۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

رهبرِ غیر پاسخگو و مسئولیت نخبگان


"شخص پادشاه از مسئولیت مبری است..." [اصل ۴۴ متمم قانون اساسی مشروطه]

باشروع شمارش معکوس برای خروج محمود احمدی نژاد از دفتر ریاست جمهوری، رهبر جمهوری اسلامی و عوامل او تلاش های دو سال اخیر خود برای انتساب همه مشکلات داخلی و خارجی به رئیس دولت را شدت بخشیده اند. در عرصه اقتصادی، حامیان رهبر اکنون همان سخنانی را می گویند که کارشناسان مستقل با آغازدومین سال از نخستین دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد بیان می کردند و رهبر جمهوری اسلامی در رد  آنها می گفت: "بنده که از همه این آقایان اوضاع کشور را بیشتر می دانم و بهتر خبر دارم می دانم بسیاری از این مطالبی که به عنوان انتقاد درباره وضع کشور و وضع اقتصاد و اینها می گویند ، خلاف واقع است"، درمورد قانون گریزی دولت و رئیس آن، اکنون همان سخنانی از تریبون ها ورسانه های اصولگرا تکرار می شود که بسیاری از منتقدان دولت در هفت سال گذشته گفته اند و دو کاندیدای اصلاح طلب ریاست جمهوری در سال ۸۸، نکات فراوانی در خصوص آن بیان داشتند، حاکمیت  دروغ در دولت که امروز بسیاری از یاران نزدیک رهبر از رواج آن ابراز نگرانی می کنند همان بحثی است که طی سال های ۸۴ تا ۸۸ دغدغه اصلاح طلبان بود و میر حسین موسوی نگرانی از  گسترش آن را یکی از دلایل خویش برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری پس از بیست سال خانه نشینی بر می شمرد، اعمال نفوذ دولت در انتخابات و سوءاستفاده از منابع عمومی به نفع یک کاندیدا یا یک گروه که از یک سال پیش ودر آستانه انتخابات مجلس نهم به عنصر ثابت در اظهار نظرهای انتخاباتی اصولگریان تبدیل شد مهم ترین دغدغه انتخاباتی  بود که از سالها پیش توسط  منتقدان و غیر خودی ها بیان می شد و دردو دهه اخیر، نگرانی اصلاح طلبان  را نیز بر انگیخته بود، وارد کردن موضوعات امنیتی به انتخابات و سوء استفاده از اهرم های اطلاعاتی برای حذف رقیب انتخاباتی، موضوع دیگری است که از سال ۱۳۷۱ بارها مورداعتراض اصلاح طلبان واقع شده است وپیش از آن نیز همین  اهرم برای حذف همه افراد و گروههایی به کار گرفته می شد که برای نظام جمهوری اسلامی  ورهبر آن، غیر خودی تلقی می شدند امااحساس نگرانی اصولگرایان از این موضوع برای اولین بار درآستانه سومین سال از دومین دوره ریاست احمدی نژاد بردولت آشکار شد. در آن زمان آقای خامنه ای دستور احمدی نژاد برای عزل وزیر اطلاعات را "وتو" کرد ویاران نزدیک او در توجیه این اقدام رهبر، احتمال پرونده سازی دولتی ها برای رقبا در انتخابات مجلس را مورد اشاره قرار دادند.

همه موارد فوق نشان می دهد معیار حمایت یا مخالفت رهبر با هریک از رؤسای جمهور، صحت عملکرد دولت یا میزان فاصله گیری دولت از قانون و عدالت نبوده ونیست. در این سیستم همچنین نقش رهبر در تقویت یک دولت و سهم او در نابسامانی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی  ناشی از عملکرد همان دولت نادیده گرفته می شود. در مقابل، کارشکنی های مستقیم و غیر مستقیم رهبر در فعالیت های جاری دولت هایی که مطلوب او نبوده اند و ایراد خسارت به منافع کشور نیز مورد بحث قرار نمی گیرد.گویی همچنان اصل چهل و چهارم قانون اساسی مشروطه پابرجاست که "شخص پادشاه از مسئولیت مبری است " و البته اعلیحضرت همایونی جای خود را به ولی مطلقه فقیه داده است.

در مورد اختیارات مطلق فقیه حاکم و معاف بودن او از هر نوع پاسخگویی، سخن بسیاراست و تا کنون افراد زیادی در این خصوص گفته اند و نوشته اند اما به نظر می رسد تمرکز بر این اشکال اساسی که در ساختار جمهوری اسلامی وجود دارد موجب غفلت از نقش نخبگان سیاسی در تداوم مسئولیت گریزی شاه یا ولی فقیه شده است. بازگشت به چهار دهه قبل و یادآوری آنچه که تحت رهبری "پادشاه بی مسئولیت" اتفاق افتاده، به بهبود شرایط فعلی کمک نمی کند اگر چه مطالعه و ثبت آن برای جلوگیری از افتادن مجدد کشور در دامی مشابه، لازم است. اما روند جاری در کشور بایستی به دقت مورد مطالعه قرار گیرد زیرا به نظر می رسد رهبر جمهوری اسلامی  باردیگر خود را آماده کرده تا به جای پاسخگویی نسبت به نابسامانی های روزافزون کشور، در جایگاه مدعی بنشیند. سخنان رهبر و عوامل نزدیک او در یک سال اخیر به این معنی بوده و هست که آنچه فساد اداری و اقتصادی در ایران وجود دارد و همه بی کفایتی های مدیریتی، پیامد حضور یک نفر به نام محمود احمدی نژاد در رأس قوه مجریه است و با حذف او، ایران وارد شاهراهی می شود که انتهای آن، بهشت برین قراردارد.

رهبر جمهوری اسلامی گویی سخنرانی بیست و دوم اردیبهشت ماه ۸۸ - یک ماه قبل از انتخابات - خود در سنندج را فراموش کرده که در آن نشانه های واضح از تمایل او برای ادامه کار احمدی نژاد وجود داشت و همان "نشانه دهی ها" تکلیف بسیاری از عوامل انتخابات را روشن کرد. او همچنین سخن روز بیست و نهم خرداد ماه ۸۸ خود را به یاد نمی آورد که "نظر من به آقای رئیس جمهور نزدیک تر است" . این فراموشی های عمدی برای آنست که او هیچ مسئولیتی در برابر نابسامانی های گسترده و نگران کننده، به عهده نگیرد.البته این نخستین بار نیست که رهبر جمهوری اسلامی  حمایت از سیاستمدار مورد علاقه خویش را به صورت علنی ابراز و مخالفان یا منتقدان را تحت فشار رسمی یا غیر رسمی قرار می دهد. انتخابات  مجلس چهارم که در سومین سال رهبری آقای خامنه ای برگزار شد نخستین عرصه ای بود که او با صراحت به نفع یک جریان و علیه جریان دیگر وارد میدان شد.  در آن زمان اکثریت مجلس سوم  در اختیار کسانی بود که بعدها با عنوان "اصلاح طلب" شناخته شدند. شورای تنگهبان صلاحیت بسیاری از نمایندگان آن مجلسرا رد کرد اما هنوز  شرایط کشور به گونه ای نبود که اصلی ترین عناصر آن مجلس - از جمله رئیس مجلس سوم و بعضی یاران نزدیک او - در مرحله بررسی  صلاحیت از گردونه رقابت ها حذف شوند. روز هفتم فروردین ماه ۱۳۷۱ که تنها دو هفته تا برگزاری انتخابات مجلس باقی مانده بود ،آقای خامنه ای در خطبه های نماز جمعه تهران  به تمجید مفصل از هاشمی رفسنجانی و دولت او پرداخت وگفت : " ببینید در این دوران یازده سال ، کدام یک از دولت ها، رئیسش در حد رئیس جمهور فعلی ما بوده است؟ کدامیک اینقدر مورد اعنماد امام ، این قدر دارای سوابق درخشان و این اندازه خدمات بزرگ در راه انقلاب بوده است؟ همه به خوبی می دانید که اگر حضرت امام در این زمان بودند  چقدر از این دولت حمایت می کردند. آنوقت مردم رأی بدهند و نماینده به مجلس بفرستند و‌آن نماینده  با استفاده از امکانات مجلس و از تریبون آن علیه دولت سخن بگوید. دروغ بگوید." او سپس برای آنکه به صورت واضح مقصود خویش رابیان  و تکلیف مجریان و ناظران انتخابات را با جناح اکثریت مجلس سوم که تعدادی از آنها و همفکرانشان کاندیدای نمایندگی مجلس چهارم بودند روشن کند اظهار داشت: " بنده بسیاری از فتنه گرها را در این مجلس دیدم و به مردم نگفتم چون نخواستم خاطر عزیز مردممان را آزرده کنم. گفتم این دوران می گذرد و تمام می شود... کسانی که چوب لای چرخ  مسئولین کشور می گذارند و در حرف زدن تقوا را رعایت نمی کنند، پایبندی ندارند وبرای اینکه چهار نفر به آنها علاقه مند وطرفدارشان شوند هر چه بر دهانشان می آید می گویند، شایسته آمدن به مجلس نیستند. این همان مطلبی است که من در یک سخنرانی دیگر از آن به «فتنه گرها»  تعبیر کردم. باید فتنه گرها شناسایی شوند و مردم به آنها رأی ندهند".

نگاهی به سخنان بالا که در سال ۱۳۷۱ بیان شده، شباهت بسیار آن به اظهارات رهبر در سال ۱۳۸۸- قبل و بعد از انتخابات مناقشه بر انگیز رسایت جمهوری ـ را آشکار می سازد. در هر دو مورد ، او به شدت از رئیس جمهوری که او را به خود نزدیک می دید حمایت کرده و منتقدان رئیس جمهور را "فتنه گر" خوانده است . منتقدان رفسنجانی که رهبر از آنان به عنوان  فتنه گر نام برد کسانی بودند که نسبت به پیامد  تصمیمات اقصادی دولت سازندگی هشدار می دادند و فتنه گران جدید کسانی هستد که چهار یا پنج سال پیش در مورد عملکرد سیاسی و اقتصاد احمدی نژاد، سخنانی  می گفتند که  اکنون حقانیت آن بر همگان آشکار شده است. همچنین موضع گیری های بعدی آقای خامنه ای در مورد هاشمی رفسنجانی و فاصله گرفتن تدریجی او از کسی که در فروردین ۱۳۷۱ تا آن حد از او حمایت کرده بود یاد آور رفتار رهبر جمهوری اسلامی با محمود احمدی نژاد است. مهم ترین شباهت در این میان، عدم مسئولیت پذیری رهبر نسبت به رفتار واقدامات رؤسای جمهوری است که با حمایت قاطع ولی فقیه، مخالفان خود را طرد و حذف کرده اند در صورتی که حضور آن منتقدان در عرصه سیاسی ایران می توانست تا حدود زیادی از انحراف در مدیریت کشور جلو گیری کند.

