۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

کاری که یزید نتوانست اما نمایندگان ولی فقیه می کنند


درحالی که نخستین سالگرد « نمایش نهم دی ماه ۸۸ » با سکوت نسبی سران نظام ، پشت سر گذاشته شده بود دومین سالگرد آن ، با سر وصدا و هزینه های فراوان در حال سپری شدن است . آغاز گر رویه جدید در بزرگداشت آن روز ، رهبر جمهوری اسلامی بود که شیخ احمد جنتی و مزدبگیرانش را به حضور پذیرفت ودرمورد حوادث انتخابات سخن گفت . آقای خامنه ای اظهار داشت :«این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده‌ای افراد در خیابانها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد. » او البته توضیح نداد که اگر فتنه ۸۸ با نمایش نهم دی ماه ۸۸ دفع گردیده ، کدام ضرورت موجب تشکیل ستاد ویژه و راه اندازی کاروان تبلیغاتی حکومت برای یادآوری دومین سالگرد نهم دی شده است در حالی که در نخستین سالگرد آن نمایش ، نه ستادی *تشکیل شد و نه رهبر و نمایندگانش بزرگداشت آن را ضروری دانستند؟ این پرسشی است که اگر مدعیان « پایان جنبش سبز » ـ که سران حاکمیت در تعبیری عقده گشایانه ، آن را فتنه می نامند ـ برای آن پاسخی داشتند در دو هفته اخیر ، به آن می پرداختند.

اما نکته مهم تر ، ادعاهای جدیدی است که در خصوص میزان جمعیت شرکت کننده در تجمع نهم دی ماه و دستاوردهای آن مطرح می شود . کسانی که تبلیغات حکومت در روزهای ابتدایی بعد از نهم دی ماه ۸۸ را به یاد دارند می دانند که در آن زمان ، متولیان مراسم و بوق های تبلیغاتی نظام ادعا می کردند که جمعیت حاضر از حدود میدان فردوسی تا میدان انقلاب بوده است . چند ماه بعد ، در تحلیل های تلویزیونی ، حد غربی جمعیت را به تقاطع خیابان نواب رساندند و امسال ، برخی سایت های آنها مدعی شده اند که جمعیت روز نهم دی ماه ، میدان امام حسین تهران را به میدان ازادی وصل کرده و علاوه برآن ، تمامی خیابان های منتهی به خیابان های انقلاب وازادی نیز مملو از جمعیت بوده است . من در همان زمان ، در مقاله ای که در داخل کشور ـ در روزنامه آفتاب یزد ـ منتشرشد به ادعاهای مربوط به جمعیت میلیونی نهم دی پاسخ دادم و طول جمعیت تجمع کننده را تشریح کردم .در ان روز هیچ یک از نهادهای حکومتی ، اعتراضی نکردند و اکنون بعد از دوسال ، عده ای مآمور شده اند تا جمعیت مورد ادعای خویش « کِش » دهند .البته بر این « کِش دهندگان » حرجی نیست زیرا آنها « امربَر » هستند؛ یک روز از آنها خواسته می شود چشم بر اختلاس رسواگر در دولت «‌احیا کننده ارزش ها » ببندند و آن را کِش ندهند و روزدیگر با احضار شیخ احمد جنتی ، دستور می گیرند که باید « نمایش نهم دی ماه » را هر روز بیش از گذشته ، کِش دهند .

