وحشت زایی را تعقیب می کرده اند.  این گروه، طیفی گسترده از عربده کشان خیابانی تا کسانی که ظاهراً مروج  خشونت نبوده اند را شامل می شود. بر همین اساس، نه قاتلان واقعی  دکتر سامی شناسایی شدند، نه حمله کنندگان به کوی دانشگاه و قاتلان عزت ابراهیم نژاد. نه اراذل  و اوباشی که در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی، کتاب فروشی ها را آتش می زدند شناسایی و مجازات شدند نه حمله کنندگان به سخنرانی های سروش در دهه هفتاد . نه آتش زنندگان بیت  آیت اله صانعی در قم ترسی از مجازات داشتند نه حمله کنندگان به خانه کروبی در تهران .  نه آمران و عاملان حقیقی  قتل  پروانه و داریوش فروهر مجازات شدند نه قاتل ندا آقا سلطان و کسانی که دستشان به خون خواهرزاده میرحسن موسوی آلوده است.در حالی که در همین مدت، رفت و آمدهای عادی همه منتقدان سیاسی حتی  علاقه مندان به کلیت نظام  تحت کنترل شبانه روزی حکومت بود. پس حتی اگر کسی به عنوان عامل اسید پاشی دستگیر و به مردم معرفی شود به معنای خالی کردن پشت اراذل و اوباش حکومتی و بستن دست آنها در سایر  زمینه ها نخواهد بود. به یاد بیاوریم کمتر از دهسال قبل ، پسر جوانی همراه با نامزد جوانش در کرمان به وضع فجیعی به قتل رسیدند. قاتلان در دادکاه گفتند تحت تأثیر ارشادات آیت اله مصباح یزدی و برای پاکسازی جامعه از مظاهر فساد دست به آدمکشی زده اند. قاضی آدمخوار هم با استناد به اینکه قاتلان تصور می کرده اند مقتولان مهدورالدم هستند آنها را از اتهام قتل عمد تبرئه کرد  و بعداً هم معلوم نشد با آنها چه کردند. اسید پاشی اخیر و عاملان آن هم از قاعده فوق مستثنی نخواهند بود. اما ماجرای اخیر در شرایطی اتفاق افتاده که پرده از چهره حکومت بر افتاده است. پس بر ماست که نگذاریم اخبار  این فاجعه  آنگونه که جمهوری اسلامی می خواهد تنظیم شود.

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

فقیهی که قواعد « هرجایی » را می داند و کسانی که خود را به خواب زده اند

مقدمه : گمان نمی کنم  نوشتن این مقاله نیاز به پوزش خواهی داشته باشد اما کسانی  که همچنان« رهبر» را عالیقدر می دانند و  مزدوران بی اراده او را قابل احترام ، بهتر است این مقاله را نخوانند به جای آنکه بعد از خواندن آن ، نصیحت گویی آغاز کنند  و از من انتظار عذرخواهی داشته باشند.

می گویند پیرمردی نود ساله - هم سن شناسنامه ای شیخ احمد جنتی - مرتباً مفعول واقع می شد. به او گفتند :« پیرمرد !‌پایت لب گور است .چرا خجالت نمی کشی ؟»‌ پیرمرد پاسخ داد : «‌ در جوانیم  ،  برخی اطرافیانم خیلی بی حیا بودند و من هم خجالتی. نمی توانستم به  آنها پاسخ منفی بدهم.  حالا هم که خودم عادت کرده ام و نمی توانم دست از این کار بکشم .» لجن پراکنی  اخیر شیخ احمد جنتی در مورد دو خار چشم خامنه ای مرا به یاد این داستان انداخت.  برای من  مشخص نیست جنتی ، چه زمانی دوره خجالت را پشت سر گذاشته  اما بی تردید سالهاست  او مرتکب کردارها وگفتارهای  قبیحی می شود که عده ای بی حیا - و در رأس آنها رهبر - از او توقع دارند ، البته جنتی هم به آن  کردار و گفتار عادت کرده  و موجب   لذت اوست. شک ندارم بسیاری از سخنانی که جنتی می گوید و اغلب اقدامات او در شورای نگهبان ،  به افراد دیگری ازاطرافیان  رهبر هم پیشنهاد شده و می شود اما هرکس اندک آبرو داشته باشد از پذیرش آن خودداری کرده و می کند. البته « بی ربط گویی », خصوصیت همیشگی جنتی بوده اما در  سالهای بعد از جنبش سبز، وی  این عادت لذت بخش  برای خویش را بارها به نمایش گذاشته است . پس از اعدام دو تن از متهمان سیاسی در سال ۱۳۸۸، او تنها خطیب نماز جمعه بود که باصراحت   از قوه قضائیه گلایه کرد که « چرا کم اعدام کرده است ؟» هنوز مدت زیادی  از این اظهار نظر شرم آور نگذشته بود که «شیخ خون خواه » در تریبون نماز جمعه تهران حاضر شد و آنچه  که یک روز بعد از آن در مورد کروبی  و موسوی اجرا شد را از تریبون نماز جمعه تهران فریاد کشید. عربده کشی جنتی در تریبون نماز جمعه تهران در حالی اتفاق افتاد که ساعاتی قبل  از آن ، خبرگزاری حکومتی فارس ، محمد امامی کاشانی را به عنوان  خطیب آن روز نماز جمعه تهران معرفی کرده بود - اینجا -  اما ظاهراً‌  به دلیل امنتاع امامی کاشانی از پذیرش آن  رسوایی ، مأموریت به احمد جنتی سپرده شد. زیرا او نشان داده بود عادت به جا مانده از جوانی ، او را مستعد افزودن بر رسوایی های خویش کرده است.  

سخنان اخیر شیخ احمد جنتی و عقده گشایی او علیه دو شخصیت مقاوم چیزی نیست جز ادامه خوش رقصی هایی که بی حیایان از او انتظار دارند و او هم به آنها عادت کرده است. جنتی  گمان می کند همه کشورها همانند حوزه حکومتی ولایت فقیه است  و به جای هر قانونی ، کینه های رهبر، مبنای همه تصمیم گیری هاست. به این سخن جنتی توجه کنید :« اینها - موسوی و کروبی -  در "هر جایی" بودند در جا اعدام می شدند». البته مشخص نیست این «‌ هرجایی »‌که جنتی به قواعد آن آشناست در کدام نقطه از جهان قرار دارد  . بعید می دانم نقطه ای جز  انتهای خیابان پاستور تهران یعنی محل استقرار رهبر ، مشمول حکم « هرجایی » جنتی باشد. شیخ بی سواد و پر مدعا همچنین گفته است :« اگر بنا بر محاکمه این ها بود هیچ قاضی عادلی جز حکم اعدام برای اینها صادر نمی کرد.» این سخن که قبلا به صورت تلویحی توسط رهبر جمهوری اسلامی بیان و علی مطهری آن را افشا کرده بود در حالی بیان می شود که  با گذشت حدود چهار سال از آغاز حبس خانگی و علیرغم درخواست صریح موسوی، کروبی و رهنورد، هنوز رهبر و عواملش جرأت محاکمه علنی آنان را ندارند  و همین امر نشان دهنده  حقانیت این سه تن همانند سایر زندانیان سیاسی است .

 بر مخلوقی  رسوا همچون احمد جنتی ، حرجی نیست. اما اظهارات صریح او در تلویزیون وابسته به رهبر، نشان داد تعلل روحانی در اجرای وعده خود  برای رفع حصر ها و حبس ها ، تا چه حد بر جسارت  خامنه ای و مواجب بگیران او افزوده است. البته شخصاً هیچگاه سخنان انتخاباتی روحانی در خصوص حبس ها و حصرها را باور نکردم و جدی نگرفتم . با کسانی هم که خود را به خواب می زنند تا در دولت تدبیر به نان و نوایی برسند حرفی نیست اما اگر کسی به دنبال آزمودن میزان صداقت  و دانش  حقوقی کسی است که خود را « حقوق دان و نه سرهنگ » می نامید خوب است نظر او را در خصوص اظهارات ضد حقوقی پیر بی خرد  شورای نگهبان بپرسد . راستی آیا آقای روحانی پیام شیخ مهدی کروبی در نخستین روز حبس خانگی را به یاد می آورد؟ این جملات بخشی از پیام کروبی است که من انتقال دهنده آن بودم و  حسن روحانی یکی از مخاطبان آن بود:«  کروبی پیامی هم برای آقایان قالیباف ، حسن روحانی و ناطق نوری داشت . او با اشاره به شکستن هم زمان سکوت این سه نفر .. از آنان خواست با صدور اطلاعیه ای ، محاکمه علنی او و اجازه انتشار دفاعیاتش در رسانه ها را نیز خواستار شوند». اشاره کروبی به اظهارات  دستوری این سه نفر علیه خود بود . در آن زمان نه تنها کروبی بلکه حسن روحانی هم حتی به خواب نمی دید که با برخی وعده های فریبنده، بر کرسی ریاست جمهوری تکیه بزند. لذا در خواست  از روحانی ، به  انتشار اطلاعیه و درخواست محاکمه علنی  محدود شده  بود. اما اکنون که روحانی به ریاست جمهوری رسیده و خود را حقوقدان معرفی کرده است در برابر همه شهروندان از جمله موسوی، کروبی  و رهنورد مسئولیت دارد و باید از حقوق شهر وندی آنان دفاع کند . وظیفه مهم تر او ایستادگی در برابر ترویج بی قانونی  و خشونت در  رسمی ترین رسانه حکومت است. تردید ندارم نه تنها «حقوقدانان باسواد» بلکه «سرهنگ های با وجدان »هم اگر خود را به خواب نزنند سخنان جنتی را مصداق قانون شکنی و ترویج خشونت از طریق پر خرج ترین رسانه حکومتی خواهند دانست.

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

خامنه ای ازچه می ترسد؟ دومین قدرت نمایی احمدی نژاد

هفت  روز قبل معاون اول قوه قضائیه در مصاحبه هفتگی  وقتی با پرسش یکی از خبرنگاران در خصوص احضار  چهار وزیر دولت احمدی نژاد در ارتباط با پرونده بابک زنجانی  مواجه شد اظهار داشت : « تا کنون از سه وزیر سابق تحقیق شده است .» وی سپس خطاب به خبرنگار گفت : «‌شاید  رئیس کل بانک مرکزی هم مورد نظر شما هست . بله با احتساب او می شود چهار نفر .»‌این سخن را میلیونها ایرانی دوشنبه شب هفته گذشته از سیمای جمهوری اسلامی شنیدند. یک  روز بعد ، تعدادی  از روزنامه ها سخن معاون اول قوه قضائیه را به تیتر اول خود تبدیل کردند. تا شش روز  بعد از آن اظهار نظر صریح اژه ای ، هیچیک  از  مقامات جمهوری اسلامی که همواره آماده تکذیب و رفع و رجوع سخنان یکدیگر هستند در این مورد چیزی نگفت . اما ناگهان دیروز ورق برگشت و رئیس قوه قضائیه که معمولا به دستور، غیرتی می شود بار دیگر تظاهر به غیرتمندی کرد و در اخطاری  شدیداللحن خطاب به برخی  روزنامه ها گفت :« بر اساس رصد روزانه رسانه های زنجیره ای - کرایه ای  اصلاح طلب ، متوجه هماهنگی از پیش تعیین شده  این روزنامه ها در روزسه شنبه هفته گذشته می شویم »
شیخ بی سواد ظاهرا توجه ندارد که متهم کردن روزنامه ها به هماهنگی از پیش تعیین شده  در این موضوع ، به معنای متهم ساختن معاون اول قوه قضائیه است ، زیرا روزنامه های مورد نظر آملی لاریجانی چیزی ننوشته بودند جز سخنان صریح محسنی اژه ای. یقیناً اژه ای می دانسته این سخنان به تیتر نخست برخی از روزنامه ها تبدیل خواهد شد همانطور که دوشنبه شب گذشته ، این بخش ازسخنان معاون اول قوه قضائیه، با صدا و  تصویر خودش از بخش های مختلف خبری صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. پس سخن گزاف آملی لاریجانی  که متهم کردن اژه ای از نتایج آنست ریشه در جای دیگر دارد. 