متأسفانه علیرغم وجود نمونه های متعدد از اینگونه دخالت های نامحدود و مسئولیت ناپذیری مطلق، هنوز عده ای از نخبگان سیاسی به گونه ای رفتار می کنند که تنها نتیجه آن، یاری رساندن به رهبر برای تداوم "عدم پاسخگویی علیرغم همه کاره بودن" است. نگاه برخی از اصلاح طلبان به مقوله انتخابات ریاست جمهوری  اگر بدون تمهیدی روشن برای خلاصی از این وضعیت باشد در واقع  کمک به صحنه آرایی برای هشت سال وقت کُشی و اتلاف منافع و منابع کشور است بدون آنکه نهایتاً  مسئول این وقت کشی و منفعت سوزی ها، شناسایی  وبه پاسخگویی وادار شود. 

۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

تهدید احمدی نژاد ؛وحشت خامنه ای و پیام به اصلاح طلبان خوش خیال



سخنان امروز سید علی خامنه ای  و دستور او برای توقف روند سؤال از رئیس دولت ـ  که بر خلاف نص صریح قانون 
اساسی جمهوری اسلامی است ـ  برای افراد آشنا با ساختار دیکتاتوری جمهوری اسلامی، عجیب نبود. این دستور از یکسو نشان داد نهادهای حکومتی تنها در حد گماشتگان رهبر عمل می کنند  و از سوی دیگر این واقعیت را آشکار ساخت  که اگر چه هنوز رهبر ، قدرتمندترین فرد در ساختار جمهوری اسلامی است اما  دستورات او در بسیاری از موارد ، واکنش به تصمیمات و اظهارات  احمدی نژاد می باشد. رهبر جمهوری اسلامی روز دهم آبان ماه جاری ضمن بی اهمیت دانستن اختلافات میان سران قوا اظهار داشت : "از امروز تا روز انتخابات  هر کسی احساسات مردم را درجهت  ایجاد اختلاف به کار گیرد قطعاً به کشور خیانت کرده". پس از این اظهارات ، برادران لاریجانی دو نامه برای  رهبر نوشتند و تمکین کامل خود را اعلام نمودند . اما نامه احمدی نژاد حال و هوای دیگری داشت و هیچ اشاره ای از اطاعت پذیری  در آن به چشم نمی خورد.  سه هفته بعد از آن هشدار شدید اللحن و نامه نگاری سران سه قوه، سید علی خامنه ای  در جمع بسیجیان از پاسخ مثبت سران سه قوه به دعوت خود برای کنترل اختلافات تشکر کرده و در عین حال با اشاره به تلاش اعضای مجلس  برای احضار احمدی نژاد اظهار داشته است : "ادامه این کار  همان چیزی است که دشمن می خواهد". البته این بخش از سخنان سید علی خامنه ای نشان می دهد تشکر او از سران سه قوه  به خاطر پاسخ مثبت به دعوت سه هفته پیش رهبر ، تعارفی بیش نبوده است و او مطمئن است حضور احمدی نژاد در مجلس موجب افشاگری های خواهد شد که بر رسوایی های رهبر و رئیس جمهور دست ساز او خواهد افزود.

اما کدام سخن  احمدی نژاد یا رقبای حکومتی او ، رهبر را نگران ساخته و او را وادار کرده با  جلوگیری از احضار رئیس دولت  به مجلس ، بدنامی دیگری برای خود ثبت نماید. پاسخ این پرسش را باید در اظهاراتی یافت که احمدی نژاد در دیدار دو روز قبل خود با نمایندگان مجلس بیان داشته است:" من در جلسه سؤال از رئیس جمهور صحبت هایی برای روشنگری مردم خواهم زد اما این روشنگری در چارچوب منافع نظام و انقلاب خواهد بود و حرفی که به ضرر انقلاب ، نظام  ومصالح مردم باشد نخواهم زد".  رهبر وعوامل او می دانند احمدی نژاد برای تشخیص منافع نظام و مصالح مردم، معیار های خود را به رسمیت می شناسد. او در نامه نگاری با صادق لاریجانی، افشاگری در مورد نقض مکرر قانون اساسی توسط قوه قضائیه را در راستای منافع مردم دانست و تهدید کرد گزارش بازدید خود  از اوین را در اختیار مردم خواهد گذاشت. در مورد منافع نظام هم، احمدی نژاد مدعی است که بیش از دیگران ، منافع نظام را تشخیص می دهد. سخنان مکرر او در سالهای گذشته حاکی از این بوده که  دودهه مدیریت کشور، گفتمان انقلاب را نادیده گرفته است . پس وقتی او در دیدار با نمایندگان مجلس ، " سؤال از رئیس جمهور" رافرصتی برای  "روشنگری در راستای منافع مردم و دفاع از نظام و انقلاب" می نامد در واقع پیام روشنی مخابره می کند که  اگر او را به مجلس احضار کنند دستور رهبر  برای " مخفی نگهداشتن اختلافات"   نمی تواند مانع  روشنگری هایی شود که از دیدگاه رئیس دولت ، در راستای منافع مردم و  نظام است.

ظاهراً همین تهدید کافی بوده تا رهبر به بهانه هفته بسیج سخنرانی کند و  بخشی از سخنرانی را به صدور دستور رسمی برای توقف سؤال از احمدی نژاد اختصاص دهد. ظاهراً او آنقدر در ایراد این سخنرانی دستپاچه بوده که نتوانسته از کمک فکری مشاوران نزدیک خود بهره بگیرد . نامه ذلیلانه علی لاریجانی و اعلام چندباره بی ارداگی  گماشتگان مجلس در برابر رهبر ، نشان می دهد که پس از ایراد سخنرانی، توجیهاتی برای "دستور همراه با وحشت زدگی رهبر" یافته اند: "سخنان امروز حضرتعالی به ویژه در شرایط حساس حمله نظامی رژیم صهیونیستی به ملت مظلوم و شجاع فلسطین، حکیمانه و برای امت اسلامی راهگشا می باشد .... حضرتعالی در مورد سؤال از رئیس جمهور  ضمن اعلام درستی اقدام سؤال کنندگان ، امر فرمودید که این اقدام همین جا متوقف گردد. قطعاً  نظر ولی امر مسلمین که اشراف بر همه مصالح مسلمین دارند برای جامعه اسلامی، قرین سعادت بوده و اطاعت از اوامر حضرتعالی فریضه و مایه افتخار اینجانب و نمایندگان مجلس  می باشد". در واقع علی لاریجانی به یاری رهبر شتافته تا  با بر قراری ارتباطی  نامربوط میان  جدید ترین دستور " کش ندهید " رهبر با درگیری های فلسطین،  به خیال خود ،بخشی از وحشت و حقارت رهبر  را مخفی نماید.

سخنرانی رهبر همانقدر که  وحشت و استیصال او در برابر " ورژن سال ۹۱ احمدی نژاد " را نشان می داد به همان میزان هشدار به برخی اصلاح طلبان بود که همچنان خود را به خواب زده اند و از حضور در انتخابات برای اثر گذاری بر تحولات کشور سخن می گویند. حکم حکومتی امروز و پاسخ علی لاریجانی  بار دیگر این پیام را برای مردم و فعالان سیاسی مخابره کرد  که تا مقوله ای به نام ولایت فقیه وجود دارد همه نهادهای حکومتی ، گماشتگانی برای رهبر هستند که یک روز باید  همه قانون شکنی ها و بی کفایتی های احمدی نژاد را  نادیده بگیرند زیرا او محبوب رهبر است و دیدگاههای او از دیگران به خامنه ای نزدیک تر است و روز دیگر باید روند سؤال از همین رئیس دولت را متوقف نمایند زیرا رهبر از افشاگری های او می ترسد.

نام زندانی شجاع ابوالفضل قدیانی بلند که علیرغم گرفتاری در چنگال دژخیم فریاد زد: "سلطان مطلق العنان،  بی پروا به سلطنت مطلقه مشغول است ...اصلاحاتی که جایگاه و نقشی برای ولایت فقیه در سیاست کلان خود قائل است دروغی بیش نیست "


۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

اراده قطعی نظام برای ادامه کشتار وبلاگ نویسان

هفته  پیش یادداشت « قتل ستار بهشتی ؛ خودسری یا استراتژی » را برای برخی سایت های خبری خارج از کشور فرستادم آنها از انتشار آن خودداری کردند. مدیر یکی از سایتها ،  بااشاره به استدلال های من در یادداشت که برای اثبات آمریت عناصر اصلی در این جنایت بود ، به من پاسخ داد که بر خلاف این استدلال ها به نظر می رسد در این ماجرا، بنای نظام  بر رسیدگی و مجازات عاملان  قاتلان ستار است. در حالی که من معتقد بودم و هستم که پس از فشار بر همه فعالان سرشناس سیاسی ، نظام اکنون به سراغ  جوانانی  رفته که از طریق وبلاگ ها و فضای مجازی، رسوایی های رژیم را افشا می کنند . بخش دیگری از سناریوی نظام ، اعلام علنی  فشارها بر فعالان فضاهای اینترنتی است . به نظر من ، همانگونه که در ماجرای کهریزک ، مجلس بی اراده، گزارش قتل چهار نفر در کهریزک را افشا کرد در ماجرای قتل مظلومانه ستار بهشتی هم احمد توکلی ، محسنی اژه ای و برخی دیگر از عناصر سرشناس حکومتی ،مأموریت داشتند با انتشار و تأیید خبر این جنایت ، به خانواده های فعالان سیاسی بگویند « همانگونه که در کهریزک آدم کشتیم و عامل آن - سعید مرتضوی ـ را عزیز داشتیم حالا هم ستار بهشتی را کشتیم و نهایتاً عوامل قتل او را هم مجازات نحواهیم کرد.» ظاهراً این حد از افشای موضوع، برای سران نظام کارآیی کافی را نداشته و اکنون جانور درنده ای  به نام « حمید رسایی »‌را مأمور کرده اند به وبلاگ نویسان هشدار دهد قتل ستار آغاز یک روند است نه پایان آن و هر کس در این عرصه واردشود باید خود را برای سرنوشتی مانند ستار مظلوم آماده کند. این جملات را بخوانید :« پروژه  کشته سازی ستار بهشتی - که امکان دارد تا چند ماه آینده در صورت عدم مراقبت مسئولان و کشف ابعاد امر در نمونه‌های مشابه‌ای تکرار شود – را باید حلقه‌ای برای مقدمه سازی فتنه آینده دانست. فتنه‌ای که برای تحقق آن باید نیروی انتظامی را از الان در نگاه مردم و مسئولان مقصر جلوه داد و انگیزه هر نوع برخورد با فتنه گران را از آنان گرفت». این بخشی از یادداشت کسی است که رفتار او نشان  می دهد ژن او  ترکیبی از ژن موجود در آبا و اجداد  همه جنایت کاران نظام است. او در واقع از حالا تأکید می کند که اولاً برخورد با عاملان جنایت ، انگیزه نیروی انتظامی برای کشتار های بعدی را از بین می برد ثانیاً  در خصوص ادامه جنایت های اینچنینی به خصوص با توجه به نا آرامی های احتمالی آینده  ـ که او آن ر ا فتنه می نامد ـ اطلاع رسانی می کند تا همه فعالان رسانه ای وخانواده های آنان ، تکلیف خود را بدانند. متن کامل یادداشت را دراینجا  بخوانید .

۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

قتل ستار بهشتی؛استراتژی یا خود سری؟





پس از قتل مظلومانه ستاربهشتی،  بلافاصله  فضای احساسی درمیان بسیاری از هموطنان حاکم شد. در اوج احساس تأسف ها در داخل و خارج از کشور، مقامات جمهوری اسلامی هم سکوت پنج روزه را شکستند و ماشین کمیته سازی خود را در مجلس و قوه قضائیه فعال نمودند تا از طریق کمیته های ویژه ، به این حادثه رسیدگی شود. عده ای بر این گمانند که انعکاس گسترده موضوع در  شبکه های خبری فارسی زبان و موضعگیری شدیداللحن مقامات خارجی، سران نظام را در شرایط ویژه ای  قرار داده و اظهار نظر های اولیه آنان متأثر از همان شرایط ویژه است. البته نمی توان  افزایش بدنامی سران نظام به خاطر چنین وقایعی را نادیده گرفت، همچنین در حالی که نظام جمهوری اسلامی با فشارهای بی سابقه بین الملیی مواجه است واکنش های جدی خارجی موجب افزایش نگرانی ها در میان سران نظام می شود ولذا تلاش آنان برای کنترل پیامد های این حادثه، امری طبیعی است. اما برای تحلیل رفتارکارگزاران حکومتی در این حادثه و نیزیافتن انگیزه های احتمالی  آنان از باز گذاشتن دست نیروهای سرکوبگر علیرغم هزینه های سنگین این رفتارها، باید شیوه مواجهه حکومت با حوادث مشابه در گذشته را مورد ارزیابی قرارداد.

تقریباً سه سال پیش، نخستین گزارش رسمی مجلس شورای اسلامی در خصوص جنایت کهریزک به صورت عمومی منتشر شد. در آن گزارش نام سعید مرتضوی  به عنوان یکی از متهمان اصلی به چشم می خورد. همچنین برای نخستین بار در یک گزارش رسمی حکومتی، کشته شدن سه جوان مظلوم ایرانی در زیر شکنجه  مورد تأیید قرار گرفته بود. واکنش مقامات جمهوری اسلامی به حادثه کهریزک ، دومین تجربه ایشان برای کنترل احساسات عمومی به خاطر خشونت های حکومتی بود. نخستین بار پس از حادثه غم انگیز کوی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸ رهبر جمهوری اسلامی، خود را مدعی اصلی  در برابرعاملان جنایت در کوی دانشگاه تهران نشان داد. اما شعارهای پرطمطراق برای مقابله با آنچه که به ادعای  آقای خامنه ای،  قلب او را به درد آورده بود  تنها به محکومیت کسی منجر شد که بنا بر گزارش های رسمی در شب حادثه، یک ریش تراش از کوی دانشگاه سرقت کرده بود.یک دهه بعد از آن حادثه، عده ای از معترضان به نتایج انتخابات سال ۸۸ کشته شدند که  بنا بر اعتراف مقامات رسمی ، قتل سه نفر ازآنها بر اساس شکنجه در کهریزک بود. در آن حادثه هم دراوج  اظهار تأسف های عمومی ، بار دیگر رهبر جمهوری اسلامی و یاران نزدیک او به میدان آمدند و بر لزوم تنبیه خاطیان تأکید کردند. اما عاملان جنایات کهریزک  خوش شانس تر از آن بودند که حتی به اندازه عامل سرقت ریش تراش در کوی دانشگاه، مجازات شوند. به علاوه، متهم اصلی آن فاجعه در دستگاه محمود احمدی نژاد، قدر یافت و بر صدر نشست. 

اکنون برای سومین بار در یک دوره سیزده ساله،  نمایشی با سناریوی تکراری توسط بازیگران حکومتی در حال اجراست: رئیس قوه قضائیه خواستار برخورد بدون اغماض با عاملان  قتل ستار بهشتی می شود، داستان کل کشور وجود کبودی در بدن  مقتول را تأیید می نماید و کمیته ویژه مجلس مأموریت می یابد داستان را پیگیری کند. اما این بار، پایان سناریو بسیار زودتر از دفعات پیشین در حال آشکار شدن است. هنوز ساعاتی از اذعان هدف دار دادستان کل کشور به وجود کبودی در پنج نقطه از بدن شهید ستار نگذشته  بود که رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس اظهار داشت: "طبق اطلاعات اولیه، آثار ضرب وشتم دربدن این فرد دیده نشده است." البته دادستان کل کشور، قبلاً‌ راه را برای این  اظهار نظر رئیس کمیسیون امنیت ملی باز کرده بود: " در سر و صورت او هیچگونه خون مُردگی مشاهده نشده است." ساعاتی بعد، رئیس کمیته ویژه مجلس که ظاهراً برای کشف حقیقت در این ماجرا تعیین شده است  بخش هایی دیگر از سناریوی شناخته شده را اجرا کرد وگفت :" بررسی های اولیه بر مرگ طبیعی این وبلاگ نویس تأکید دارد".

با نگاهی به آنچه در بالا آمد می توان مراحل طی شده  تا این مرحله در مورد پرونده ستار بهشتی را با رفتاهای مرحله به مرحله مقامات نظام در ماجراهای پیشین مقایسه کرد. در این ماجرا هم مانند  حوادث سال های  هفتاد و هشت و هشتادو هشت، ابتدا مقامات رسمی کشور، خود را سردمدار اعتراض به جنایت نشان داده اند. همچنین مانند فجایع پیشین، در حادثه منجر به قتل ستار نیز عمده اظهار نظر کسانی که مسئولیت حقیقت یابی به آنها سپرده شده است به گونه ای است که  به نظر می رسد انتخاب نخست ایشان، حرکت تدریجی به طرف تبرئه دستگاههای رسمی است. تنها تفاوت که فاجعه اخیر را از حوادث کوی دانشگاه و کهریزک متمایز می سازد سرعت عجیب حرکت به طرف "بی گناه دانستن عوامل انتظامی و امنیتی" است. با این تفاصیل، "چرا اصولاً مقامات رسمی وارد ماجرا می شوند و پس از حساس شدن افکار عمومی، به ناگاه از بی گناهی دستگاههای رسمی  سخن می گویند یا مانند حادثه کهریزک، علیرغم عدم تبرئه  متهم اصلی، او را عزیز می شمارند و ارتقای مقام می بخشند؟" برای پاسخ به این پرسش هم بایستی عملکرد نظم در ماجرای کهریزک را به دقت مورد توجه قرار داد.

۱ـ در تاریخ بیستم دی ماه ۱۳۸۸، گزارش کمیته منتخب علی لاریجانی در مجلس قرائت گردید که در بخشی از آن آمده بود:" مسئولان بازداشت کهریزک به دلیل عدم هرگونه ظرفیت، از پذیرش بازداشتی ها سر باز زدند اما در نهایت به اصرار قاضی سعید مرتضوی مجبور می شوند ۱۴۷ بازداشت شده را در فضایی به مساحت ۷۰ متر مربع جای دهند …که به مدت چهار روز بدون بر خورداری از هرگونه تهویه، غذای مناسب ودر شرایط سخت تنبیهی در جوار سی نفر از اراذل و اوباش در این مکان نگهداری شدند".
۲ـ یک هفته بعد، سعید مرتضوی که در زمان انتشار گزارش، به معاونت احمدی نژاد  مفتخر بود نامه ای سر گشاده خطاب به علی لاریجانی رئیس مجلس نوشت و اعلام کرد:" موضوع به استحضار عالی ترین مقام قضایی کشور رسید  و معظم له نیز با بررسی همه جانبه مطالب، صراحتاً اعلام نمودند در موضوع حادثه کهریزک هیچگونه تخلفی از سوی قضات مورد اشاره و دادستانی تهران انجام نشده است."  این ادعای دادستان سابق تهران و متهم اصلی جنایت کهریزک، هیچگاه توسط عالی ترین مقام قضایی تکذیب نشد تا مشخص گردد  کسانی که وظیفه سرکوب اعتراضات انتخاباتی را به عهده داشته اند به طور همزمان  از حمایت رئیس دولت و رئیس دستگاه قضایی برخوردارند. پس از آن تاریخ، رئیس مجلس هم که گزارش کمیته ویژه، به سفارش او تهیه شده بود برای رسیدگی به ادعاهای مطرح شده علیه مرتضوی اقدام ویژه ای انجام نداد و به این طریق سهم خویش را در دفاع از مرتضوی ادا نمود. 

اکنون  پاسخگویی به این پرسش چندان سخت نیست که "چرا مقامات نظام با ورود و محکوم کردن اولیه ، توجهات را به طرف برخی جنایت ها جلب و سپس با مسکوت گذاشتن  روند رسیدگی یا حمایت از عاملان جنایت ، به ظاهر برای خود رسوایی می آفرینند؟"  این رویه ای است که  اگر روند فعلی در بررسی مرگ ستار بهشتی ادامه یابد قاعدتاً در این  ماجرا نیز تکرارخواهد شد. من بر این باورم که عناصر امنیتی ر اطلاعاتی که هم اکنون بیشترین نفوذ را در حاکمیت دارند برای متوقف کردن حرکت های اعتراضی، راهی مؤثرتر از سرکوب خونین همراه با ارعاب عمومی نمی شناسند. ضمن آنکه به دلیل کثرت سوژه ها  در این عرصه وبازتاب آنها در داخل و خارج، دیگر نگران "بدنام تر" شدن نیستند. پس معمولاً با سر وصدای فراوان، وقوع یک جنایت را تأیید می کنند و سپس با تبرئه و حتی تکریم دست اندرکاران همان جنایت، به اغلب ایرانیان یادآوری می نمایند که  هرکس در فکر مقابله با نظام باشد کهریزکی خواهد شد یا مانند ستار بهشتی در زندان به قتل خواهد رسید بدون آنکه آمران و عاملان قبل، با عقوبتی مواجه شوند. در سال ۸۸، نهادهای اطلاعاتی  امنیتی جمهوری اسلامی برای وحشت آفرینی در میان فعالان جنبش و خانواده های ایشان، به علنی سازی جنایت کهریزک و انتشار علنی برخی از ابعاد آن نیاز داشتند. در سال ۹۱ هم  به نظر می رسد مقامات نظام نگران سر برآوردن برخی اعتراضات به خاطرمشکلات روز افزون اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی هستند. آنها به خیال خود تمام صدا ها در داخل کشور را خفه کرده اند وتصور می کنند با ارعاب فعالان رسانه های مجازی در داخل، فعالیت خبر رسانان ایرانی در خارج از کشور را نیز با اخلال مواجه می سازند واز این طریق، کسب اطلاع اکثر ایرانیان از بی کفایتی و رسوایی های حکومتی را به تأخیر خواهند انداخت.