برای آشکار شدن بیشتر موضوع به حدود  ده ماه پیش باز می گردیم. روزدوشنبه  یازدهم آذرماه سال گذشته ، محسنی اژه ای در گفتگوی هفتگی با خبرنگاران اظهار داشت : « در جلسه نخست دادگاه ،آقای احمدی نژاد حاضر نشدند  ووکیل نیز به دادگاه مراجعه نکرده  است. قاضی نمی داند عذرش  موجه است یا خیر ، بنا براین وی را دوباره در تاریخ ۱۶ دی ماه - ۹۲- به دادگاه احضار کرده است » . اشاره محسنی اژه ای به خبر پر سر وصدایی بود که در مورد احضار احمدی نژاد برای حضور در دادگاه در تاریخ هفتم آذرماه ۹۲ منتشر و اژه ای هم آن را تأیید کرده بود . نکته جالب  در تاریخ  تعیین شده برای احضار  مجدداحمدی نژاد -  شانزدهم دی ماه - هم زمانی آن   با مصاحبه هفتگی سخنگوی قوه قضائیه بود تا احتمالاً دست اول ترین خبررسانی ها در خصوص تحقیر احمدی نژاد توسط کسی صورت گیرد که به خاطر عزل از وزارت اطلاعات به دست احمدی نژاد، تحقیر شده بود. اما ظاهراً‌دست اندرکاران قوه قضائیه از برگ های احمدی نژاد که تن رهبر را می لرزاند اطلاع دقیق نداشتند. روز شانزدهم دی ماه   فرارسید اما نه تنها احمدی نژاد در دادگاه حاضر نشد بلکه  سخنگوی قوه قضائیه در جمع خبرنگاران حاضر شد و در حالی که بسیاری از آنها سخن یازدهم آذر اورا به یاد داشتند  اعلام کرد : « جلسه امروز وقت نظارتی بود نه زمان رسیدگی . در خصوص امروز برای فرد مورد نظر احضاریه ای صادر نشده بود» . شاید خبر نگارانی که از سابقه اژه ای در گاز گرفتن  و پرتاب قندان مطلع بودند جرأت نکردند سخن پنج هفته قبل را به او یاد آوری کنند که گفته بود :« در جلسه نخست دادگاه آقای احمدی نژاد حاضر نشدند  و وکیل نیز به دادگاه مراجعه نکرده  است قاضی نمی داند عذرش  موجه است یا خیر ، بنا براین وی را دوباره در تاریخ ۱۶ دی ماه - ۹۲- به دادگاه احضار کرده است » اما خود او به خوبی می دانست کدام برگ برنده احمدی نژاد ، رهبر و عواملش را به عقب نشینی در برابر او  وادار کرده است.

ظاهراَ با  گذشت سیصد  و هشت روز  از عقب نشینی همراه با دروغ اژه ای ، او دچار این توهم شد که برگ های برنده احمدی نژاد کارآیی خود را از دست داده  و اکنون می توان بخشی از افتضاحات او را افشا کرد. پس دوباره در جمع خبرنگاران حاضر شد و از ارتباط چهار عضو کابینه احمدی نژاد با پرونده بابک زنجانی سخن گفت ،غافل از آنکه پرونده های رسوا ساز خامنه ای در دست احمدی نژاد آنقدر زیاد است که این بار دفاع از احمدی نژاد به مقام مافوق اژه ای محول می شود . دومین قدرت نمایی احمدی نژاد در برابر باند فاسد لاریجانی ها و سایر گماشتگان رهبر ، سخن دو سال قبل علی مطهری را در اذهان زنده می کند. او که برادر  همسر یکی از لاریجانی های فاسد است در جریان بازپس گیری سئوال مجلس از احمدی نژاد گفته بود :« نمی توان گفت کسی که تعدادی پرونده زیر بغل دارد و جسارت دارد باید تا پایان دوره اش صبر کنیم ». ظاهراَ‌علی مطهری در آن زمان خبر نداشته که حجم و محتوای پرونده هایی که احمدی نژاد زیر بغل دارد در حدی است که  کوتاه آمدن در برابر  او را نه تا پایان دوره بلکه تا پایان عمرش تضمین خواهد کرد. 

دوسال پیش مقاله ای در واکاوی کوتاه آمدن های خامنه ای در برابر احمدی نژاد نوشتم که با عنوان « پرونده رسواساز خامنه ای در دست  گماشته او »‌ منتشر شد. باعقب نشینی مفتضحانه اخیر در برابر احمدی نژاد  ، خواندن مجدد آن خالی از لطف نیست. آن را در  اینجا بخوانید.



۱۳۹۳ مهر ۲۰, یکشنبه

آقای روحانی ! سپاس که فقط یک کوکبی زندانی است!

یکی ازایرانیان مقیم امریکا که خود را استاد دانشگاه در کالیفرنیا معرفی کرده ، گزارشی از میهمانی سخاوتمندانه حسن روحانی در نیویورک منتشرنموده است.  اگرچه هزینه اینگونه میهمانی ها از جیب همه ایرانیان تأمین می شود  اما مطابق معمول ، این بار  نیز میهمانان ، فقط کسانی بوده اند که  از نظر نژادپرستان حاکم بر جمهوری اسلامی ، خودی  تلقی می شوند یا انتقاد جدی به ارکان جمهوری اسلامی ندارند. در مورد اهداف این  میهمانی  و دستاورد های آن برای میزبان و میهمانان ، سخن بسیار است اما آنچه مرا به نوشتن این یادداشت وادار نمود بخشی از اظهارات منتسب به حسن روحانی است که مسافر کالیفرنیا از جلسه نیویورک نقل نموده است : « یکی از شرکت‌کنندگان در جلسه از آقای‌روحانی در مورد سرنوشت امید کوکبی، دانشجوی فوق‌ دکترا که حین بازدید از ایران دستگیر و زندانی شده، سوال کرد و گفت شما همیشه می‌گویید قوه‌قضاییه در ایران مستقل است ولی به‌عنوان رییس دولت هیچ اقدامی برای آزادی او نمی‌کنید....روحانی  توضیح داد هم‌اکنون 20 ایرانی در آمریکا و در کشورهای دیگر بنابر ‌درخواست آمریکا در زندان به‌ سر می‌برند و از نظر ما همه آنها بی‌گناه هستند ولی دولت آمریکا اقدامی جهت آزادی آنها نمی‌کند.»   

پاسخ غیر اخلاقی  روحانی در خصوص یکی ازنخبگان ایرانی ، در وهله اول پاسخ های مسخره احمدی نژاد به پرسش های مشابه را در یادها زنده می کند اما قدری تأمل، نشان می دهد روحانی در مسئولیت گریزی و ارائه پاسخ های  غیر مسئولانه ، بسیار بی پرواتر از احمدی نژاد است . روحانی به جای آنکه ویرانه  قضایی   جمهوری اسلامی را به خاطر زندانی کردن یک نخبه ایرانی مورد پرسش قرار دهد یا حتی به صورت ظاهری ، پیگیری موضوع را وعده دهد  زندانی بودن چند ایرانی  در امریکا را یاد آوری  می نماید ! چند سال قبل احمدی نژاد در پاسخ به پرسشی در مورد قتل مظلومانه ندا آقا سلطان ، تصویری از مروه شربینی  بانوی مسلمان  که در آلمان توسط یک شرور روس به قتل رسیده بود  را از جیب در آورد . او با محکوم کردن خبرنگارانی که  قتل ندا را پیگیری می کنند اما از مروه شربینی سخنی نمی گویند  به خیال خود پاسخی دندان شکن به خبر نگار داد. البته احمدی نژاد بهتر از هرکس می دانست  قتل یک شهروند ایرانی به دست مأموران حکومت جمهوری اسلامی  با کشته شدن یک بانوی مسلمان  در آلمان توسط یک شرور روسی قابل مقایسه نیست اما قدرت ناشی از وقاحت ، احمدی نژاد را قادر به ارائه آن پاسخ نمود. اگر پاسخ احمدی نژاد به پرسش در مورد قتل ندا آقاسلطان را وقیحانه بدانیم پاسخ روحانی  به مراتب وقیحانه تر است. روحانی به گونه ای پاسخ داده که گویی دستگیری چند ایرانی توسط دولت امریکا ، عقده گشایی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی علیه یک دانشمند ایرانی را توجیه پذیر می نماید. اگر چه به نظر می رسد در مورد ایرانیان محبوس در سایر کشورها نیز دولت جمهوری اسلامی ، وظایف خود را به درستی انجام نداده و نمی دهد.

پاسخ حقوقدان غیر سرهنگ به پرسش در مورد امید کوکبی  به خودی خود نگران کننده است.  اما آنچه  نگرانی بیشتر را موجب می شود  تجربه  فاصله گیری  هر چه بیشتر مقامات جمهوری اسلامی از مردم ، با افزایش مدت حضور در مناصب حکومتی است. بدون تعارف بگویم نگران حضور سال آینده روحانی در نیویورک هستم . می ترسم او در آن زمان ، با غرور هرچه تمام تر بگوید : « در حال حاضر تعداد ایرانیان زندانی در امریکا و اروپا ، از شمار زندانیان سیاسی در ایران بیشتر است . پس  خبر نگاران به جای  پرسش از مقامات جمهوری اسلامی ، سراغ مقامات اروپایی و امریکایی  بروند» . شاید روحانی ،هم اکنون توقع دارد که به خاطر زندانی کردن یک کوکبی در برابر بیست ایرانی زندانی در امریکا از او تشکر شود!