 اگر مهم ترین عامل در حادثه اخیر همان باشد که در این مقاله به آن اشاره شد باید آن را ناشی از یک نگاه  غیر خردمندانه به واقعیت های امروز کشور و جهان دانست که قطعاً کمک مؤثری به حاکمیت جمهوری اسلامی نخواهد کرد، اما  به نظر می رسد افزایش فشار تا حد قتل بر روی یک وبلاگ نویس و کهریزکی کردن آن از طریق  "افشا در گزارش های رسمی و سپس تبرئه عاملان جنایت" ، تنها با همین نگاه غیر هوشمندانه و همراه با استیصال، قابل توجیه است.


تحریم دارویی ایران : جمهوری اسلامی در رأس مقصران




مرگ یک نوجوان ایرانی که خود و خانواده اش هزاران آرزو برای آینده داشته اند بسیار غم انگیز است هر کس هم عامل آن باشد از انسانیت بویی نبرده است . اما برای من جالب است بعضی واکنش ها در این طرف دنیا. از جمله رفتاریکی از کسانی که در ماههای اخیر 

به بهانه مخالفت با تحریم ها ، هر چه می خواهد علیه اپو زیسیون بر انداز عقده گشایی می کند. او در مورد همین نوجوان مظلوم ایرانی ، مطلبی نوشته ودر پایان گزارش خود ، اعلام کرده که خبر مربوط به فوت این نوجوان را از خبرگزاری دولتی ایران دریافت کرده است. نمی دانم چرا این استاد بلند مرتبه ، خبر دیگری را که همین روزها در تلویزیون حکومتی ایران پخش شد را نشنیده می گیرد. لینک زیر را ببینید که وزیر بهداشت جمهوری اسلامی ، اعتراف می کند «ارز مربوط به واردات دارو ، در جاهای دیگری مصرف شده» و خبر نگار صدا وسیمای جمهوری اسلامی هم می گوید که این ارز ، صرف واردات خودروهای گرانقیمت برای از ما بهتران شده است. اول لینک خبر آنلاینhttp://www.khabaronline.ir/detail/257216/society/health
را ببینید و بعد هم خبر زیر از سایت گاردین بخوانید

۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

ما مردم عجیب و خود فریب

 در وصف ملت ایران ، بسیار گفته ایم وشنیده ایم. مقامات جمهوری اسلامی آنگاه که به همراهی ملت با خود نیاز دارند آنان را « ملت آگاه و همیشه در صحنه »‌ می خوانند  والبته این گروه نخستین کسانی نیستند که اینگونه با ستایش های خود ، ایرانیان  را فریب می دهند . اصولاً‌ خودمان دوست داریم تمجید بشنویم و با دلخوشی به همین تمجید ها ، روزگار بگذرانیم . اگر عده ای ما را به این شعار غیر واقعی سرگرم کرده اند که « هنر نزد ایرانیان است و بس» تقصیر از انها نیست. آنها خوب فهمیده اند از این طریق ، ایرانیان با توقف در گذشته و افتخار کردن به هنری که شاید یک روز در جهان برجسته ترین بوده ،از آینده غافل می شوند و در دنیای پر رقابت امروز ، چه چیز برای رقبای ما ، بهتر از این خود شیفتگی و خویش فریبی. اگر ما را دلخوش کرده اند که «‌ما نخستین ملتی بوده ایم که در منطقه جغرافیایی خویش،  قانون اساسی داشته ایم و پارلمان » بازهم آنها تقصیر ندارند زیرا چه فرصتی برای رقبای ما بهتر که ما در حال افتخار کردن به ۱۰۶ سال پیش خویش باشیم و دیگران با سرعتی عجیب در همین عرصه ، ما را پشت سر بگذارند. دلخوش می کنیم که یک کارشناس میراث فرهنگی ادعا کرده در شهر سوخته ما ـ در زابل ـ آثاری از صنایع پیشرفته وجود دارد و سر مست از همین دلخوشی ، می ایستیم تا همسایگان  ما  برخی نیاز های اولیه مان را تأمین کنند و ما با قیمت گزاف  آنها را خریداری نماییم. یقین دارم بسیاری  از مخاطبان این یادداشت   می توانند لیستی ازدلخوشی های فریبنده و موجب عقب ماندگی  کشورمان را  به آنچه من نوشته ام بیفزایند. همه آنچه من نوشتم و شما هم نمونه های دیگری از آن سراغ دارید یک واقعیت را نشان می دهد: ملتی هستیم که به سرعت تحت تأثیر قرار می گیریم و به همان سرعت هم بسیاری از واقعیت ها را فراموش می نماییم. در این مورد درحال تهیه مقاله ای جامع هستم اما آنچه بهانه  نوشتن چند خطی در این زمینه شد وضعیتی است که هم اکنون بسیاری از قهرمانان ما با آن مواجه هستند.

از سالها قبل به ویژه از زمان آغاز جنبش سبز، رژیم فاسد جمهوری اسلامی هر روز برای ایران ، خسارت های مادی و معنوی به بار آورده است . ما هم برای هریک از آن خسارت ها روزها و هفته هایی غصه دار بوده ایم  و همین  غصه داری را به وسیله ای برای  قهرمان نمایی موقت  تبدیل کرده ایم و بعد هم به انتظار « افتضاح آفرینی »‌جدید حکومت  نشسته ایم تا  افتضاح و ظلم پیشین را به بایگانی  بسپاریم. لازم نیست خیلی به ذهنمان فشار بیاوریم :  مجید توکلی را به یاد داریم؟ سه سال پیش که رسانه های  حکومتی به دروغ  پردازی علیه او پرداختند به ناگاه فضای احساسی در میان ایرانیان حاکم شد و  مردان زیادی چادر و روسری به سر کردند تا مثلاً با مجید توکلی  که سایت های دروغپرداز دولتی ادعای « فرار او با چادر » را مطرح کرده اند همدردی کرده باشند اما امروز هیچکس نامی از او نمی برد. زمانی که خبری در خصوص تفهیم اتهام «‌محاربه »‌به شیوا نظر آهاری منتشر شد هزاران پوستر در فضای سایبری منتشر شد اما امروز کمتر کسی از زندانی شدن ظالمانه او سخن می گوید. محمد داوری ، معلم قهرمانی است که یار مهدی کروبی برای افشای جنایت رژیم در کهریزک بود . او سه سال است که بدون مرخصی  در زندان  به سر می برد و مادر پیر او ناچار است همه ماهه صدها کیلومتر راه را طی کند تا شاید بتواند فرزند مظلوم را در پشت میله های زندان ببیند. روزهای نخست بازداشت او که  فضای احساسی در خصوص تجاوز در  کهریزک  بر کشور حاکم بود نام پرافتخار محمد داوری در همه جا شنیده می شد اما امروز، هم تجاوز جنایتکارنه در کهریزک را به فراموشی سپرده ایم هم محمد داوری مظلوم وقهرمان را. نمونه فراوان است . در همین هفته های اخیر شاهد جنایت و بی اخلاقی هایی توسط حکومت بوده ایم . سه ماه پیش میر طاهر موسوی نماینده شجاع مجلس ششم را در بدو ورود به کشور بازداشت کرده اند و اجازه دسترسی خانواده به او را  نمی دهند ،  خانواده رشید اسماعیلی دو ماه است از او بی خبرند اما انتشار اخبار مربوط به ظلم هایی که منجر به اعتصاب غذای نسرین ستوده شده ومهدی خزعلی را به اعتصاب غذای خشک وادار کردهمه ما را از میر طاهر موسوی و رشید اسماعیلی غافل کرده است، خبر اعتصاب  نسرین ستوده و مهدی خزعلی  با  انعکاس خبر مرگ مظلومانه ستار بهشتی به فراموشی سپرده شده است و لابد در همین روزها حکومت ، جنایتی جدید  خواهد آفرید و ما  نام ستار عزیز را به بایگانی خواهیم فرستاد. همانطور که سالهاست منصور اسانلو و حشمت اله طبرزدی را فراموش کرده ایم چون جنایت های  جدید رژیم ما را تکان داده است.

همین وضعیت را در مورد نحوه اداره کشور وبد نامی آفرینی های حکومت برای ایران وایرانیان داریم . یک روز از اینکه احمدی نژاد  از ادبیات چاله میدانی در سخنرانی های خود استفاده می کرد عصبانی می شدیم و امروز آنقدر این بی ادبی ها رایج شده که همه آنها را فراموش کرده ایم . گرانی ها را پذیرفته ایم وفقط به هم خبر می دهیم که قیمت اجناس سه برابر شد و دلار به چهار هزار تومان رسید  و در یک کیلام ظرف چند هفته ، ارزش دارایی های ایرانیان به یک سوم تقلیل پیدا کرد،  دیگر از کارگرانی که ماههاست حقوق نگرفته اند چیزی نمی گوییم و....

همه اینها را گفتم تا بگویم  ما، هم در برابر افتخارات ، بسیار احساسی هستیم و آماده فریب خوردن از احساسات خویش و هم در برابر ظلم هایی که می بینیم. تا زمانی هم که چنین هستیم دیگران به خود حق می دهند جنایت های قبلی خویش  تحت الشعاع جنایتی جدید قراردهند. دلخوشی به بعضی افتخارات پیشین  هم ما را  ازعقب ماندگی هایمان  در دنیای پر رقابت  کنونی ، غافل خواهد کرد. راستش را بخواهید مدتی است به این نتیجه رسیده ام که نه « هنر نزد ایرانیان است و بس »  ونه من و بسیاری از هموطنانم  انسانهایی فرهیخته هستیم و نه آنگونه که «حکومتِ فریب کارِ خامنه ای» می گوید نام ما را می توان مردم آگاه و همیشه در صحنه گذاشت.

نظارت استصوابی در بیماری مهدی رفسنجانی

تصویر منتشره توسط حامیان مهدی 
تصویر منتشره توسط منتقدان مهدی

نظارت استصوابی ، یک گرفتاری بزرگ برای ملت ایران و نعمتی برای اغلب سیاستمداران ایرانی است فرقی هم نمی کند این سیاستمداران ، اصلاح طلب باشند یا اقتدار گرا، اپوزیسیون باشند یا پوزیسیون، خداباور باشند یا خداناباور!عکس های فوق ، نمونه ای از این نظارت استصوابی است. بعضی سایت ها برای اینکه ثابت کنند مهدی رفسنجانی اصلاً بیمار نبوده ، عکسی از چهره خندان او را منتشر کرده اند گویا کسی که بیمار است اصلاً خنده به لبش نمی آید . در مقابل ، بعضی از سایت ها ، عکسی انداخته اند که گویی مهدی هاشمی  آنچنان بدحال است که امید به حیات او نیست. در نظارت استصوابی نوین ، مردم صلاحیت ندارند از واقعیت های مربوط به بیماری مهدی خبر دار شوند و این سایت ها و گروههای سیاسی هستند که تشخیص می دهند این بیماری را چگونه  ودر چه حد خبر رسانی کنند.

۱۳۹۱ آبان ۱۹, جمعه

خامنه ای و امریکا؛ رودربایستی در خارج یا بی اعتمادی به داخلی ها؟


داستان رهبر جمهوری اسلامی وامریکا مراحل جالبی را در بیست و سه سال گذشته پشت سر گذاشته است. یکی از مقامات سابق کشور نقل می کرد که آقای خامنه ای  در سال ۱۳۶۸ وبعد از فوت آیت اله خمینی به او گفته بود :" تنها مزیتی که جناح چپ دراختیار دارد شعارهای ضدامریکایی است که من این مزیت را از آنان خواهم گرفت." او واقعاً همین کار را انجام داد و آنچنان پرچم دار شعارهای ضدامریکایی شد که بسیاری از مردم، نزدیکی او به جناح راست و اشتهار وابستگی  آن جناح به" اسلام امریکایی" را فراموش کردند. روز ششم اردیبهشت ۶۹ و درحالی که کمتر از یکسال از آغاز رهبری آقای خامنه ای  می گذشت عطااله مهاجرانی مقاله ای در روزنامه اطلاعات نوشت که توصیه آن، انجام مذاکره با امریکا بود. شش روز بعد اقای خامنه ای در یک سخنرانی عمومی  اظهار داشت: "آن کسانی که فکر می کنند ما باید با رأس استکبار یعنی امریکا مذاکره کنیم یا دچار ساده لوحی هستند یا مرعوبند. من بارها عرض کرده ام که استکبار بیش از این که نان قدرت  و توانایی خودش را بخورد نان هیبت و تشر خودش را می خورد." ساعاتی از این اظهار نظر شدید اللحن نگذشته بود که رهبر جمهوری اسلامی نشان داد هنوز حفظ روابط حسنه خود با هاشمی رفسنجانی  و یاران نزدیک او را بر مخالفت شعاری با امریکا  ترجیح می دهد. لذا نامه ای سرگشاده خطاب به دکتر مهاجرانی صادرکرد که در آن  آمده بود :" شنیدم بعضی ها از حرف های امروز من، قصد طعن و توهین نسبت به جنابعالی را استنباط کرده اند وشاید بعضی ها خواسته اند یا بخواهند آن را مستمسکی برای اهانت به شما بسازند.....اگر بدون اراده من به شما توهین شده است از شما عذر می خواهم"


هر چه از آغاز رهبری آقای خامنه ای گذشت او بر غلظت مخالف خوانی های خود دربرابرامریکا افزود. دقت در اظهارات ضدامریکایی رهبر جمهوری اسلامی نشان می دهد به تناسب ورود نامحرمان رهبر به نهادهای حکومتی،  بر شدت امریکا ستیزی او افزوده شده  و در دوره ریاست جمهوری خاتمی با این جمله به اوج رسیده که "کسانی که دم از مذاکره با امریکا می زنند یا از الفبای سیاست چیزی  نمی دانند یا الفبای غیرت را بلد نیستند، یکی از دوتاست". افزایش خشونت کلامی رهبر جمهوری اسلامی در دوره خاتمی از آن جهت عجیب به نظر می رسید که در همان دوره برای نخستین بار امریکایی ها حاضر شدند از رفتارهای گذشته خود نسبت به ایران عذرخواهی نمایند.البته دردوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی هم، آقای خامنه ای بارها "مذاکره با امریکا" را مردود شمرد که برخی اظهار نظرها نشان می داد او بیش از آنکه به دنبال اقامه دلیل  باشد بر ابراز و تکرار مخالفت با امریکا اصراردارد. در عین حال اغلب مخالف خوانی های او نشان گر  یک نگرانی بود. دغدغه اصلی رهبر جمهوری اسلامی را می توان در سخنان نهم آبان ماه ۱۳۷۵ او مشاهده کرد: " شما وقتی با کسی قهرید وقتی با کسی حرف نمی زنید رودربایستی هم ندارید. در مقابل  هم هیچ حالت توقعی وجود ندارد. اما وقتی با کسی مذاکره  شروع شد پشت یک میز نشستید یک قهوه با هم خوردید یک گپ دوستانه هم در کنارش زدید در فلان محفل بین المللی نشستید و یک خورده با هم درددل کردید بعد رودربایستی به وجود می آید."

در آن زمان گمان می رفت دغدغه رهبر جمهوری اسلامی  ناشی از آگاهی او به فقدان استدلال واقعی برای مخالفت با مذاکره است  و لذا احتمال  مواجهه  كارگزاران حكومت با "رودربايستي " را بهانه قرار می دهد تا از انجام هرگونه مذاکره جلوگیری نماید.اما چند سال بعد که به تدریج کارگزارن و اصلاح طلبان از حکومت حذف شدند ادبیات حاکم بر جمهوری اسلامی تغییر کرد و آقای خامنه ای هم نسبت به آن تغییر واکنش منفی نشان نداد. نخستین نشانه ها از تغییر نگاه جمهوری اسلامی  به امریکا در آستانه انتخابات مجلس هفتم آشکار شد. در آن زمان ، حذف برنامه ریزی شده قریب به اتفاق کاندیداهایی که نامحرم تلقی می شدند اصولگرایان را مطمئن ساخته بود که پیروز قطعی در انتخابات مجلس  هستند، لذا برای دوره حکومت یکدست و خالی از "اغیارِ داخلی"  برنامه ریزی می کردند. در آن زمان، حبیب اله عسگر اولادی که بی تردید از نزدیک ترین همفکران رهبر است اظهار  داشت:" اگر گوش شنوایی در واشنگتن  یافت شود که به ندای  حقانیت  ملت ایران توجه کند و اگر این صدا وندا شنیده شد جرأت ورق زدن دفتر مخاصمه و آغاز نگارش در صفحه جدیدی از روابط دو دولت نیز پیدا می شود." [خبرگزاری ایسنا - ۱۶ دی ماه ۸۲ ساعت ۱۶:۱۱] . سخن عسگراولادی اعلام آشکار این دیدگاه از حکومت جمهوری اسلامی بود که مانع مذاکره با امریکا، نبودن گوش شنوا ـ طالب مذاکره با ایران ـ در پایتخت سیاسی امریکاست واگر این گوش پیدا شود راهها برای رسیدن به صفحه جدید  از روابط دو کشور نیز گشوده خواهد شد.

با تکمیل مراحل حذف اصلاح طلبان از حکومت واحساس اطمینان رهبر از تسلط عوامل خود بر همه ارکان حکومت، نه تنها قبح مذاکره با امریکا از بین رفت بلکه نزدیک ترین معتمدان رهبر، اشتیاق خود به این مذاکره را علنی ساختند. علنی ترین اظهار علاقه، روز هفتم  مهرماه ۸۶ توسط غلامعلی حدادعادل  ـ رئیس وقت مجلس ـ بیان شد. او که از نزدیک ترین و قابل اعتمادترین مهره ها برای آقای خامنه ی بوده و هست در تشریح دستاوردهای سفر سوم  احمدی نژاد به امریکا اظهار داشت :"مهم ترین دستاورد این سفر این بود که «تابوی مذاکره نکردن» شکسته شد. از این به بعد می توانیم هم زمان بگوییم که آماده مذاکره با مردم و مسئولان امریکایی هستیم ." [ خبر گزاری ایسنا هفتم مهرماه ۸۶]. بخش دیگری از اظهار نظر حداد عادل که "مهم اینست که چه کسی مذاکره می کند" نشان می داد مشکل اقای خامنه ای با مذاکره، این نبوده است که "هرکس خواهان مذاکره باشد یا از از الفبای غیرت بی نصیب است یا در مکتب سیاست چیزی نیاموخته "  بلکه او  همواره به دنبال عناصر مورد اعتماد خود بوده تا "تابوی مذاکره نکردن" را بشکنند و " نگارش در صفحه جدید از روابط با دولت امریکا را آغاز نمایند".

فاز دوم از سیاست جمهوری اسلامی  در برابر امریکا تنها به "بلامانع دانستن مذاکره با امریکا" متوقف نشد و چراغ سبزهایی برای برقراری رابطه نیز مشاهده گردید. روز سی ام شهریور ماه ۸۸ و در حالی که دوره دوم ریاست  نزدیک ترین رئیس جمهور به رهبر آغاز شده بود روزنامه کیهان نتایج یک نظرسنجی  از ایرانیان را منتشر نمود که به ادعای آن روزنامه، توسط یک مرکز معتبر جهانی  در میان ایرانیان انجام شده بود. به موجب نتایج منتشره در کیهان، " هشتاد و سه صد ایرانیان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری که منتهی به انتخاب مجدد احمدی نژاد شد اعتماد دارند و ۶۳ درصد آنان خواستار از سر گیری روابط دیپلماتیک با امریکا شده اند." در واقع با حذف تدریجی اصلاح طلبانِ نامحرم ازحکومت، نگاه واقعی ولی فقیه و یاران اصلی او به امریکا آشکار گردید. روند آشکار سازی این واقعیت، با اظهار نظر عسگر اولادی در خصوص گشودن صفحه جدید در روابط با امریکا آغاز  و متناسب با ورود تعداد بیشتری از معتمدان رهبر به نهادهای حکومتی همچون مجلس و دولت، این روند تقویت شد تا جایی که حداد عادل از تابو شکنی در موضوع مذاکره با امریکا ابراز خوشحالی کرد و روزنامه کیهان ، برای معتبر نشان دادن آمار ۸۳ در صدی طرفداران انتخاب احمدی نژاد، از تمایل ۶۳ در صد ایرانیان به  از سرگیری روابط دیپلماتیک ایران وامریکا خبر داد.