۱۳۹۳ مهر ۶, یکشنبه

جواد خوب انگليس ، جواد مرعوب امريکا


حسين شريعتمداري بار ديگر در افشاني کرده و در سرمقاله روزي نامه کيهان، گزارشي از جلسه جواد ظريف در نيويورک ارائه نموده  و به نقل از ظريف  نوشته است : " در صورت شکست مذاکرات ايران و 1+5  ، دوستان ما در انتخابات مجلس آينده شکست مي خورند " . شريعتمداري اين اظهارات ظريف را نشانه عجز در برابر دشمن دانسته است. اگر  وزير خارجه دولت روحاني ، چنين سخني گفته باشد هم مرتکب دروغ گويي شده هم موجب تفريح امريکايي ها را فراهم نموده است . دروغ از آن جهت که ظريف مي داند خامنه اي اجازه نخواهد داد  گروهي غير از اصولگرايان فرمانبر بر مجلس مسلط شوند . اصلاح طلبان  حتي اجازه عيادت از رهبر پروستاتي راندارند چه رسد به نمايندگي مجلس . ساير گروهها - حتي متهمان به اعتدال گرايي - نيز در شرايطي نيستند که بتوانند به صورت مستقل به رقابت با هم پيمانان قبلي خويش يعني اصولگرايان بپردازند. از سوي ديگر ، اين سخن موجب تفريح امريکايي هاست زيرا آنها به خوبي مي دانند خامنه اي تنها در صورتي در جبهه داخلي ، نرمش نشان مي دهد که فشار  قدرت هاي  جهاني  او را به تنگ بياورد. به عبارت ديگر ، اگرآنگونه که ظريف و روحاني آرزو مي کنند   جمهوري اسلامي با قدرت هاي جهاني به ويژه امريکا به  توافق برسد نه تنها با  گشايش در عرصه هاي داخلي ،  راه براي تغيير ترکيب مجلس هموار نخواهد شد بلکه رهبر بر فشارهاي داخلي خواهد افزود.                                                                                                                                                                                                اما آِيا محمد جواد ظريف ، اولين مقام جمهوري اسلامي است که با بست نشيني در محضر غربي ها ، به دنبال حل مشکلات جناح خويش است ؟ براي يافتن پاسخ به اين سؤال ، بايد هفده سال و اندي به عقب بازگشت. در آستانه  انتخابات رياست جمهوري سال 76 ، محمد جواد لاريجاني به انگليس رفت و با نيک براون از مقامات وزارت خارجه آن کشور ملاقات کرد.   لاريجاني در مذاکره با براون ، به او گفته بود که  انگليس بايد از ناطق نوري در برابر خاتمي و جناح  چپ حمايت کند. او براي تحريک انگليسي ها گفته بود "  طرفدران خاتمي ، به شدت غرب ستيز هستند و اگر به قدرت برسند انگليس  و ساير قدرت هاي غربي ، با شرايط نامناسبي در ايران ، مواجه خواهند شد ." اما قبل از آنکه جواد لاريجاني پاداش خوش خدمتي به ناطق نوري و بست نشيني در محضر انگليسي ها را دريافت کند چوب رقابت با علي اکبر ولايتي را خورد.آن زمان ،لاريجاني به عنوان يکي از نزديک ترين ياران ناطق نوري ، براي رسيدن او به رياست جمهوري تلاش مي کرد و گمانه زني ها حاکي از آن بود که در دولت ناطق نوري ، وزارت خارجه به جواد  لاريجاني  مي رسد.  علي اکبر ولايتي  که تا آن زمان به مدت شانزده سال  تصدي وزارت خارجه را به عهده داشت با افشاي مذاکرات محرمانه لاريجاني - نيک براون موجبات رسوايي رقيب احتمالي خود را فراهم نمود.  البته نيک براون بعدها به سفارت انگليس در تهران منصوب شد تا مشخص شود  انگليسي ها با کدام طيف از نظام جمهوري اسلامي ، قرابت و نزديکي دارند.                                                                                                                                                                                                                                                    سخناني که مدير مسئول منفور کيهان به جواد ظريف نسبت داده در خوش بينانه ترين حالت تکرار بست نشيني جواد لاريجاني در سال 76 در لندن است. با اين تفاوت که اولاً تلاش لاريجاني براي حفظ منافع جناحي خود بود اما جواد ظريف در کنار منافع حزبي ، براي رفع تحريم ها عليه مردم ايران هم تلاش مي نمايد.ثانياً خامنه اي کذاب ، بارها دولت انگليس را خبيث ترين دولت نسبت به جمهوري اسلامي دانسته در حالي که تا کنون حتي يک بار عبارت خبيث را براي امريکا به کار نبرده است. پس اگر استمداد ظريف از امريکايي ها قبيح باشد بست نشيني ذليلانه جواد لاريجاني در لندن ، صدها براير  قبيح تر بوده است.                                                                                                                                                                          اينها را نمي نويسم تا حلقه به گوشي اثبات شده خامنه اي و عواملش  به دولتي که آن را خبيث مي نامند را اثبات نمايم . هدف از ياد آوري اين واقعه ، باز کردن چشمان برخي ساده انگاران است که هنوز تحت تأثير اشتلم گويي هاي ضد غربي خامنه اي و سخن گويان فريب کار او قرار دارند و آنها را شجاع مي پندارند. هدف ديگر از اين نوشتار، هشدار به روحاني و همکاران اوست که  حتي اگر به دنبال کسب حمايت معقول بين المللي از خود هستند راه درستي در پيش نگرفته اند. تلاش براي تعجيل در رفع تحريم ها عليه حکومت جمهوري اسلامي  قبل از حل برخي امور داخلي ، تنها به افزايش قدرت غير پاسخگوي خامنه اي منجر خواهد شد که نخستين نتيجه آن ، سخت گيري بيشتر حکومت در انتخابات آتي مجلس خواهد بود. اگر خامنه اي و عواملش بست نشيني يک جواد در انگليس را مي ستايند و  سخن گفتن جواد  ديگر در امريکا را نشانه مرعوب بودن او مي شمارند دليل آن را بايد در منفعت طلبي هاي ضد ملي رهبر جمهوري اسلامي و مزد بگيران او دانست. در اين مورد، سخن بسيار دارم  که  فرصتي ديگر براي طرح آنها لازم است.

۱۳۹۳ شهریور ۲۳, یکشنبه

از " قُطر توپ " احمدی نژاد تا " پیرمرد مفلس " رهبر

ظاهراً فخر فروشی و اظهار فضل  های بی حاصل ، بیماری علاج ناپذیر همه کسانی است که یکی از مناصب مهم جمهوری اسلامی را اشغال می کنند. چند سال قبل ، عده ای از فوتبالیست ها به دیدن احمدی نژاد رفته بودند. او در آغاز سخنان خود خطاب به حاضران گفت : " کدام یک از شما می دانید قطر توپ فوتبال چقدر است ؟ "  چهره متحیر اعضای تیم ملی فوتبال در آن روز شباهت بسیاری  به نگاه  برخی بازیگران صحنه عیادت از رهبر داشت. خامنه ای چند بیت از شعر " پیر مردی مفلس و برگشته  بخت "  پروین اعتصامی  را قرائت و نام شاعر آن را از حاضران سؤال  کرد. عیادت کنندگان هنرمند هم  ضمن آنکه سعی می کردند تعجب خود از میزان تبحر فرهنگی رهبر را به نمایش بگذارند  با اعلام ناآگاهی خویش از نام شاعر ،   رضایت خامنه ای  را کاسبی کردند. این رضایت از خود برتر بینی ، کاملا در چهره رهبر عیان بود.او که از دهان بازمانده کارگردانان ارشد، به خود می بالید ناگهان خود را " قطب عالم امکان " تصور کرد و اظهار داشت : " اخیرا نظرم نسبت به فروغ فرخزاد هم نامناسب نیست "!!!!

آن روز کسی سؤال نکرد  دانستن قطر توپ فوتبال تا چه حد بر ارزشهای فنی یک فوتبالیست می افزاید و اطلاع رئیس دولت از آن چه فضیلتی برای اوست. اما در  مورد رهبر پرسش اساسی تری  وجود دارد:  تسلط او بر شعر " پیرمردی مفلس " مهم تر است یا آگاهی همراه با  مسئولیت پذیری او در مورد میلیونها پیر و جوان مفلس که افلاس آنها ثمره مدیریت فاسد ولی فقیه است؟ اگر اندکی آزادی در ایران وجود داشت باید کسی آمار افزایش فقر در ایران در سالهای اخیر را در برابر خامنه ای می گذاشت وضمن مقایسه آن با جیب های انباشته از دلار تعدادی " شکم گنده " نزدیک به رهبر از اومی پرسید : " آیا می دانید این وضعیت دستپخت چه کسی است؟ "

نمی دانم  آیا واقعاً هیچیک از کارگردانان   که در نمایش اخیر ، بازیگری می کردند شاعر " پیر مردی مفلس و برگشته بخت  " را نمی شناختند یا برای کسب رضایت رهبر ، خود را به نادانی زدند در عین حال ،  بی شک بی اطلاعی چند کار گردان  در مورد یک شعر هرگز قبیح نیست  اما اینکه کسی نتواند  رهبر را در خصوص   تعداد رو به افزایش مفلسان در حوزه حکومتی او مورد پرسش قرار دهد قبیح است. البته چه جای گلایه ؟ در حکومت  خامنه ای ،همانطور  که تبحر احمدی نژاد در مورد قطر توپ فوتبال  ،ارزش تبلیغاتی بیش از خبر رسانی در مورد اختلاس های میلییاردی  او ویارانش دارد شعر خوانی  فخر فروشانه رهبر نیز از ضجه زدن های شبانه روزی  عده ای از هموطنان  مفلس مهم تر است.

 متن کامل شعر پیرمردی مفلس و برگشته بخت را در اینجا ببینید





÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

اگر به عیادت خامنه ای می رفتم

در  سایت اینترنتی  دفتر رهبر  صفحه ای بازشده تا به گفته مسئولان آن دفتر ، مردم عادی، سخنان احتمالی خود در عیادت  از سید علی خامنه ای را بیان نمایند. من هم به عنوان یک ایرانی که بخشی از هزینه زندگی رهبر و عواملش از اموال متعلق به من  تأمین می شود می خواهم نظرخود را مطرح نمایم .اما از آنجا که یقین دارم  سایت رهبر فقط تملق ها را منتشر می کند ترجیح دادم سخنان خود در دیدار مجازی با خامنه ای را در اینجا منعکس نمایم. قبل از آن ، مایلم بگویم قطعاً برای سلامتی خامنه ای دعا نمی کنم چون بارها از هم لباسان رهبر شنیده ام که هرکس برای سلامت یک ظالم دعا کند در همه ظلم های او شریک است. از طرف دیگر از مرگ خامنه ای هم خوشحال نخواهم شد زیرا  نکبتی که او بر کشور حاکم  کرده با مرگ یک یا دونفر علاج نخواهد شد. اما در عیادت  احتمالی از رهبر  چه خواهم گفت ؟ ملاقات با خامنه ای را با دو پرسش آغاز می کنم. 

1- آیا به  نظر شما آخرت و قیامتی وجود دارد و شما به پاسخگویی در قیامت اعتقاد دارید؟
2- آیا به خوش نامی در تاریخ اعتقاد دارید یا مانند سلف خود، تاریخ را به هیچ می انگارید؟

قاعدتا ً  برای حفظ ظاهر هم که شده، پاسخ خامنه ای  به هر دو پرسش، مثبت خواهد بود.در آن صورت به او یاد آوری خواهم کرد که بر خلاف قرون گذشته ، تاریخ این دوره بسیار دقیق نوشته خواهد شد. زیرا وسایل مدرن اطلاع رسانی ، ریز ودرشت حوادث را ثبت خواهند کرد و تلاش  رهبر و سانسورچی های او ، به آنان برای مخفی نگه داشتن کژی های این دوره ، کمکی نخواهد کرد. به او خواهم گفت هم اکنون برگ های کتاب تاریخ در خانه تک تک ایرانیان در حال نگارش است. به خامنه ای یاد آوری خواهم کرد زمانی که تاریخ دوران حکومت او بازخوانی می شود دیگر نه محسنی اژه ای هست نه قاضی مرتضوی و سردار وحید. در آن روز مردم به یکدیگر خواهند گفت که یک انسان خود خواه ، همه اختیارات حکومت را در قبضه داشت اما به هیچکس پاسخگو نبود.تاریخ خوانان  خواهند خواند و شنید که با حمایت رهبر، میلیارد ها دلار چپاول شد و رهبر با دستور " کش ندهید" مانع رسیدگی به همه آن مفاسد شد. در آن روز ، مردم سخنان  رهبر خطاب به رئیس دولت یازدهم را خواهند خواند که تلویحاً وبلکه به تصریح ، توقف افشاگری در خصوص دزدی های کلان دولت دهم و نهم را خواستار شده است. در آن روز ، کسی نمی تواند دفاع تمام قد رهبر از رئیس فاسد و دروغ گوی دولت های نهم و دهم را از 
مردم مخفی کند.