اما فاز دوم ازافشای دیدگاه رهبر نسبت به امریکا، دوره ای نسبتاً کوتاه داشت و با آغاز سلب اعتماد رهبر به احمدی نژاد به پایان رسید تا بار دیگر غیرت نمایی جای  شفاف گویی را بگیرد. از دوسال پیش، اظهار نظر های رهبر و سخنگویان رسمی و غیر رسمی او شباهت فراوان به سخنان آنان در زمان تسلط اصلاح طلبان بر دولت و مجلس پیدا کرده است. در این شرایط، تفاوتی نمی کند باراک اوبامای دموکرات رئیس جمهور امریکا باشد یا میت رامنیِ جمهوری خواه. امروز با قاطعیت می توان گفت اگر رامنی هم انتخاب می شد تا زمانی که افراد مورد اعتماد کامل رهبر در دولت حضور نداشتند اجازه مذاکره با امریکا صادر نمی شد و حالا هم که اوباما انتخاب شده، قطعاً شرط موافقت آقای خامنه ای با مذاکره، حصول اطمینان او از این موضوع است که "مذاکره کنندگان ایرانی، رهبر را دور نخواهند زد و از مذاکره با امریکا، برای  تحکیم موقعیت داخلی و خارجی خویش، بهره گیری نخواهند کرد". پس اگر رهبر بار دیگر این فرصت  را پیدا کند که معتمدان صد درصدی خود را در رأس و بدنه دولت ببیند آنگاه  بدون نگرانی از "به رودر بایستی افتادن مذاکره کنندگان " سخن ده سال پیش جواد لاریجانی در پیشانی سیاست خارجی قرار خواهد گرفت که "اگر لازم باشد با شیطان در قعر جهنم هم مذاکره خواهیم کرد." اما آیا باردیگر  رهبر چنین فرصتی خواهد یافت و به فرض  تحقق آرزوی او، آیا طرف مقابل مانند سالهای گذشته اشتیاق  مذاکره با جمهوری اسلامی را خواهد داشت ؟ یا این بار  برای مذاکره با ایران ، تابو شکنی در امریکا لازم خواهد بود؟

خون ستار ها و چک سفید اصلاح طلبان به حکومت خونخوار


هنوز می خواهم به خودم بقبولانم که خبر شهادت ستار بهشتی ، جعلی است . می خواهم خودم را قانع کنم این هم یک نوع عقده گشایی علیه خانواده ای است که یک آزاد مرد  بی ادعا را تحویل جامعه شریف کارگری ایران داده است. اما حتی اگر حد اکثر اتفاق ، همین خبر باشد و نه شهادت ستار، بازهم چیزی عوض نمی شود : این حکومت ، حکومت مرگ و نیستی است و از کشتن یا انتشار خبر  در مورد به خون نشستن جوانان این وطن لذت می برد. چند روز قبل که یادداشتی کوتاه در مورد عقده گشایی حکومت علیه نسرین ستوده نوشتم  قلم به مزدانی از سوی حکومت ، پیام تهدید فرستادند و  عده ای هم که درابراز شیفتگی به «مراد اصلاح طلب خویش »  دست شیفتگان خامنه ای را ازپشت بسته اند مرا متهم کردند که سرگرمی به دلارهای این طرف آب ، مرا از اندیشیدن به مصلحت ایران ، غافل کرده است. در مورد زندگی خود ، یکبار و فقط یک بار توضیح خواهم داد که امروز و در عزای ستار قهرمان ،جای آن نیست. بگذریم . من دیگر از سید محمد خاتمی سخنی نخواهم گفت زیرا مایل به عذاب دادن کسانی نیستم که کوچک ترین پرسش از او را تحمل نمی کنند و هرچه او بگوید یا انجام دهد را عین صواب می دانند، اما می خواهم از دکتر سید محمد رضا خاتمی که او را به آزاد مردی می شناختم یک سؤال ساده بپرسم. او گفته است هر اتفاقی بیفتد ما به سراغ براندازی نخواهیم رفت .آیا اگر برای حفظ حکومت ننگین خامنه ای ، هر روز خون« ستار» ی بر زمین بریزد بازهم سید محمد رضا خاتمی ، همین حرف را خواهد گفت؟ آیا اینکه فقط سرشناسان اصلاح طلب از خطر برهند و جانشان در خطر نباشد کافی است که بگوییم به هیچ قیمت حاضر به براندازی این نظام خونخوار نیستیم؟  کسی توقع ندارد محمد رضا خاتمی در داخل تهران پرچم براندازی به دست بگیرداما  نمی دانم چرا عده ای به دنبال اعطای چک سفید به حکومت هستند؟ راستی ایا اندیشیده اند که بسیاری از  خشن ترین فجایع و کثیف ترین اقدمات در حکومت خامنه ای ، بعد از آن اتفاق افتاد که به بهانه جلوگیری از اقدامات خشن حکومت ، رأی مخفیانه دماوند توجیه شد و در مورد عدم براندازی ، گواهی ابدی صادر گردید؟

۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه

آنژیوی مهدی یا آبروداری رفسنجانی برای نظام؟

مهدی رفسنجانی فرزند پدری است که تاریخ ، اورا به خاطر مسلط کردن  خامنه ای بر ایران وایرانیان نخواهد بخشید. اما زندانی شدن فرزند نه به خاطر ظلم ها و اشتباهات پدرش بلکه به خاطر تلاشی  است که در جهت جبران بخشی از آن اشتباهات انجام داد.  طراحی هوشمندانه او برای کمک به تشکیل کمیته صیانت از آرا ، آنچنان سران کودتا را بر آشفت که در همان روزهای  نخستین بعد از انتخابات ، به زبان آمدند واعتراف کردند که برای خنثی کردن آن طرح ، شب قبل از انتخابات ، شبکه موبایل در تهران و اینترنت در سراسرکشور را با اخلال مواجه کردند. ازسوی دیگر مهدی نیز هم اکنون  ظلم ها وبی قانونی هایی را تحمل می کند که اگرچه قطعاً به اندازه  عقده گشایی های باند خامنه ای علیه حمزه کرمی و مسعود باستانی نیست اما به هرحال ظلم است و بی عدالتی. در عین حال ظاهراً «رفسنجانی پدر »در کنار  کسانی قرار گرفته که به مهدی زندانی ، ظلم می کنند. لابد خبر امروز را شنیده اید که مهدی را به دلیل ناراحتی قلبی به «  بیمارستان دی »  برده اند و پدر به ملاقات او در بیمارستان رفته است. البته عاطفه پدر و فرزندی به جای خود و لابد پدر هر زندانی دیگری هم اگر از بیماری فرزند درزندان و انتقال او به بیمارستان ، مطلع می شد ـ و به او اجازه می دادند در بیمارستان از فرزندِ محبوس دیدار کند ـ  همین کار را می کرد اما رفسنجانی ظاهراً در این ماجرا نیز می خواهد طرف نظام را بگیرد و برای خامنه ای هزینه ای ایجاد نکند. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ، قبل از آنکه همکار تحمیلی خامنه ای باشد پدر دو زندانی است و مطابق قوانین همین نظام ، حق دارد با فرزندان  خود در زندان ملاقات کند. اما او می داند حضور دومین مقام  سالهای نخستین انقلاب در صف ملاقات کنندگان زندان ، چهره  رسوا شده نظام رابیش از گذشته مفتضح خواهد کرد لذا احتمالا در هماهنگی با « دادستان گازگیر جمهوری اسلامی » سناریوی « آنژیو گرافی مهدی » و ملاقات با او در بیمارستان دی را طراحی کرده است . چندی قبل ، هاشمی رفسنجانی در ملاقاتی اضطراری با خامنه ای ، از وضعیت مهدی ابرازنگرانی کرده بود . پس از آن محسنی اژه ای به ملاقات « رفسنجانی پدر» رفته و به او برای مراقبت از عدم بی قانونی نسبت به «رفسنجانی پسر»  قول  مساعد داده بود.
من بر این گمانم که هاشمی رفسنجانی می توانست با حضور در اوین و ملاقات با مهدیِ زندانی، نظام را تحت فشار بزرگ تبلیغاتی قرار دهد و  قطعاً این فشار نه تنها برای مهدی بلکه برای سایر زندانیان ، تأثیرات مثبتی داشت . اگر رفسنجانی به اوین می رفت احتمالاً بسیاری از زندانیان سیاسی خود را به او می رساندند و حقایق زندان را با او درمیان می گذاشتند .  این شانسی بود که  فقط برای  رفسنجانی  وجود داشت وحتی اگر  به احمدی نژاد  اجازه بازدید از اوین را می دادند «زندانیانِ ظلم دیده »حاضر به مطرح کردن آن ظلم ها با او نبودند.  او همچنین از این حق قانونی برخوردار بود که برای ملاقات فائزه ، به بند نسوان اوین برود و از او بپرسد که زندانبانان عقده ای خامنه ای چه بر سر بانوان و دختران سیاسی محبوس آورده اند که آنان به صورت دسته جمعی اعلام اعتصاب غذا کرده اند؟به هر حال بار دیگر رفسنجانی ، اعتبار نظام و آبروی یار سابق خویش ـ خامنه ای ـ را به حق فرزند زندانی و سایر زندانیان مظلوم ترجیح داد و لابد هزینه آن را هم خوداو خواهد پرداخت هم فرزندان زندانیش.

۱۳۹۱ آبان ۱۳, شنبه

خاتمی و رفسنجانی نگران نظامند ایران، اخلاق و غیرت چه؟


سیزدهم آبان ماه ۱۳۹۱

تا کنون صدها مقاله در داخل و  خارج ایران نوشته ام اما تنها دو یا سه بار  بر سر دوراهی مانده ام که بنوسیم یا قلم را بر زمین بگذارم.  وقتی لجن پراکنی  « باشگاه خبر نگاران جوان» درمورد  وکیل آزاده « نسرین ستوده » را خواندم دچار همان حالت تردید شدم زیرا از یک سو حتی بازگویی آن سخنان را ظلم به اخلاق و انسانیت می دانستم امااز سوی دیگر یقین داشتم که  سکوت ، ظلم بزرگ تری است.  تا چندی پیش ،  حسین شریعتمداری  تقریباً تنها کسی بود که برای تأمین هزینه « رفع خماری » قلم کثیف  رابر کاغذ می گذاشت و چیزهایی می نوشت که لیاقت رهبر کینه جوی جمهوری اسلامی است اما اکنون  تعداد قلم به مزدان رهبر روز به روز در حال  افزایش است و حتی اگر  لطف  ملک الموت  در خصوص خامنه ای شامل حال  ایرانیان شود  رهایی ملت از وجود  قلم به مزدان او مدت ها طول خواهد کشید. روی سخن من دیگر با خامنه ای و سخن گویان مکتوب یا شفاهی او نیست آنها تکلیف خود را با ملت و حقوق آن روشن کرده اند و هر روز بر خشونت قلمی ، رفتاری و گفتاری خود می افزایند . روی سخن با کسانی است  که خود را حامی حقوق ملت می نامند و همچنان از امکان مصالحه  با همین حکومت سخن می گویند. حقیقت آنست که فساد و بی کفایتی در همه عرصه های حکومتی آشکار است  در عین حال  عده ای خود را می فریبند ـ یا برای خوشایند حکومت، خود و مردم را می فریبند ـ و تلاش می کنند  برخی نا بسامانی ها را به موضوعاتی نسبت دهند که خارج از کنترل حکومت است اما در مورد توسعه بی اخلاقی ها و افزایش فشارهای سیاسی بر آحاد مردم به ویژه زندانیان و خانواده آنها که  دست عوامل رسمی رهبر در آنها نمایان است دیگر نمی توان مردم را فریفت.



با مقدمه فوق، می خواهم  به بحث عقده گشایی اخیر رسانه رهبر ـ صدا و سیما و باشگاه خبرنگاران جوان - علیه  نسرین سنوده و تعداد دیگری از ازادیخواهان افتخار آفرین  بپردازم وعده ای از سیاستمداران سرشناس را به خاطر سکوت  دربرابر آن ، مورد پرسش قرار دهم. دررأس پرسش شوندگان، اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی قرار دارند.  یقین دارم آنها اخبار متعددی که  حاکی از توسعه روز افزون فقر اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی در جامعه است را دیده و شنیده اند. لابد  از گزارش خبر گزاری مهر مطلعند که « دوازده درصد زنان خیابانی ایران ، زنانِ شوهر دار هستند». همچنین قاعدتاً هشدار چهار روز پیش خبرگزاری داخلی  پانا را خوانده اند که از تلاش وقیحانه و البته ناموفق عده ای از نورچشمی ها  برای سوءاستفاده از دختران و بانوان ورزشکار خبر می دهد. ممکن است بگویند این موضوعات ربط مستقیم به حکومت ندارد. البته من این نظر را قبول ندارم اما به آنها حق می دهم از پذیرش مسئولیت مستقیم نظام در این موضوعات طفره بروند زیرا پذیرش این مسئولیت همان و  برجسته شدن سهم بیست ساله هاشمی رفسنجانی و  مشارکت هشت ساله خاتمی در نابسامانی ها همان. ( لازم به توضیح نیست که در مقام مقایسه ، آن دوران ها با  همه اشکالات  بهیچوجه باامروز قابل مقایسه نمی باشد).اما نه رفسنجانی  نه خاتمی ونه هیچ فرد دیگری نمی تواند مسئولیت حکومت  جمهوری اسلامی ورهبر بی اخلاق آن در لجن پراکنی های روز افزون رسانه های حکومتی  علیه آزادیخواهان ایرانی را  انکار نماید.این لجن پراکنی ها قاعدتاً بازتابی از عقده ها و آزارهایی است که آمر و عاملان آنها در دوران کودکی و نوجوانی متحمل شده انداما نگرانی  مهم تر آنست که اینگونه «اقداماتِ اخلاق سوز» نشان می دهد  اگر رهبر جمهوری اسلامی وعوامل او تا کنون برای تداوم حکومت خویش، تمام ثروت های مادی کشور را به باد داده انداکنون هر حرمت شکنی ، دریده گویی، زشت خویی و تهمت افکنی را مباح بلکه واجب می شمارند تا به خیال خویش باسرکوب یا مرعوب ساختن مخالفان و منتقدان ، چند روزی بر عمر حکومت  متزلزل خود بیفزایند.

لابد دو رئیس جمهور پیشین ایران از عقده گشایی رسانه وابسته به رهبر علیه بانوی شجاع و افتخار آفرین ـ نسرین ستوده ـ با خبر شده اند.البته تا  قبل از این نیز این دو روحانی سرشناس نسبت به این وکیل خوشنام و فرزندان مظلوم او بدهکار بوده اند زیرا علیرغم  مظالم گسترده فقیه جائر و عوامل او علیه خانواده ستوده، هیچ صدای اعتراضی ازخاتمی و رفسنجانی شنیده نشده است.اما سکوت اخیر این دو در برابر دروغ های مشمئز کننده باشگاه خبرنگاران جوان ، هیچ توجیه شرعی، اخلاقی و ملی ندارد. تردیدی نیست مادام که رهبر کینه جو، دین فروش وایران ستیز ،  جان در بدن دارد و مغز علیل او هدایت گر جمهوری اسلامی است عوامل انسان گریز او روش های کثیف تنبلیغاتی خود  را ادامه  داده و حتی توسعه خواهند داد.

بگذریم! زمانی که باشگاه خبرنگاران جوان عمق کینه حکومت از اقدامات انسانی نسرین ستوده را  با انتشار آن خبر عقده گشایانه به نمایش گذاشت یقین  داشتم که که بسیاری از روحانیون ایرانی فریاد خواهند کشید. رفسنجانی و خاتمی  را نخستین کسانی می دانستم که در اعتراض به این فاجعه اخلاقی، عمامه به زمین خواهند کوبید. گمان می کردم رفسنجانیِ سال ۱۳۹۱ دیگر رفسنجانیِ سال ۱۳۷۹ نیست که در خطبه های نماز جمعه  روز نهم اردیبهشت ۷۹ رسماً از عقده گشایی صدا وسیما علیه اصلاح طلبان - در مورد کنفرانس برلین ـ حمایت کرد. فکر کردم رفسنجانی سال ۹۱که طعم زندانی شدن دو فرزند را چشیده ، غیرت به خرج خواهد داد و بر علیه کسانی که یک زندانی زبان و دست بسته را اینگونه آماج نا جوانمردی های خود قرار داده اند فریاد خواهد کشید.اما بلافاصله به خوش گمانی خویش خندیدم زیرا حادثه سال گذشته تهران و عربده کشی همراه با دست درازی اراذل واوباش مزد بگیر رهبر نسبت به فائزه هاشمی در برابر چشمانم قرار گرفت. گفتم اگر قرار بود رفسنجانی به خاطر هتک  حرمت یک بانوی ایرانی  و اوباش گری مزد بگیران حکومت ، اقدامی انجام دهد قبل از هر کار به خاطر بی حرمتی به دختر خویش، «غیرت نمایی» می کرد.

پس از ناامیدی ذهنی از رفسنجانی، به یاد سید محمد خاتمی  و اخلاق گرایی او افتادم. به یاد آوردم او آنقدرنگران مسائل اخلاقی  است  که حتی سخن دیگران در مورد براندازی را تحمل نمی کند زیرا به گمان او برخی تروریست های بی اخلاق، قبلاً به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی بوده اند. شاید هم او نگران آشوب های احتمالی  در دوره سرنگونی است  و می ترسد در آن آشوب ها مرزهای اخلاق نادیده گرفته شود. پس لابد او از اینکه در دوره استقرار جمهوری اسلامی در رسانه ای که مستقیماً زیر نظر رهبر قرار دارد  همه اصول اخلاقی به هیچ انگاشته شود نیز به خود خواهد لرزید. به خود گفتم حالا که کار جمهوری اسلامی به اینجا رسیده، خاتمی  که ابراز مخالفت با براندازی را همچون نماز های یومیه ، واجب می شمارد لابد به این اخلاق شکنی هم اعتراض خواهد کرد و در مورد کسانی که تداوم استقرار نظام فعلی ، دست آنان را برای هرگونه لجن پراکنی باز گذاشته، سخنی خواهد گفت.اما باز به یادم آمد که بی اخلاقی رسانه هاو دستگاههای حکومتی علیه آزادیخواهان در بند از جمله  نسرین ستوده ، قبلاً هم اتفاق افتاده اما واکنش خاتمی  را به دنبال نداشته است. قبل از هرچیز خاطره « ممانعت از ملاقات نسرین  ستوده با دختر نوجوانش »‌را به یاد آوردم. لابد آقای خاتمی هم به یاد دارد که بهانه آن ممانعت، « اسلامی ندانستن مانتو و شلوار دختر» بود ؛ همان مانتو و شلوار  که توسط وزارت آموزش و پرورش به همه دختران ایرانی تحمیل شده است ! همچنین به یاد آوردم که مدت ها ، پسر  خردسال خانم ستوده را از  آرام گرفتن در آغوش گرم مادر محروم ساخته بودند.اما خاتمی و دوستان اخلاق محور او حتی یک بار برای دلجویی از این قهرمانان امروز و فردای ایران ، به آنان سرکشی  نکردند در حالی که قبل  وبعد از آن ، بارها خاتمی به منزل یاران زندانی خویش رفت و  باهمسران و فرزندان مظلوم آنان عکس یادگاری گرفت.البته ‌آن اقدامات خاتمی، ستودنی است .

باز هم برای توجیه خود ، گفتم شاید  خاتمی در آن مقاطع، سخنی نگفته  زیرا آن عقده گشایی ها علیه  خانواده ستوده و سایر زندانیان سیاسی، دور از چشم رسانه ها انجام شده و هنوز هیچ مقام رسمی، وقوع آنها را نپذیرفته است. اما این بار چه؟ مگر غیر از این است  که اولاً لجن پراکنی اخیر توسط رسانه ای انجام شده که مستقیماً زیر نظر رهبر است و او آنگاه که لازم بداند  تا جزئی ترین امور آن ـ   مانند انتخاب دعای افطار و خواننده آن ـ دخالت می کند، ثانیاً محصول اقدام اخیر باشگاه خبرنگاران جوان به صورت عمومی منتشر شده و ثالثاً ‌هیچکس به خاطر این اقدام ضد اخلاقی ، توبیخ نشده و  رسانه های مزدبگیر رهبر، همچنان در حال بازنشر آن هستند.


 همه اینها را گفتم تا یک نتیجه بگیرم. خلاصی از این اخلاق شکنی های رهبر و عوامل انسان خوار او، تنها  با سرنگونی ، میسر خواهد شد،  از احمدی نژاد که به خاطر زندانی شدن مشاور خویش، آنگونه سینه چاک داد هم انتظاری نیست زیرا او نیز همانند رهبر، کینه آزادیخواهان شجاع همچون نسرین ستوده را به دل دارد، به غیرت نمایی رفسنجانی و اخلاق گرایی خاتمی هم که بزرگ ترین دغدغه آنها حفظ نظام است امیدی نیست. ملت ایران باید به همت و هوشمندی خود تکیه کند و از هر فرصتی برای رسوا سازی حکومت تا سرنگونی آن  استفاده نماید.اغلب ایرانیان ، نگران ایران و ثروت های مادی و معنوی آن هستند که به دست رهبر و عوامل او حیف ومیل شده یا هزینه باج دهی به حامیان خارجی آنان  گردیده است. رخت بستن اخلاق و غیرت از میان قدرتمندان جمهوری اسلامی وتسری آن به جامعه نیز اکثر ایرانیان را آزار می دهد. اگر همت کنیم  و بدون احساس خستگی متناسب با توانمندی  های فردی و گروهی ،افشاگری ها را ادامه دهیم  سرنگونی رهبر کینه جوی جمهوری اسلامی و حکومت متزلزل او بسیار سریعتر از آنچه تحلیل گران خارجی و داخلی ـ حکومتی و مردمی ـ پیش بینی کرده اند اتفاق خواهد افتاد. این  سنت تاریخ و وعده قطعی الهی است.

گفتگوی من با رادیو فردا در مورد نامه احمدی نژاد به خامنه ای

گفتگوی من با رادیو فردا در مورد نامه احمدی نژاد به خامنه ای و اشاره به تفاوت هایی که این نامه با نامه برادران لاریجانی به خامنه ای دارد. پیش بینی من اینست که احمدی نژاد به اظهارات و اقدامات خود ادامه خواهد داد  والبته این اقدامات نه به خاطر حق جویی و حق طلبی بلکه به دلیل نگرانی از  مواجه شدن با سرنوشتی است که هم اکنون خاتمی ورفسنجانی دارند


http://realaudio.rferl.org/FRD/manual/2012/11/01/8d6acfd4-5387-4f4b-bb7a-22e3cdc141d8.mp3




۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

هشدار رهبر به احمدی نژاد نبود اما..