اگر خامنه ای بگوید به معاد و قیامت اعتقاد دارد از او خواهم پرسید اینکه می گویند در قیامت  " فمن یعمل مثقال ذرة شرا یره " یعنی  چه ؟ آیا برای این همه کژی و تباهی که ثمره بیست وپنج سال حکومت بلامنازع و مطلقه  اوست پاسخی دارد یا همه آن پلیدی ها را در حد " مثقال ذره " هم نمی داند؟ در ملاقات احتمالی ، از خامنه ای خواهم پرسید که آِیا برای پاسخگویی نسبت به حق الناس ، خود را آماده کرده است؟ او برای هزینه کردن میلیاردها دلار ثروت ایرانیان برای اطفای شهوات سیاسی خود در سایر کشورها در حالی بسیاری از دختران و پسران ایرانی از سر فقر به تباهی کشیده شدند چه پاسخی دارد؟ به او یاد آوری خواهم کرد که هیچکس پسر خوانده خدا نیست و اگر قیامتی در کار باشد  او نمی تواند با زور کهریزکی ها و دادستان گاز گیر، مانع حق خواهی کسانی شود که در حکومت فاسد و زورگوی رهبر ، حقوق آنان پایمال شده است. از خامنه ای خواهم پرسید اکنون که در بستر بیماری است به پاسخگویی در روز جزا می اندیشد یا او هم مانند بسیاری از هم لباسان خویش، اعتقادی به قیامت ندارد و در دل به حماقت کسانی که استیقای حقوق خود را به روز جزا موکول کرده اند می خندد؟

ملاقات خود با رهبر را با یک پیشنهاد به  پایان خواهم برد. به خامنه ای  خواهم گفت بسیاری از ستم دیدگان دوره رهبری او ، هم اکنون در میان ما نیستند و حساب او با آنان، به تاریخ و قیامت سپرده شده است. اما او می تواند با یک تصمیم شجاعانه ، میزان بدهی خود به ایرانیان را کاهش دهد. این تصمیم ، پیشقدم شدن در بر چیدن ننگ ولایت فقیه  وتن دادن به ایجاد یک دولت مدرن و پاسخگوست. به خامنه ای  خواهم گفت حتی  در  آنچه بعد از مرگ رهبر انجام شود  مردم او و سلفش را مسئول می دانند.اما اگر یکبار در عمر خود مردانگی کند و این بساط قرون وسطایی را بر چیند  بسیاری ازایرانیان ،  ظلم ها و پلیدی های گذشته او را خواهند بخشید و حتی نام نیکی از وی در تاریخ به جا خواهد ماند.

اینها را نوشتم اما تجربه نشان می دهد که دنیای ستمگران همچون باتلاقی است که با گذشت هر لحظه ، شانس  خلاصی از آن کاهش می یابد. 


۱۳۹۳ مرداد ۲۹, چهارشنبه

اصلا "روحانی شما " خداست تحریف تاریخ و تحقیر ملت چرا؟



مقاله  اخیر محمد قوچانی  ارزش پرداختن و پاسخگویی دارد زیرا  اولا این مقاله خلاصه ای از دیدگاه اسپانسورهای پر نفوذ او بود ثانیا این فرصت را ایجاد کرد تا   مشت های زیادی باز شود. یقین دارم این حجم از تملق که در مقاله " بهترین دفاع حمله است " نصیب روحانی شده ، اگر توسط اطرافیان احمدی نژاد یا خامنه ای برای تمجید از محبوب خویش مصرف می شد فریاد های بسیاری را بلند می کرد اما ظاهرا اگر آنکه مجیز او را می گویند به یک طیف فکری نزدیک باشد یا ستایش گر، قبای اصلاح طلبی به تن داشته باشد نه تنها  نقدی بر او وارد نیست بلکه نقادان ،  مشتی "تازه به دوران رسیده "هستند که کلام آنها " پشیزی ارزش  ندارد. " محمد قوچانی در این مقاله مرتکب چند خبط بزرگ شده است. نخست تحریف واقعیت های تاریخی . خطای دیگر او تحقیر قطعی ملت ایران است و نهایتا بی مروتی نسبت به آنان که بدون حمایت ایشان ، پیروزی  در انتخابات برای  شخص روحانی هم تنها رؤیایی شیرین بود. 

محمد قوچانی قطعا ماموریت دارد  هر نوع ارتباط میان پیروزی روحانی در انتخابات با وعده های مشخص  انتخاباتی او را نفی کند. او در ادعایی عجیب می گوید : " اگر روحانی در برابر حملات مکرر قالیباف خویشتنداری می کرد هرگز رئیس جمهور نمی شد حتی اگر اقایان هاشمی و خاتمی از او حمایت می کردند." بر  همین جمله چندین اشکال وارد است . نخست آنکه  تلاش کرده  یک جمله معترضه قالیباف را ، حمله فله ای او به روحانی جلوه دهد. در حالی که قالیباف  می خواست همان کاری را بکند که روحانی کرد و بخشی از رأی خود را مدیون آنست. شهردار تهران به دنبال آن بود که خود را موافق  همه انواع  فعالیت سیاسی از جمله تظاهرات خیابانی ، نشان دهد. روحانی  همین کار را کرد و نتیجه گرفت ؛اگر چه  خود او اندکی بعد عبارت " اردوکشی خیابانی "  را برای تظاهرات متین و افتخار آفرین حامیان جنبش سبز به کار برد تا نشان دهد در مخالفت با تحرکات سیاسی ، تفاوتی با خامنه ای ندارد. قالیباف هم برای عقب نماندن از قافله، ادعایی را مطرح کرد که به قواره او   نمی خورد. اما  بر خلاف ادعای قوچانی ، پاسخ  روحانی ، بیش از آنکه مرهون هوشمندی او باشد  تلاش وی برای تحریف تاریخ و ناتوانی قالیباف برای تبیین نقش روحانی در سرکوب تظاهرات دانشجویی سال  هفتاد و هشت  را آشکار ساخت . در برابر پرسش قوچانی که " اگر روحانی در پاسخ به قالیباف ، عبارت حمله گاز انبری را به یاد نمی آورد ....." می توان این سؤال را مطرح کرد که " اگر قالیباف ،  در همان مناظره ، سخنان خشن حسن روحانی در بیست و سوم تیرماه سال هفتاد و هشت را  یادآوری می کرد چه می شد؟"   اگر قالیباف ،  میزان شعف روحانی از سر کوب  تظاهرات کوی دانشگاه  تهران را یاد آوری  می کرد، نتیجه چه می شد؟ اگر قالیباف  تأکید  روحانی در سخنرانی بیست و سوم تیرماه 78  بر مسئولیت شورای عالی امنیت ملی  برای شناسایی و مجازات عاملان حمله به کوی دانشگاه - که با هدف آرام کردن دانشجویان خشمگین بیان شد - را تکرار می کرد و در نهایت یادآوری می نمود که "وعده روحانی نهایتاً به محکومیت یک سرباز به دزدیدن ریش تراش ختم شد " آیا روحانی پاسخی داشت؟
سؤال بی پاسخ دیگر اینکه  روحانی که  اعتراضات شدیدی  به مدیریت احمدی نژاد داشت   از ماهها قبل از انتخابات ، خود را برای کاندیداتوری آماده کرده بود. چه چیز او را از رقابت با احمدی نژاد منصرف کرد؟ 

اما ادعای بی مبنای قوچانی ، اشکال بزرگتری دارد. او  تلاش کرده  تأثیر یک جمله ریسکی روحانی  بر سرنوشت نمایش انتخاباتی سال 92 را از نقش رفسنجانی و خاتمی در پیروزی او مهم تر جلوه دهد. قوچانی برای بی اثر دانستن نقش رفسنجانی در سناریوی انتخابات نود ودو ، شکست موسوی در انتخابات سال هشتاد وهشت را قطعی جلوه می دهد و علت آن را هم موفقیت احمدی نژاد در " این همانی موسوی و رفسنجانی " اعلام می کند. به این جمله قوچانی دقت کنید:" در عرصه رفتار سیاسی ، احمدی نژاد برنده بود. او موفق شد این همانی موسوی و هاشمی را ایجاد کند و از نظر جنگ روانی برنده بازی شود ."در واقع   قوچانی برای تکمیل ادعای " بی اثر بودن حمایت هاشمی و خاتمی از روحانی " مدعی شده  نزدیکی  رفسنجانی با  یک کاندیدا ، نه تنها برای او امتیاز نیست بلکه همانند لکه ننگی موجب انزجار مردم می شود. البته به نظر می رسد او با این ادعا ، مأموریت دیگری را اجرا می کند. قوچانی   می گوید که   مردم فقط  به جسارت روحانی رأی دادند و این شجاعت را به صورت ناگهانی  پس از  پاسخ چند کلمه ای به قالیباف کشف کردند . به عبارت دیگر به ادعای قوچانی ، وعده های فراموش شده تأثیری در رأی آوری روحانی نداشته است  . اگر این "دروغ دستوری" جا بیفتد دیگر کسی  حق سؤال  در خصوص حبس و حصر ها را نخواهد داشت. اگر بپذیریم که نقش خاتمی در انتخاب روحانی از نقش " گاز انبر " کمتر بوده آنگاه کسی نخواهد پرسید قرار دادن "دشمن قسم خورده اصلاحات و خاتمی " در رأس وزارت کشور، چه نسبتی با رفتار و گفتار  تبلیغاتی روحانی دارد. ضمن آنکه  ادعای قوچانی ، تحقیر سطح شعور مردم است. به ادعای قوچانی ، اکثریت رأی دهندگان به او ،  قرار بوده به قالیباف رأی دهند اما با  شنیدن  نام مقدس" گاز انبر" از خود بی خود شده و تصمیم گرفته اند  به جای قالبیاف به روحانی رأی دهند. این ، دقیقا ادعای قوچانی است. بخوانید: " اگر حسن روحانی اصطلاح حمله گاز انبری را فورا به یاد نمی آورد و حمله شهردار تهران  را با ضد حمله ای مناسب پاسخ نمی داد امروز تمام ایران به تفکیک جنسیتی مبتلا شده بود " ملاحظه فرمودید ؟ قوچانی نمی توانست از این صریح تر بگوید که" اگر آن دو جمله میان قالیباف و روحانی رد و بدل نمی شد امروز به جای روحانی ، قالیباف بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده بود." .  اکنون مایلم از سفارشی نویس بیت روحانی  بپرسم " اگر گاز انبر نقش تاریخی خود در مسخ ملت ایران را ایفا نمی کرد و امروز  به جای روحانی ، قالیباف  با نادیده گرفتن انجمن صنفی روزنامه نگاران ، دستورمی داد  انجمن سلطنتی روزنامه نگاران زیر نظر دربار ریاست جمهوری تشکیل شود  بازهم قوچانی و هم فکرانش سکوت می کردند؟ می ترسم روزی برسد که قوچانی ، ایستادگی روحانی در برابراستقلال  روزنامه نگاران را نیز از نشانه های جسارت و موفقیت او بداند. 

 از نکات تأثر آور در مقاله قوچانی اینکه  اودر تشریح مناظرات سال هشتادو هشت ،  به عمد کروبی را به حاشیه رانده ، همه حواس ها را به طرف  نجابت موسوی برده و با کنار گذاشتن انصاف ، این نجابت را ناتوانی جلوه داده است. اما چرا قوچانی ، از حملات کروبی به احمدی نژاد چیزی نمی گوید؟ البته کروبی سخنان بسیاری داشت که بگوید اما آنگونه که شنیده ام اسپانسر اصلی  آقای قوچانی ، از طرح آنها جلوگیری  کرد. در اینجا ناچارم برای اولین بار حادثه ای را که در جریان تبلیغات انتخاباتی سال هشتاد و هشت  به وقوع پیوست افشا  نمایم.  بر اساس صحبتی که روز نهم خرداد هشتاد و هشت با آقای کروبی داشتم حوالی غروب پنجشنبه چهاردهم خرداد  به همراه یکی از دوستان  به منزل موقت  شیخ در انتهای خیابان نیاوران  رفتم .او هنوز به خانه نیامده بود.قدری با آن دوست و خانم کروبی صحبت کردیم تا شیخ از راه رسید.به درخواست آقای کروبی مطالب و مستندات زیادی برای مناظره با احمدی نژاد تهیه کرده بودم . آنشب تا ساعت چهار صبح ، سناریو های مختلف در مناظره با احمدی نژاد را بررسی کردیم . حتی یک  بار من در نقش احمدی نژاد شیخ را به چالش کشیدم . اندکی بعد از ساعت چهار صبح ، شیخ  برای رفتن  یک سفر چند ساعته به زاهدان خانه را ترک کرد و من هم به خانه برگشتم. شیخ از من خواست که حدود ساعت پنج بعد از ظهر منتظر تلفن او باشم تا همان شب بحث را ادامه دهیم . تا پاسی از شب منتظر تماس شدم و بعد خودم تلاش کردم با شیخ تماس صحبت کنم اما  برای اولین بار دردوره بیست و هشت ساله  ای که با آقای کروبی در ارتباط بودم ، هر چه تلاش کردم نتوانستم به او دسترسی پیدا نمایم .فردای آن روز وقتی پای مناظره تلویزیونی شیخ و احمدی نژاد نشستم با کمال تعجب دیدم اغلب  مواردی که  پنچشنبه شب با شیخ مورد گفتگو و بحث قرار داده بودیم  در مناظره مطرح نشد در حالی که  او  تا ساعاتی پس از نیمه شب با اشتیاق ، آنها را می شنید و از من می خواست مستندات آنها را  به صورت دسته بندی شده  در اختیار او بگذارم . در بحث چند ساعته ای که با شیخ داشتم از او خواستم  در طول مناظره ، چشم در چشم احمدی نژاد به او بگوید " تو دروغگو هستی " . برای اثبات ادعا ، نسخه هایی از روزنامه ایران که اظهارات متناقض و کذب احمدی نژاد در آنها وجود داشت را دراختیار شیخ گذاشتم. از او خواستم بی اخلاقی های احمدی نژاد را با صراحت مطرح کند و دهها مطلب دیگر که  هیجان شیخ را به دنبال داشت .