دوازدهم آبان ماه ۱۳۹۱
هشدار رهبر به احمدی نژاد نبود اما..
.
سخنان  روز چهارشنبه  رهبر جمهوری اسلامی  بی تردید شدیداللحن ترین سخنرانی  در طول دوره رهبری  او بود که سران سه قوه را مورد خطاب قرار می داد. او در سال های گذشته  بارها از لزوم  وحدت مسئولان سخن گفته است، گاه در خصوص افشای اختلافات به آنها هشدار داده و در مقاطعی از اینکه مسئولان کشور در دام اختلاف افکنی دشمنان بیفتند اظهار نگرانی کرده است. اما  تا کنون او هیچگاه برای توصیف اقدامات سران کشور  از لفظ « خیانت » استفاده نکرده بود: "مسئولان به ویژه سران سه قوه باید با وظیفه شناسی و درک شرایط حساس کنونی ، از هرگونه کشاندن اختلاف ها به میان مردم خودداری کنند. از امروز تا روز انتخابات هرکسی اختلاف ها را به میان مردم بکشاند به کشور خیانت کرده است". این جملات کوچک ترین تردیدی باقی نمی گذارد که مخاطب ظاهری رهبر ، رؤسای سه قوه بوده اند زیرا در مکاتبات اخیر بین دو تن از رؤسای قوا،  هریک از آنها تلاش کرده احساسات عمومی را علیه دیگری بر انگیزد. اما رهبر که نگران افشای بیش از پیش اختلافات است چرا با به کارگیری  عبارات بی سابقه، عمق اختلافات را به نمایش گذاشته و بالاتر از آن، چرابه جای هشدار حضوری به سران قوا، آنها را در یک سخنرانی عمومی مورد خطاب قرار داده است؟
رهبر جمهوری اسلامی می توانست احمدی نژاد و دو لاریجانی را احضار و باعباراتی بسیارشدیدتر، آنها را   توبیخ کند و نسبت به ادامه جنجال آفرینی  توسط هریک از آنها هشدار دهد. اما او به جای این کار در جمع عده ای از دانش آموزان، چارچوب مجاز برای "اختلاف نمایی مسئولان"  را معین کرد. نکته جالب در سخنرانی رهبر آن بود که او مکاتبات اخیر و جملات به کار رفته در آنها را فاقد اهمیت دانست درحالی که رئیس دولت در نامه خود، از نقض اصول متعدد قانون اساسی در قوه قضائیه سخن گفته و رئیس  قوه قضائیه هم احمدی نژاد را به سلطان غاصبی تشبیه کرده که اموال همگان را به تصرف درآورده و هنوز هم احساس طلب کاری دارد. 

پس به نظر می رسد توصیه های رهبر ناشی از دغدغه حیثیتی او برای نظام یا نگرانی از افشای اختلافات  روزافزون میان ارکان حکومت نیست. همچنین او پیشاپیش از بی حاصل بودن توصیه های خود  آگاه است و می داند که حداقل یکی از سران قوا، دست از جنجال آفرینی بر نخواهد داشت. رهبر جمهوری اسلامی  روز بیست و چهارم مهرماه ۹۱ در شهر شیروان، موضوع انتخابات را مورد توجه قرار داد و گفت: "تا قبل از انتخابات و در خود انتخابات باید همت همه مسئولان این باشد که آرامش سیاسی کشور را حفظ کنند و نگذارند فضای سیاسی کشور، جنجالی و متلاطم شود". تنها  یک هفته بعد از این توصیه یعنی روز اول آبان ماه، محمود احمدی نژاد نامه ای بی سابقه به صادق لاریجانی نوشت و یک جنجال  واقعی به راه انداخت. رئیس قوه قضائیه هم که به نظر می رسد بیش از احمدی نژاد نسبت به دستورات رهبر حساسیت دارد نامه احمدی نژاد را با جنجالی بزرگ تر پاسخ گفت تا مشخص شود حتی اگرعزم رهبر برای آرام نگهداشتن کشور جدی باشد توصیه ها ی او در این خصوص بی نتیجه خواهد ماند به ویژه اگر کسانی در سایر قوا زمینه را برای جنجال آفرینی توسط احمدی نژاد مهیا نمایند.

باتوجه به آنچه در بالا آمد به نظر می رسد مخاطب  سخنان اخیر رهبر در مرحله اول، راه یافتگان به مجلس هستند که تا کنون چند بار برای طرح سؤال از احمدی نژاد خیز برداشته اند.  آخرین تلاش مجلسیان نیز هم اکنون در جریان است. دو روز قبل ، برخی رسانه های داخلی اظهارات علی مطهری را منعکس کردند که با رد ادعاهای مربوط به بازپس گیری امضای نمایندگان، طرح  سؤال از احمدی نژاد درمجلس را قطعی دانست. برخی از گمانه زنی ها نیز حاکی از افزایش احتمال به نتیجه رسیدن  تلاش  جدید برخلاف تلاش های پیشین  نمایندگان بود. یک  روز بعد ،  نماینده ای دیگراز ملاقات خود با رئیس دولت خبر داد و سخن او را نقل کرد که "زمان طرح سؤال در مجلس ، بهترین فرصت برای بیان ناگفته های  احمدی نژاد است".  تردیدی وجود ندارد که احمدی نژاد در تهدید خود جدی است. زیرا او می داند دوره ریاست  را هرگونه که به پایان ببرد بایستی منتظر انتقام جویی رهبر و عواملش باشد . به عبارت دیگر او چیزی  ندارد که از دست بدهد اما امیدوار است که با برخی افشاگری های قطره چکانی و تهدید به  افشاگری های بزرگ تر، مخالفان ومنتقدان حکومتی خود را وادار به عقب نشینی کند. در نقطه مقابل، رهبر جمهوری اسلامی قرار دارد. او یا باید با صدور دستور رسمی، روند پرسش از رئیس دولت را متوقف سازد. در آن صورت سخن  یک سال پیش علی مطهری  احیا خواهد شد که   مخالفان سؤال از احمدی نژاد رابه  "ترس از پرونده های زیر بغل او" متهم ساخت. ضمن آنکه او هنوز تجربه "کِش ندهید" در ماجرای فساد بانکی سه هزار میلیارد تومانی را فراموش نکرده است، رهبر با آن دستور، از یک سو بدنامی در میان مردم را به جان خرید واز سوی دیگر در همان ماجرا با طلب کاری احمدی نژاد نیز مواجه شد. پس این بار برای متوقف کردن سؤال و مقابله با خطر افشاگری های احمدی نژاد، راه بهتری را برگزید. او سخنانی گفت که مخاطب ظاهری آن احمدی نژاد است اما دست نمایندگان برای طرح سؤال از احمدی نژاد را می بندد زیرا مطابق نظر رهبر، هرگونه جنجال آفرینی تا روز انتخابات  معادل خیانت  است.

البته هنوز نمی توان مطمئن بود  آنگونه که رهبر خواسته ـ یا به آن تظاهر کرده ـ تا روز انتخابات هیچ جنجالی در عرصه سیاسی کشور به وجود نیاید، زیرا آرام ماندن کشور تا آن روز به معنای از دست رفتن فرصت ها برای احمدی نژاد و استقبال  از  انتقام جویی ها وخطرات بزرگی خواهد بود که به محض ترک دفتر ریاست جمهوری، در انتظاراوست. نامه روز پنجشنبه احمدی نژاد به رهبر  و تفاوت آشکار آن با دو نامه ای که برادران لاریجانی در پاسخ به تذکر اخیر رهبر نوشتند نخستین نشانه از اراده رئیس دولت برای ادامه همان است که از نظر آقای خامنه ای، جنجال آفرینی تلقی می شود و  ادامه حیات سیاسی احمدی نژاد  به آن بستگی دارد. او برخلاف رؤسای دو قوه دیگر ، به جای اعلام تمکین در برابر تذکر رهبر، از توجه او به امر وحدت تشکر کرده تا نشان دهد عامل  اصلی اختلافات اخیر ، عدم توجه ولی فقیه و عوامل او به امر وحدت بوده است . او همچنین به اقای خامنه ای یادآوری کرده که اگر واقعاً دغدغه انتخابات ریاست جمهوری را دارد حقوق رئیس جمهور فعلی که دومین مقام جمهوری اسلامی بعد از رهبر است رابه رسمیت بشناسد تا مردم برای انتخاب رئیس جمهور بعدی انگیزه کافی داشته باشند. البته می توان حدس زد که اگر احمدی نژاد بخواهد از معدود فرصت های باقیمانده برای جدال با مخالفان قدرتمند خود استفاده کند آنگاه احتمالاً نیروهای غیر رسمی وارد عرصه خواهند شد  که ورود آنها نوع بازی را تغییرخواهد داد.

سخنان رهبر، مخاطبان دیگری هم در خارج از دایره اصلی قدرت دارد.  این گروه از مخاطبان، شامل هاشمی رفسنجانی وبرخی اصلاح طلبان  هستند که علاقه خود برای  بازگشت به حکومت را مخفی نمی نمایند. آنها فرصت انتخابات را غنیمت می شمارند تا به بهانه انتقاد از احمدی نژاد، سیاست های کلی هفت سال گذشته را به بوته نقد بگذارند که قطعاً‌این امر برای رهبر ، مطلوب نخواهد بود.  ضمن آنکه یقیناً احمدی نژاد هم از این فرصت استفاده خواهد کرد تا برای دفاع ازدولت خود، نقش  سایرارکان حکومت از جمله رهبر در نابسامانی های فعلی را افشا نماید. پس اگر افرادی همچون هاشمی رفسنجانی بخواهند در نقد هفت سال گذشته، از محدوده تعیین شده توسط رهبر تخطی کنند به بهانه احتمال جنجال آفرینی احمدی نژاد، منتقدان غیر خودی با موانعی مواجه خواهند شد. به عبارت دیگر اظهارات روزچهارشنبه رهبر، هشدار زودهنگام به برخی افراد است که حضور آنها در انتخابات، مطلوب رهبر نیست. اینها کسانی هستند که برای حذف ایشان از عرصه سیاسی ایران، تلاش فراوان به عمل آمده و حذف آنها "احیای گفتمان انقلاب" نام گرفته است.  پس حتی مطرح شدن  نام آنان به عنوان "منتقدان دولت" هم موجب بر هم خوردن آرامش رهبر خواهد بود . لذا او با تظاهر به "آرامش خواهی انتخاباتی " پیشاپیش به عوامل آشکار و پنهان خود چراغ سبز نشان داده تا عنداللزوم، راه را بر سخن گفتن انتقادی "غیر خودی ها" ببندند و این "راه بستن انتخاباتی" را اجرای دستور رهبربرای جلوگیری از "خیانت به انتخابات" قلمداد کنند.

اینکه آیا این سناریوی رهبر به نتیجه مطلوب او منجر خواهد شد یا نه، به عوامل متعدد داخلی و خارجی بستگی دارد که یکی از مهم ترین آنها میزان آمادگی احمدی نژاد برای انجام عملیات انتحاری  در ماههای پایانی ریاست او بر دولت است. احمدی نژاد قطعاً مخاطب هشدار روز چهارشنبه  رهبر نبود اما رفتار مخاطبان اصلی آن هشدار، تا حدود زیادی به ریسک پذیری احمدی نژاد درهشت ماه آینده بستگی دارد.