 شاید بسیاری از هموطنان ندانند اما قطعا محمد قوچانی می داند به توصیه چه کسی ، شیخ از بیان آن مطالب منصرف شد.همانطور که لابد می داند وقتی متن نامه تاریخی شیخ به خامنه ای در سال 84 را تهبه کردم کدام یار امروز شیخ بر من آشفت که " حاج آقا رأی نیاورده ، چرا او را علیه رهبر تحریک می کنی ؟" قوچانی که صراحت روحانی در برابر قالیباف را یک پدیده تارخی می نامد لابد به یاد دارد وقتی  در سال 88 متن پاسخ دندان شکن کروبی به سردار فیروز آبادی را نوشتم چه کسانی درحزب و روزنامه اعتماد ملی با آن مخالفت کردند.  از اینها که بگذریم  اگر محمد قوچانی  مدعی است  کروبی هم مانند موسوی   در مناظره با احمدی نژاد از جسارت و سرعت انتقال بالا برخوردار نبوده است قبل از هرکس خود او باید پاسخگو باشد زیرا او در پشت درب اتاق مناظره حضور داشت و می توانست گاه و بیگاه یادداشت و تذکر برای شیخ بفرستد. اما اگر مانند من معتقد است کروبی با شجاعت و  با زبان عامه ، برخی کژی های احمدی نژاد را در برابر دوریین ها مطرح کرده چرا در مقاله اخیر خود  به آن اشاره ای نکرده است ؟  این غفلت عمدی ، دلیلی جز این ندارد که بیان حقایق در خصوص اظهارات شجاعانه کروبی در برابر  احمدی نژاد، امکان " یگانه " دانستن روحانی را از قوچانی سلب می کرد و مجیز نامه او را ناقص می  ساخت. 

البته قوچانی ، نخستین یار روحانی نیست که تاریخ را تحریف می کند و باب میل ارباب قدرت سخن می گوید. بزرگترین تحریف کننده تاریخ در دولت روحانی خود اوست که تظاهرات مسالمت آمیز مردم تهران را " اردو کشی خیابانی " نامید. پس از او حسام الدین آشنا در دروغی آشکار ادعا کرد مرحوم آیت اله منتظری برای رفع حصر ، تن به تعهداتی داده است.اکنون هم محمد قوچانی برای تجلیل از رئیس خود ، حقایق انتخابات سال 88 و سال نود ودو را وارونه جلوه می دهد. حقیقت آنست که قوچانی قبل از آنکه روزنامه نگار باشد یک جوان ایرانی است که حق زندگی دارد . او حق دارد  برای تأمین نیازهای خویش ، از استعداد انکار ناپذیر  و استثنایی در نوشتن  بهره بگیرد. اما بهتر است او این استعداد را در تجلیل  از رئیس دست و دل باز و برخی اسپانسرهای همه فن حریف مصرف کند  نه آنکه آن را درخدمت  تحریف تاریخ ، تحقیر ملت و مذمت ظالمانه شخصیت هایی به کار گیرد که دولت و رهبر اکنون در ادامه حصر آنان ، اتفاق نظر دارند و امکان پاسخگویی و دفاع از ایشان سلب شده است. به قوچانی می گویم " اصلا روحانی شما خود خداست  با  تملق گویی از او خوش باشید اما دست از سر ملت  و تاریخ بردارید. نه آن را تحقیر کنید نه این را تحریف ".

۱۳۹۳ مرداد ۲۵, شنبه

آیا روحانی واقعاً عصبانی است ؟

در مورد سخنان اخیر آقای روحانی ، من به او انتقاد دارم اما نه به خاطر اینکه از عبارت جهنم برای مخالفان استفاده کرده است. بالاخره روحانی هم یکی از ماست. از کودکی و جوانی ،در مدرسه و پادگان ، در خانواده و در میان دوستان و.... حرف زده و حرف شنیده ، عصبانی شده یا باعث عصبانیت دیگران شده، حوصله اطرافیان را سر برده یا خودش از کوره در رفته است ،تملق شنیده و تملق گفته ، متلک گفته و متلک شنیده و نهایتا فح...ش شنیده و فحش داده. رفتن به جایگاههای مهم سیاسی هم تمام سوابق ،خلقیات و آموخته های افراد را عوض نمی کند. ضمن آنکه نمی دانید چه می کنند برخی اطرافیان متملق. همینکه مقام مافوق دهان باز کند و کلامی بگوید پای تریبون او.صف می کشند تا به او بگویند : « مرحبا حضرت رئیس ! از زمان مادها تا کنون کسی به این زیبایی و پرمغزی ،سخن نگفته بود ». همه اینها را گفتم تا بگویم استفاده از ادبیات تند توسط رئیس دولت را امری غیر عادی نمی دانم.اما آنچه برای رئیس دولت قبیح است آنست که فضای اظهار نظر و انتقاد را مسدود نماید. چه کسی گفته همه منتقدان مذاکرات هسته ای ،انسان های فاسد و لایق جهنم هستند؟ من هم قبول دارم اکثر منتقدان سیاست خارجی روحانی ،کاسبان تحریم هستند اما چنین افراد فاسد و رسوایی، نه تنها با فحش شنیدن از میدان به در نمی روند بلکه فحش دادن و فحش شنیدن بر انرژی آنها می افزاید .در مقابل ،افراد با آبرو و دلسوز ، برای اجتناب از فحش خوردن ، عرصه را ترک می کنند و هر فرد قدرتمندی که منتقد منصف و با آبرو نداشته باشد در انواع فساد و تباهی غوطه ور می شود و سقوط، سرنوشت محتوم اوست. البته به نظرم روحانی خودش این مسائل را می داند اما دو دلیل برای استفاده او از این ادبیات وجود دارد . نخست آنکه او در سی سال گذشته یک مقام امنیتی بوده و انتقاد پذیری را تجربه نکرده ضمن آنکه رسالت او هم نجات نظام از بحران هسته ای است نه توسعه آزادی و انتقاد. دلیل دوم را هم بیش از دوماه پیش در برنامه افق گفتم . در آن زمان روحانی مخالفان خود را بی کار و بی سواد نامید . در آنجا توضیح دادم که روحانی ادبیات تند به کار می برد تا خامنه ای را مجبور به صدور فرمان آتش بس دو طرفه کند. روحانی بر این باور است که تا زمانی که « دلواپسان» به صورت یکطرفه ،نعره می زنند خامنه ای سکوت خواهد کرد اما با وارد شدن روحانی به میدان « تند گویی و تند خویی »، خامنه ای فرمان آتش بس دوطرفه صادر خواهد کرد. مانند دوره احمدی نژاد. تا زمانی که او به صورت یکطرفه ،به مجلس و سایر دستگاههای حکومتی حمله می کرد رهبر فقط تماشاگر و مستمع بود به محض آنکه برادران لاریجانی ،حمله تریبونی به احمدی نژاد را آغاز کردند خامنه ای فرمان آتش بس همگانی داد.حتی اگر روحانی به این امید ،تندگویی را آغاز کرده باشد و این سخنان ،با هماهنگی رهبر نباشد به نظرم به نتیجه مورد نظر خود نخواهد رسید چون خامنه ای در حال حاضر ترجیح می دهد دولت و رئیس آن سرگرم همین مسایل باشند تا آنکه بخواهند در مورد حصر و حبس و...... سخن بگویند. فرض دیگر هم آنست که روحانی با هماهنگی رهبر این حرفها را می زند تا طرف های مذاکره خارجی را بترساند وبگوید اگر این دولت نتواند به توافق هسته ای با غربی ها دسترسی پیدا کند کار به دست دلواپسان جهنمی می افتد.

۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه

سردار مخنث ، ام الفساد شهرداری یا " لو لو" ی سال 96 ؟





طرح منتسب به محمد باقر قالیباف موسوم به طرح تفکیک جنسیتی ، سر و صدای زیادی در کشور بر انگیخت.البته قالیبباف این شانس را داشت که برادران پیشکسوت او  - داعشی ها -  در حال اجرای رتبه بالاتری از اسلام مورد نظر مقامات جمهوری اسلامی هستند و نام قالیباف در این مورد ، جهانی نشد.  تلاش شهردار تهران برای حاکمیت طالبانی در حوزه مدیریت خویش ، قبل از هرچیز   این پرسش را به ذهن می آورد که "در دوره تصدی قالیباف بر  شهرداری تهران چه گذشته که او پس از نه سال تصمیم به جدا سازی زنان و مردان گرفته است؟ " نخستین برداشت از اجرای تاخیری این طرح طالبانی آنست که مدیریت قالیباف موجب گسترش ناامنی برای بانوان  در شهرداری تهران شده و اکنون ایمن سازی زنان شاغل یا مراجعه کننده به شهرداری،  جز از طریق حصار کشی میان مردان و زنان ، امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر ، ام الفساد شهرداری  ، شخص قالیباف است و اکنون با دستوری از بالا ، به دنبال سر پوش گذاشتن بر افتضاحی است که خود به وجود آورده است. نگاه خوش بینانه تر به موضوع آنست که گمان کنیم این سردار همه کاره ، از مخنث هایی است که لابد شهردادران سابق تهران در وصف او می خوانند " یا رب ستدی ملک زدست چو منی / دادی به مخنثی نه مردی نه زنی " . در این صورت او تا کنون هیج درکی از جاذبه های میان زن و مرد نداشته و اخیرا" در روند " بصیرت زایی رهبر " ، چشمان سردار مخنث نیز باز شده و برای رفع خطر محتمل ، دستور جدا سازی راصادر کرده است .  برخی افراد هم معتقدند قالیباف برای جلب نظر گروهی از تندروها که به نظر می رسد نفوذ زیادی بر رهبر دارند این سخنان را مطرح کرده تا حمایت آنان از کاندیداتوری خود در انتخابات سال 96 را تضمین نماید.

اما به این موضوع از زاویه دیگر هم می توان نگاه کرد. آنچه در خرداد 92 اتفاق افتاد و آن را انتخابات ریاست جمهوری می نامند تجربه جدیدی در اختیار سد علی خامنه ای قرار داد و به او آموخت می توان با دیو سازی ، به فرشته سازی هم رسید. برای بسیاری از تحلیلگران سیاسی ، آشکاربود که سعید جلیلی قرار نیست جایگاه ریاست جمهوری را اشغال نماید . اما تبلیغات گسترده در خصوص جنگ آفرینی او و خطراتی که از ناحیه ریاست جمهوری او متوجه کشور می کند بسیاری از افراد را قانع ساخت که پای صندوق های رأی بروند و به هر کس جز جلیلی رأی بدهند. حتی برخی تحلیل گران نزدیک به اصلاح طلبان از جمله  صادق زیبا کلام ، قبل از آنکه  ترکیب کامل کاندیداهای احتمالی و گروههای حامی آنها مشخص شود از کاندیداتوری قالیباف حمایت می کردند. در آن زمان آنچه بیش از هر چیز برای خامنه ای اهمیت داشت حضور گسترده مردم در نخستین انتخابات پس از کودتای 88 بود. او به انتخاباتی با حضور گسترده مردم نیاز داشت تا مشروعیت زایل شده خود در عرصه بین المللی را تا حدودی یازیابی نماید.  پروژه دیو سازی توسط خامنه ای آنقدر دقیق طراحی شده بود که حتی علی اکبر ولایتی مشاور بین الملل رهبر اجازه یافت در برنامه تلویزیونی ، از سیاست های هسته ای که جلیلی مجری آنها بود انتقاد نماید در حالی که بدون تردید همه مراحل مذاکرات هسته ای و جزئیات آن  در دوره مسئولیت جلیلی ، مورد تأیید رهبر بوده است. 

آنچه در خرداد 92 اتفاق افتاد رهبر را به این نتیجه رسانده است که به جای تکرار رسوایی هایی همچون کودتای انتخاباتی سال 88 ، می تواند انتخاباتی کنترل شده برگزار نماید که در آن با مطرح نمودن  افراطی نام  یک کاندیدا  - که اصولا قرار نیست رئیس جمهور شود -  عده قابل توجهی از مردم به وحشت می افتند و برای فرار از آن "افعی" ، عنداللزوم به "مار غاشیه" پناه می برند. به نظر می رسد نقش این دیو یا افعی در سال 96 از هم اکنون به محمد باقر قالیباف سپرده شده   است. او که پرونده های سنگین تخلفات مالی در دوره ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز و نیز در شهرداری تهران دارد و بخش عمده آن هم اکنون  در اختیار باند احمدی نژاد هم می باشد چاره ای جز تمکین در برابر خواسته رهبر و پذیرفتن نقش در این نمایش را ندارد. رفتار وگفتار اخیر قالیباف  از سوی دیگر به برخی اصلاح طلبان و اعتدالیون هم این فرصت را اعطا خواهد کرد تا بادی در غبغب بیندازند و اقدام خود در حضور فعال در نمایش انتخاباتی سال 92  و جلوگیری از ریاست جمهوری قالیباف را از نشانه های هوشمندی خویش و الطاف خفیه الهی جلوه دهند. آنان با این کار، حضور خود در انتخابات آتی را نیز توجیه  خواهند نمود بدون آنکه در برابر وعده های اجرا نشده سال 92 پاسخگو باشند .

طرح قالیباف خاصیت دیگری هم برای رهبر دارد. او از یکسو نیازمند حفظ نیروهای تندرو  و قداره بندان حکومتی برای روز مباداست و از سوی دیگر مایل نیست تریبون های آنان به میزان فعلی علیه روند مذاکرات هسته ای فعال باشد. تفکیک جنسیتی  همانگونه که پیش بینی می شد سردمداران اسلام طالبانی را به شدت هیجان زده کرده و  بسیاری از آنان را به طور کلی از اظهار نظر در خصوص آخرین دور مذاکرات هسته ای غافل نموده است.

قالیباف، سردار مخنث باشد یا ام الفساد یا هردو ، به احتمال زیاد نقش " دیو " در انتخابات سال 96 رانیز به  عهده گرفته تاعنداللزوم با وحشت آفرینی نسبت به او ، بازهم مردم وادار به  هجوم به سوی صندوق های رأی شوند و بار دیگر اولویت عمومی به جای بررسی قابلیت کاندیداهای دیگر یا میزان اجرای وعده های قبلی ، جلوگیری از ریاست جمهوری قالیباف و بر گزاری جشن عمومی به خاطر شکست این سردار طالبانی در انتخابات باشد. این همان چیزی است که خامنه ای از هم اکنون به آن می اندیشد و خود را برای یک نجات چهار ساله دیگر  با استفاده از این سناریو آماده می نماید.  


۱۳۹۳ مرداد ۱۸, شنبه

تا خدا و ائمه هستند انتقاد از خامنه ای چرا؟


حمله به بیت روحانی منتقد آیت اله  سید صادق شیرازی و دستگیری برخی اطرافیان او  ،  اولین کینه ورزی جمهوری اسلامی نسبت به منتقدان حکومت نیست و اگر خدا وعزرائیل به سید علی خامنه ای مهلت دهند آخرین مورد از این نوع انتقامجویی حکومتی نخواهد بود.البته این یادداشت نیز    نه به  معنای  دفاع از دیدگاههای مذهبی آیت اله شیرازی بلکه در راستای احترام به " دگر اندیشی " در همه زمینه هاست اگر چه نمی توان  شجاعت این روحانی سنت گرا   نسبت به دیکتاتور قرن سید علی خامنه ای را نادیده گرفت. اما داستان حمله اخیر چیست وریشه آن را درکجا باید جستجو نمود؟ آیا واقعا  آنطور که" وزارت اطلاعات دولت تدبیر" و نیروهای قوه قضائیه جمهوری اسلامی ادعا کرده اند حمله به بیت این مرجع شیعی و تعطیل شبکه های تلویزیونی وابسته به او،  با هدف جلوگیری از اهانت به شخصیت های مورد احترام اهل سنت بوده است؟ بعید است کسی ساختار جمهوری اسلامی  و عملکرد رسانه های حکومتی را بشناسد و ادعای اخیر حکومت را باور کند. این مقاله  بر آنست تا با ارائه شواهدی ، دروغ پردازی جدید حکومت را برای خوش باور ترین حامیان نظام ، اثبات نماید.

یک - بهانه  حمله به بیت آقای شیرازی ، جلوگیری از اقدامات تفرقه افکنانه ازجمله اهانت به  مقدسات اهل سنت بوده است . اما آیا اصولاً اهل سنت ، از احترامی در جمهوری اسلامی برخوردارند که اکنون حکومت ،  سنگ مقدسات آنان را به سینه می زند؟ آیا جمهوری اسلامی ، اهل سنت را شهروند درجه یک و دارای حقوق برابر با سایر شهروندان می داند؟همین روزها در رسانه ها اعلام شد یکی از متهمان فراری د  توانسته جایگاه مهمی را در استانداری کردستان  غصب نماید در حالی که هنوز سیاستمداران اهل سنت اجازه  رسیدن به مناصب مهم دولتی در استان سنی نشین را ندارند. به عبارت  دیگر در جمهوری اسلامی ، آنکس که خودی تلقی می شود حتی " خودی خلاف کار " بر کسی که مذهب و مرامی متفاوت با سران حکومت دارد ترجیح داده می شود. ازسوی دیگر   مدافعان ناگهانی اهل سنت همان ها هستند که هنوز به آنان اجازه داشتن عبادتگاه در شهرهای مهم کشور را نمی دهند. مدعیان " وحدت شیعه و سنی " سالهاست که سرشناس ترین روحانیون اهل سنت همچون مولوی عبدالحمید را تحت فشارهای گوناگون قرار می دهند. از آن بالاتر ، در تریبون های رسمی حکومت  از جمله در بوق های نماز جمعه ، هرگاه  بخواهند کسی را به انحراف متهم نمایند او را به دو تن از شخصیت های مورد احترام اهل سنت یعنی طلحه و زبیر تشبیه می کنند.

دو - گفتمان حاکم بر  شبکه های وابسته به بیت آیت اله شیرازی ، ایرادات اساسی  دارد اما کسی مجاز به  اعتراض در این زمینه است  که خود مروج گفتمان اختلاف افکنی و اهانت نباشد. بسیاری از خوانندگان این مقاله،  شیخ بی سوادی را که نام دانشمند بر خود گذاشته است می شناسند. با یک جستجوی ساده در اینترنت می توان هتاکی های منحصر به فرد او در خصوص خلفای اول تا سوم را مشاهده نمود. همین فرد علاوه بر حضور مستمر در برنامه های تلویزیونی ، سخنران محافلی است که اغلب مستمعان آن ، افراد وابسته  به حکومت هستند.

سه - حکومت در مقاطع مختلف نشان داده که  نه تنها دغدغه ای نسبت  به بزرگان اهل سنت ندارد بلکه در محاسبات جمهوری اسلامی ،  خدا ، پیامبران بزرگ الهی و ائمه معصومین هم  حرمتی به مراتب پایین تر از  ولی فقیه دارند و حکومت تنها به دنبال استفاده ابزاری از آنهاست. پاییز سال گذشته ، دکتر علی اصغر غروی که از شخصیت های سرشناس ملی مذهبی است مقاله ای با عنوان " امام ، پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی ؟" نوشت که به بهانه ای برای حمله به اصلاح طلبان تبدیل شد. مهم ترین ادعای  دستگاههای حکومتی و رسانه های وابسته به رهبر این بود که در آن مقاله به " امام علی( ع)  " اهانت شده است. قوه فضائیه  هم حکم به دستگیری نویسنده مقاله و توقیف روزنامه بهار- منتشر کننده مقاله - داد. اما اظهار نظر نماینده رهبر در قوه قضائیه نشان داد که دغدغه اصلی حکومت ، اهانت به امام علی نیست و اگر کسی به دنبال اعتراض یا انتقاد به حکومت نباشد به خاطر اهانت به امامان شیعه ، مجازات نخواهد شد. شیخ صادق لاریجانی  در واکنش به مقاله دکتر غروی گفت : " اگر  نبود احساس اینکه می خواهند یک جریان امینتی سیاسی به راه بیندازند اصلاً به این موضوع نمی پرداختیم " . لاریجانی با وضوح کامل به نویسندگان و سخنرانان پیام داد که اگر به حوزه های مورد حساسیت حکومت وارد نشوند حتی اهانت به ائمه هم موجب گرفتاری آنها نخواهد شد. از عجیب ترین واکنش ها به مقاله مورد نظر می توان به اظهار نظر تعدادی از نمایندگان مجلس اشاره کرد که مدعی بودند اهانت به امام علی در این مقاله ، زمینه ساز اهانت به ولایت فقیه است. در واقع آنچه که آنها را نگران می کرد هرگونه تعرض به محدوده نامحدود ولایت فقیه بود نه اهانت به آنچه برای همه خدا باوران یا فرقه هایی از مسلمانان ، محترم و مقدس است.

چهار - حتی درچارچوب های جمهوری اسلامی نیز آنچه در دو دهه اخیر  برای سران  حکومت اهمیت داشته و دارد شخص سید علی خامنه ای و ولایت رو به گسترش اوست. بر همین اساس برخی ازروحانیون مانند مرحوم آذری قمی  که در دوره زعامت  آیت اله خمینی ، به خاطر انتقاد به او منزوی شده بودند در اوایل رهبری خامنه ای ، ارج و قرب یافتند اما همان ها به محض طرح نخستین انتقادات از رهبر دوم جمهوری اسلامی ، تحت شدید ترین فشارها قرار گرفتند.

با عنایت به آنچه در بالا آمد اکنون می توان دلیل اصلی حمله به مراکز وابسته به آیت اله صادق شیرازی را حدس زد و متناسب با انگیزه حکومت ، نسبت به این حمله موضعگیری نمود. حتی کسانی که دیدگاههای آیت اله شیرازی و همراهان او را در برخی زمینه ها افراطی می دانند شایسته است   از این زاویه  به حوادث اخیر بنگرند که مجازات این روحانی شجاع   به خاطر موضوعااتی  نیست  که ممکن است هر یک از ما نیز آنها را منفی بدانیم بلکه انتقام گیری از مهم ترین خصیصه او یعنی شجاعت و ظلم ستیزی است. این خصلت و حاملان آن ، همانقدر که امروز  برای  ایران مفید و ضروری می باشد برای خامنه ای و مزدورانش ، وحشت برانگیز است. تعارف را کنار بگذاریم . من هم برخی مواضع منتسب به  آیت اله شیرازی را نامناسب وغیر قابل قبول می دانم  اما شجاعت او گوهر نایابی است که اگر معدودی از روحانیون و سیاستمداران مدعی اصلاحات و اعتدال از آن برخوردار بودند قطعا سید علی خامنه ای نمی توانست اینچنین در ایران و جهان ، جولان دهد . حاکمان فریب کار جمهوری اسلامی، خود بزرگترین دشمن اقلیت  های گوناگون در کشور هستند وبرای نحله های فکری و مذهبی که اکثریت تلقی می شوند نیز ارزشی قائل نیستند . آنها بزرگترین اهانت ها را نسبت به اهل سنت روا می دارند اما اکنون به دروغ ،خود را مدافع وحدت شیعه وسنی ، جلوه می دهند تا در روند انتقام گیری از کسی که  شجاعت  بی نظیر و  ظلم ستیزی او  ، لرزه بر تن خامنه ای و عواملش انداخته ، با  اعتراض کمتری مواجه شوند. برای خنثی  کردن  این فریب حکومت ، همه آنان که دل در گروی آزادی و آزادگی دارند باید حملات اخیر به بیت این روحانی شجاع را محکوم و در عین حال مواضع خویش در لزوم احترام به بزرگان اهل سنت را آشکارا بیان نمایند. صاحب این قلم نیز خود را ملزم می داند هر دو مسیر را به صورت موازی طی نماید. باید برای افرادی که هنوز سران جمهوری اسلامی را مروج اسلام و طرفدار وحدت فرق اسلامی می دانند تبیین نمود که شعار اصلی در میان حکومتی ها آنست که" به هر که می خواهید اعتراض بلکه اهانت کنید حتی خدا و ائمه و خلفا ، اما نگویید بالای چشم خامنه ای ابروست. "

در پایان ، سخنی دوستانه با کسانی دارم که رسانه های وابسته به آیت اله شیرازی را اداره می کنند. شما اگر گمان می کنید در صدر اسلام ، تحریفاتی رخ داده و حقوقی از اهل البیت ضایع شده ، برای روشنگری ، فرصت های فراوانی دارید . همت امروز خود را صرف مبارزه با کسی کنید که خطر او برای اسلام و ایران ، صدها برابر بیش از آن چیزهایی است که به گمان شما در صدر اسلام رخ داده است. 

۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

آقای حداد! رهبر شما " غیرت ماله کشی " هم ندارد

شاعر دربار رهبر در جدبد ترین اظهار فضل خود گفته است : " سردهندگان شعار « نه غزه نه لبنان »  به فکر ماله کشی براین شعار افتاده اند". حداد عادل این سخن را یک روز پس از اظهار نظر کینه توزانه   خامنه ای نسبت به طراحان این شعار  بیان داشته است. البته بر حداد عادل که پس از سرودن شعر خجالت آور  در وصف خامنه ای ،  خود را غلامِ علی نامیده بود حرجی نیست اما از آنجا که اظهارات اخیر حداد چیزی نیست جز بازگویی متملقانه سخنان رهبر ، پس بهتر است پاسخ اصلی ،مرتبط با خامنه ای باشد نه نوکر بی اراده و متملق او.

خامنه ای با حذف اصلی ترین بخش ازشعاریعنی " جانم فدای ایران " تلاش کرده برموج  احساسات  ناشی از جنایت های اسرائیل علیه بی گناهان فلسطینی ، سوار شده  و به خیال خود ، سر دهندگان آن شعار را در برابر  انسان هایی قرار دهد که   از جنایات اخیر در فلسطین به شدت  عصبانی و نگران هستند.. رهبر جمهوری اسلامی  نمی تواند خود را " انسان دوست " و نگران جان انسان ها نشان دهد زیرا سه سال است ازخون ریز ترین دیکتاتور دهه های اخیر - بشار اسد - حمایت کرده و میلیاردها دلار از سرمایه های ملت ایران را صرف نگه داشتن او در قدرت کرده است. پس تصمیم گرفته مخالفان را نیز گروهی ضد بشر مانند خود معرفی کند. بر همین اساس انسانی ترین بخش شعار یعنی " جانم فدای ایران " را حذف و شعار دهندگان را به بی تفاوتی نسبت به جان انسان ها در فلسطین متهم می کند. شاید هم اصولاٌ در قاموس این دشمن قسم خورده ایران ، فداکاری و جان دادن در راه میهن ، امری غیر قابل تصور است و او نا خود آگاه این جمله به یاد ماندنی که شاه بیت  شعار  روز قدس سال هشتاد و هشت بود  را حذف کرده است.

 پنج سال پس از ارائه آن شعار ابتکاری ، شرایطی در فلسطین ایجاد شده که اغلب آزادگان جهان ، تأسف خوداز مظلومیت  شهروندان بی گناه فلسطینی را  به صورت آشکار اعلام می نمایند. در ایران ، علاوه بر وابستگان به حکومت که به صورت دستوری ، خود را حامی فلسطینیان نشان می دهند دو گروه از مخالفان و منتقدان حکومت نیز با مردم فلسطین ابراز همدردی می نمایند. گروه نخست ، برخی اصلاح طلبان حکومتی هستند که هیچگاه با سیاست های رسمی حکومت در موضوع فلسطین مخالفتی نداشته اند و از همان روز نخست از شعار زیبای " نه  غزه نه لبنان جانم فدای ایران " اعلام برائت نمودند. گروه دوم اما کسانی هستند که اگر چه با کشتن بی گناهان در سرزمین های اشغال شده فلسطین مخالفند اما همچنان بر این باورند که ایران و ایرانی در اولویت هستند و نباید جز در راه ایران ، جان داد. این گروه ، همین امروز هم در کنار ابراز تنفر از   کشتار بی گناهان در   هر نقطه از جهان ازجمله سوریه -  که تعداد قربانیان در آن صدها برابر بیش از فلسطین است  - جنایات و خیانت های  جمهوری اسلامی اعم از  سیاسی و  اقتصادی را محکوم می نمایند و نخستین وظیفه خویش را مبارزه با این جنایت ها و خیانت ها می دانند. 

بر اساس آنچه در بالا آمد بر این باورم که  از میان  مخالفان  یا منتقدان  جمهوری اسلامی  هیچکس نسبت به شعار" نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" ، تغییر موضع نداده است . یک گروه از روز نخست با آن مخالف بوده اند و گروه دوم ، همچنان بر اصالت و صحت این شعار تأکید دارند و آن را مغایر با دفاع انسانی از حقوق مظلومان فلسطینی نمی دانند. لذا  مشخص نیست رهبر جمهوری اسلامی و شاعر دربار او از کدام افراد و پشیمانی آنان سخن می گویند.  پس از اشتلم های بی حاصل رهبر در مورد جوانمردانی که برای دفاع از ایران و اولویت بخشی به منافع ملت ایران ،  سینه سپر کردند غلامِ علی حداد ادعا کرده که سردهندگان شعار نه غزه نه لبنان در حال ماله کشی بر روی این شعار هستند  در حالی که خود می داند هیچ تغییر موضعی نسبت با این شعار به وجود نیامده است . اما اگر بنا بر ماله کشی باشد قبل از همه ، کسانی باید  به فکر باشند که حمایت های آنها ، عامل اصلی تداوم اقدامات  خانمان سوز و پرهزینه  سالهای  سال گذشته بوده است. در یک سال اخیر  ، سیاست مداران و کارشناسان وابسته به جناح های مختلف سیاسی و فکری ، همه حملات خودرا متوجه عروسک دست ساز خامنه ای یعنی   احمدی نژاد نموده اند  در  حالی که او در اغلب موارد مجری سیاست های خصمانه رهبر  در داخل و خارج از مرزها بوده است اما خامنه ای نه شجاعت اعتراف به اشتباهات خود را دارد نه اصولا ملت ایران را در حدی می داند که به خاطر فرصت سوزی های پر هزینه ومخرب خود از آنان پوزش بخواهد. البته با " بت سازی"  محافظه کاران و اصلاح طلبان حکومتی از پدیده غیر عقلایی ولایت فقیه و شخص ولی فقیه ،  انتظار پوزش خواهی از خامنه ای ، توقعی بیهوده است در عین حال ،  اکنون که شاعر بی اراده رهبر از ماله کشی سخن  گفته است ای کاش رهبر او نشان می داد که حد اقل " غیرت ماله کشی" بر حمایت های  خودخواهانه از موجودی حقیر به نام احمدی نژاد و سیاست های دیکته شده به او را دارد. اما ظاهراً بایدبه لیست  بی غیرتی های خامنه ای ، محرومیت از " غیرت ماله کشی " را هم اضافه کرد. شاید هم او از میزان  تعفن اقدامات ضد ایرانی و غیر انسانی خویش  آگاه است و یقین دارد  هیچ ماله کشی نمی تواند آثار آن را ازبین ببرد.

 در هر صورت ، آقای حداد عادل بهتر است به جای اظهار نظرهایی که تنها بی سوادی سیاسی  او را آشکار می سازد به فکر ادامه شغل نان و آبدار خود باشد و همچنان در وصف رهبر ، شعر های  بی سر وته بسراید. اگر هم روزی رهبر او ، غیرت ماله کشی پیدا کرد آقای حداد می تواند شعر " ماله کشی " بگوید شاید قدری از رسوایی رهبر به خاطر حمایت های خودخواهانه و غیر خردمندانه از سیاست های منتسب به احمدی نژاد کاسته شود.

۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه

ملت همیشه در صحنه یا مرغ عزا و عروسی ؟

خبری کوتاه پس از انتظاری طولانی :" مذاکرات هسته ای برای یک دوره چهارماهه تمدید شد. " مطابق معمول،  مقامات دولتی تلاش خواهند کرد این وضعیت را یک گام مثبت معرفی کنند و نزدیکان رهبر هم به مثابه  سرو صدا در بازار مسگرها  درشت گویی های خود را ادامه خواهند داد که "  قدرت های جهانی در برابر سیاست های داهیانه رهبر ، آچمز شده اند و چاره ای جز راه آمدن با جمهوری اسلامی ندارند." همچنین   دوطرف فوق الذکر،   همزبانی خواهند کرد که " تحریم ها هیچ تأثیری بر کشاندن جمهوری اسلامی به میز مذاکره نداشته است ."  آنها، هم راست می گویند و هم دروغ. زیرا تا زمانی که آسیب تحریم ها تنها موجب رنج مردم ایران بود رهبر  خودخواه جمهوری اسلامی ، تحریم ها را موجب برکت می دانست و گماشته کریه المنظر او در بسیج -  سردار عراقی نقدی -  از مردم می خواست پس از هر نماز برای افزایش تحریم ها دعا کنند. در آن دوره ، مقامات جمهوری اسلامی به  میلیاردها دلار درآمد نفتی دسترسی داشتند و به راحتی می توانستند شهوات سیاسی و ماجراجویی های بین المللی خویش را تأمین مالی نمایند. پس برای آنها اهمیتی نداشت که  مثلاً به خاطر تحریم سرمایه گذاری در صنعت نفت ایران ، هزاران فرصت بالقوه شغلی از بین می رود، هواپیماهای فرسوده ، ارابه مرگ ایرانیان می شود، تجار و بازرگانان ایرانی برای انجام هر پروژه خود هر روزه جان به لب می شوند و..... اما به محض آنکه تحریم ها ، دسترسی حضرات به دلارهای نفتی را محدود ساخت به ناگاه عنان مذاکرات هسته ای را از دست سعید جلیلی خارج و آن را به محمد جواد ظریف سپردند تا امریکایی ها و شرکای آنها بدانند حداقل برای مدتی ،  اشتلم های رهبر و  بلند پروازی های هسته ای او متوقف خواهد شد. طرف های مذاکره هم بلافاصله  نشان دادند   عقب نشینی قهرمانانه را پاس می دارند و در مسیری گام برمی دارند که پایان آن می تواند پایان دل نگرانی رهبر باشد.  

اما سهم ملت ایران از روند مذاکرات جدید تا کنون ، چیزی جز امید بر مبنای " بزک نمیر بهار می آد " نبوده است. تمدید چهارماهه مذاکرات هم یعنی چهار ماه دیگر بلاتکلیفی برای سرمایه گذاران و فعالان اقتصادی . به عبارت دیگر همان طور که در ده سال گذشته،  هزینه اصلی تحریم ها توسط ملت و نه دولت ایران پرداخت شده در چهار ماه آینده و چهار ماه های بعدی هم بخش عمده ای از هزینه ها به ایرانیان تحمیل خواهد شد. البته بر خلاف برخی ساده سازی ها ، هزینه اصلی تحریم ها ، سختی دسترسی ایرانیان به برخی محصولات و خدمات خارجی نیست. آنگونه تحریم ها ، ملت ایران را  آزار می داد و همچنان آزار  می دهد اما چون نیک بنگریم هزینه اصلی ، محروم شدن دراز مدت ایران از دستاوردهای بزرگ  اقتصادی   در کنار محرومیت فعلی از برخی فرصت ها و ثروت هاست  که بدون دسترسی به آنها اداره کشور و رفع نیازهای ملت ایران ، امکان پذیر نیست. در همین مدت که رهبر بی خرد جمهوری اسلامی ، تحریم ها را برکت می دانست قطر در حوزه های مشترک گازی ، سرمایه گذاری های کلان کرده و عراق با جلب  سرمایه های خارجی  برای جذب سهم بزرگتری از بازار پر رقابت نفت   تلاش کرده و می کند.  همچنین دیروزاعلام شد رقابت قدرت های غربی و شرقی برای سرمایه گذاری در صنعت انرژی مصر در حال افزایش است و شرکت های انگلیسی برای سرمایه گذاری ده میلیارد دلاری  خود را آماده می کنند. همه اینها یعنی اینکه اگر به فرض،  تحریم ها هم برداشته شود بخش عمده ای از بازارهای بالقوه ایران در اختیار کشورهایی قرار گرفته  که تا چند سال قبل ، رقابت آنها با ایران غیر ممکن به نظر می رسید.  ضمن آنکه بعید به نظر می رسد  تحریم ها به زودی به پایان برسد. زیرا بسیاری بازیگران بین المللی همچون روسیه و چین از تداوم بلاتکلیفی ایران ، منتفع می شوند. برخی کشورهای غربی هم که فشارهای یکی دوساله اخیر بر منابع بانکی  و در آمدی ایران را مؤثر یافته اند حاضر نیستند به راحتی با ایران کنار بیایند و در جستجوی اخذ امتیازات بیشتر هستند. در داخل کشور هم گروههایی مراکز اصلی قدرت را در اختیار دارند  که تحریم  های اقتصادی اگر دامنگیر منابع در آمدی کشور نشود برای آنها سود آفرین است.  

اما مشکل مردم ایران ، فقط تحریم ها نیست.آنچه که فساد گسترده  و بی کفایتی های مزمن در حکومت خامنه ای بر سر ملت ایران آورده ، دهها و صدها برابر تحریم ها عرصه را بر ایرانیان تنگ نموده است .از سوی دیگر تجربه نشان می دهد هرگاه حکومت جمهوری اسلامی از فشارهای خارجی ، آسوده خیال شده، فشارهای اجتماعی را درداخل کشور افزایش داده است ضمن آنکه هرنوع تفاهم میان حکومت جمهوری اسلامی و کشورهای بزرگ، الزاماً تسهیل روابط برای ملت ایران را به دنبال نخواهد داشت. به یاد داریم که درسالهای گذشته - قبل وبعد ازتحریم های گسترده - اعطای ویزا به شهروندان ایرانی  برای سفر به  کشورهای غربی  با سختی انجام می شد در حالی که در همین حضور هیئت های چند صد نفره در سفرهای امریکایی احمدی نژاد  نشان می داد صدور ویزا برای مقامات حکومتی جمهوری اسلامی ، با دست و دل بازی صورت می گیرد.

همه اینها ثابت می کند  حکومت جمهوری اسلامی به همان میزان که از حکمرانی خوب و راضی نگهداشتن شهروندان خود ناتوان است برای حفظ خود وبازی " خرید زمان " تبحر دارد و آنچه که در این بازی و همراهی قدرت های جهانی با آن ، قربانی می شود امروز و فردای ایران است. در واقع ملت ایران مانند مرغی است که هم در هنگامه عزای حکومت  وروابط تیره آن با سایر کشورها ، سر بریده می شود هم در زمانهایی که ولی فقیه خود رابرای طی کردن ماه عسل با دشمنان دیروز آماده می سازد؛ اگرچه عنوان رسمی این قرباین عزا و عروسی ، ملت همیشه در صحنه ایران است.

۱۳۹۳ تیر ۲۲, یکشنبه

یار روحانی و پاسخ دو خطی به مقاله صد سطری خود

 معمولا ً تلاش می کنم مقالاتی که "به دستور" مقامات جمهوری اسلامی  یا " به منظور" چهره سازی غیرواقعی از آنان نوشته می شود را بخوانم. یادداشت اخیر محمد قوچانی با عنوان " یک کارت دعوت برای دو جناح " حداقل یکی از این دو ویژگی  را داراست. قوچانی قطعا" یکی از یاران نزدیک روحانی در یک سال و چند ماه گذشته بوده و سلسله مقالات او در این مدت ، با هدف قهرمان سازی از روحانی نگاشته شده است. علاقه قوچانی به روحانی در حدی است  که حتی وزیر خارجه دولت یازدهم را در جایگاهی بالاتر از مصدق قرار می دهد . در  مورد  مأموریت قوچانی ، سخن بسیار است که مجالی دیگر می طلبد. اما آخرین مقاله او در متن خود با تناقضی مواجه است که نمی توان نسبت به آن بی تفاوت بود. 

قوچانی در مقاله " یک کارت دعوت برای دو جناح " ادعا  می کند که دیدارهای روحانی با اعضای دوجناح سیاسی کشور ناشی از تلاش او برای نهادینه کردن نظام حزبی در کشور و جایگزینی اشخاص با برنامه ها وگفتمان هاست. اینکه اصولاً در ساختار قدرت جمهوری اسلامی ، رئیس جمهور تا چه حد اختیار وتوان دارد تا بتواند بر خلاف نظر رهبر ، نظام حزبی را نهادینه کند نیازمند  بحث زیادی نیست .از سوی دیگر به نظر می رسد قوچانی علیرغم اطلاع از واقعیت دیدارهای روحانی ، گزارشی غیر واقعی از ضیافت های اخیر  ارائه می  نماید. او با آب و تاب فراوان از  ضیافت رئیس دولت  برای دو جناح کشور سخن گفته و این دیدار را نشانه عزم روحانی برای نهادینه کردن تحزب در کشوردانسته است . گویی ادامه فعالیت این دو جناح ،جای خالی هزاران نخبه ممنوع الفعالیت  و دهها گفتمان مورد کینه حاکمیت در کشور را پر می کند . البته غفلت بزرگتری نیز  در مقاله قوچانی  وجود دارد که قطعاً به مذاق حاکمیت خوش خواهد آمد. این نویسنده نزدیک به روحانی ،  با چشم بستن عمدی بر غیاب اصلی ترین چهره های اصلاح طلب در ضیافت رئیس دولت ، پاستوریزه سازی فضای سیاسی کشور به نفع امیال رهبر را به رسمیت شناخته است تا نشان دهد برای  نسل جدید اصلاح طلبان ،  سهم داشتن از قدرت  مهم تر است  تا  حفظ  گفتمان اصلی اصلاح طلبی وبهره گیری از توان و تجربه اصلاح طلبان واقعی . این ترجیح در حالی است که مدعای اصلی در  مقاله " یک کارت دعوت برای دوجناح " تلاش روحانی برای الگو برداری از  تجربه موفق در عرصه جهانی و جلوگیری از حذف عناصر مجرب و کار آزموده است.  

غفلت دیگر در مقاله قوچانی ، نادیده انگاشتن واقعیت ها در جناح محافظه کار است. میهمانان محافظه کار روحانی ، عمدتاً کسانی بوده اند که نقش آنان در حاکمیت روز به روز در حال کاهش است . در مقابل ، کسانی که یاران جدید رهبر  و اهرم فشار او بر هر منتقد یا دولتمرد نا هماهنگ   به حساب می آیند در ضیافت روحانی حضور نداشته اند در حالی که سهم اصلی قدرت در جناح محافظه کار در اختیار آنهاست . اگر چه از حق نباید گذشت که پایبندی میهمانان محافظه کار روحانی به مبانی سیاسی و عقیدتی خود بسیار قوی تر از اغلب افرادی است که به نمایندگی از اصلاح طلبان به دیدار روحانی رفتنه بودند.

اصلی ترین مدعای قوچانی در مقاله اخیر آنست که روحانی با نهادینه کردن تحزب به دنبال بهره برداری از تجربیات همه عناصری است که نظم موجود در کشور را قبول دارند. البته   در شرایطی که حتی بسیاری از اصلاح طلبان  حکومتی اجازه حضور در ضیافت روحانی را نمی یابند و درخواست ها برای ممنوع البیان کردن خاتمی ، در حال افزایش است    این سخن قوچانی اگر تمسخر تحزب نباشد یک طنز است  که" شاید سال آینده هر دوجناح کشور به جای کارت دعوت برای حضور در دو ضیافت جداگانه ، یک کارت آن هم برای حضور در جشن تکوین نظام حزبی تثبیت شده ای دریافت کنند که رقابت سیاسی را برای همیشه تثبیت می کند ".

   اما در  مقاله یک صد خطی قوچانی ، دو سطر وجود دارد که همه ادعای او را رد می کند. قوچانی تلاش می کند اقدامات روحانی را در راستای بهره برداری از تجربه دموکراسی های جا افتاده جهان  وجدی بودن او برای رسیدن به این هدف  جلوه دهد. او همچنین به  دنبال القای توانمندی روحانی برای رسیدن به این هدف است . قوچانی   در این زمینه می نویسد :" هیچ دموکراسی به رهبران سابق خود توهین نمی کند  و خود را ازتجربه آنان محروم نمی کند." او  سپس  برای آنکه روحانی را تابع این اصل و مقید به رعایت آن نشان دهد می نویسد : " روحانی از توهین به شخصیت های ملی مانند هاشمی رفسنجانی ، خاتمی و ناطق، ابراز تأسف کرد وآنان را سرمایه اجتماعی ملت و انقلاب خواند که استوانه های  ثبات جامعه اند" . نکته جالب در این میان اظهار تأسف قوچانی  از عدم انتشار این بخش از سخنان روحانی در رسانه هاست. قوچانی به خوبی می داند اظهارات رئیس دولت توسط دفتر او تنظیم و در اختیار رسانه ها قرار می گیرد.  سانسور این بخش از سخنان روحانی توسط دفتر رئیس جمهور یا به دلیل عدم اعتقاد واقعی روحانی به این حرف هاست و نشان می دهد دعوت از جناح های سیاسی ، به تعبیر قوچانی تنها برای دلبری از آنها و کسب حمایت است یا آنکه نشان می دهد روحانی تاب ایستادگی در برابر اراذل واوباش حکومتی و گماشتگان رهبر را ندارد و حاضر نیست هزینه ابراز تأسف از اهانت به مقامات سابق کشور را بپردازد. 

در یک کلام ، محمد قوچانی  مقاله یک صد خطی  نوشته تا اراده روحانی برای نهادینه کردن دموکراسی از طریق نهادینه سازی تحزب و قدرت او برای رسیدن به این هدف  را ثابت کند اما اظهار تأسف قوچانی از سانسور سخنان روحانی - که توسط دفتر رئیس جمهور انجام شده -  بخشی از دم خروس در برابر این قسم حضرت عباس را به نمایش می گذارد.