در این میان ، اما اتفاق دیگری درحال وقوع است که کمتر به ابعاد آن توجه می شود . این اتفاق را بدون تردید بایستی تکمیل پروژه ای دانست که یزید در سال شصت ویکم هجری ، از انجام آن عاجز ماند و اکنون به دست نمایندگان ولی فقیه در حال اجرا می باشد . شاه بیت تبلیغات سران حکومت وسخن گویان مواجب بگیر آنها در هفته های اخیر، مقایسه نمایش نهم دی ماه با حادثه عاشورا است. البته در مقایسه اخیر ، ظاهراً« حسین خود ساخته حکومت » به شهادت نمی رسد و به جای او « یزیدیان » دوران ، مغلوب عاشورا هستند . این نکته ای است که در همه تبلیغات رهبر و بوق های تبلیغاتی او به خوبی مشاهده می شود . سید احمد علم الهدی ـ که نام او یادآور رگ های بر افروخته گردنش در هنگام ذکر نام انواع حیوانات به خصوص گوساله و بزغاله است ـ در یکی از همایش های هزینه ساز به بهانه دومین سالگرد نهم دی ماه ، اظهار داشته است :«رهبری در فتنه ۸۸ تنها بود همان طوری که سیدالشهدا در کربلا تنها بود. در فتنه ۸۸ رهبری تنها ماند و ایشان به تنهایی این فتنه را جمع کرد…» یک بار دیگر ، مقایسه انجام شده توسط این مزدبگیر رهبری را بخوانید . مفهوم کلام اواینست که « امام حسین وآقای خامنه ای ، هردو با فتنه مواجه شدند و هردو تنها بودند . امام حسین موفق به جمع شدن فتنه نشد اما رهبر و کارفرمای اقای علم الهدی توانست به تنهایی فتنه را جمع کند ». یکی دیگر از بوق های تبلیغاتی نهم دی ماه ، در دست مهدی تائب قرار داشت .او که چندی قبل از توانایی ایران برای ترورپادشاه عربستان سخن گفت و حکومت را به پوزش خواهی ذلیلانه حکومت از سران عربستان وادار ساخت روز پنج شنبه در دانشگاه فردوسی مشهد ،حوادث سال ۸۸ را ناشی از تلاش استکبار برای شهید کردن امام حسین دانست که در نهم دی ماه ، در یک فرآیند عاشورایی ، خنثی شد . برای سنجش اعتباراین شیخ تازه به دوران رسیده و اظهاراتش در خصوص مقایسه نهم دی و عاشورا هم کافی است به بخش دیگری از اظهارات او در دانشگاه فردوسی توجه شود . او ضمن تکرار دروغپردازی سران حکومت در مورد سران جنبش سبز ، ادعا کرده که بازداشت کروبی وموسوی به دنبال درخواست خود آنها برای حفاظت جانشان صورت گرفته است ! علی اکبر ولایتی هم در توصیف گستردگی نمایش نهم دی ماه سخنان گزاف آلودی گفته است . سخن او نیز ارزشی برای تحلیل گران مسائل ایران ندارد زیرا ولایتی حتی توسط حاکمیت ، جدی گرفته نمی شود . هنوز بی اعتباریولایتی وبی اعتنایی گروههای اصولگرا به او در انتخابات سال ۸۴ فراموش نشده که او را ناچار ساخت ضمن اعتراض به فرآیند انتخاب کاندیدای واحد اصولگرایان در آن انتخابات ، راه بیمارستان مسیح دانشوری را در پیش بگیرد و به جای فعالیت انتخاباتی ، به کسب درآمد از طریق طبابت بیندیشد .

کسانی که با مجیز گویی های مشمئز کننده خویش ، رهبر جمهوری اسلامی را با امام حسین مقایسه می کنند و مخالفان او را یزیدی می نامند به خوبی می دانند که حمایت های بی سابقه رهبر از دولت فاسد و دروغگوی احمدی نژاد ، هیچگاه از ذهن مردم پاک نخواهد شد . هیچکس تردید ندارد اگر دست رهبر در پشت سر احمدی نژاد نبود او نمی توانست « عامل اختلاس هشتصد میلیارد تومانی » را در جایگاه « معاون اولی » بنشاند و در برابر فشار سایر شرکای حکومتی خود بر سر اختلاس های کلان و حیف ومیل دهها میلیارد دلاراز درآمدهای نفتی ، تاب نمی آورد . مردم به خوبی می دانند اگر عامل قتل و شکنجه در کهریزک ، هم اکنون در مقام معاونت احمدی نژاد فعالیت می کند این دهن کجی به داغدیدگان حوادث سال ۸۸ ، جز با چراغ سبز رهبر امکان پذیر نبوده است . اگراحمدی نژاد به ادعای منوچهر متکی ، در یک سخنرانی بیست سطری ، سی و چهار دروغ می گوید این دروغپردازی های وقیحانه ، مستقیماً یا به صورت غیر مستقیم از حمایت رهبر برخوردار بوده و هست .کسانی که رهبر جمهوری اسلامی را با امام حسین مقایسه می کنند خود به خوبی از گسترش فساد اقتصادی در نهادهای دولتی و نهادینه شدن فساد اخلاقی در نهادهای قضایی و انتظامی با خبرند ( هنوز یک هفته از افشای روبط نامشروع جند تن از فرماندهان انتظامی استان قزوین نگذشته است ) . همچنین همه دست اندرکاران امور سیاسی ایران می دانند که با توجه به دخالت جزئی رهبر در همه شئون مدیریتی ، او بخواهد یا نخواهد اکثریت مردم، رهبر را در همه کژی های موجود در کشور شریک می دانند. از سوی دیگر ، همه ارکان حاکمیت از محبوبیت عمومی اصلاح طلبان و به ویژه سران جنبش سبز در میان اکثریتی از مردم با خبر هستند . آگاهی از همین واقعیات ، حکومت را وادار به دروغ پردازی های مستمر در خصوص حضور فعال اصلاح طلبان در انتخابات کرده و اخیراً موجب تلاش آنها برای تکذیب « توصیه کروبی به تحریم انتخابات‌» شده است . در چنین شرایطی ، تشبیه رأس حکومت فعلی ایران به امام حسین ـ و حتی به ادعای احمد علم الهدی ،توانمند تر از امام حسین (ع) ـ و نیز توصیف« اصلاح طلبانِ محبوب مردم »به یزید چه دستاوردی خواهد داشت ؟ مهم ترین مدعای روحانیون شیعه در دو سه قرن اخیر آن بوده و هست که « یزید به دنبال حذف راه امام حسین (ع) و پاک کردن نام او از ذهن مسلمانان بوده اما داستان عاشورا ، او را در رسیدن به هدف خود ناکام گذاشت ». ظاهراً هم اکنون نمایندگان ولی فقیه مأموریت یافته اند وظیفه ناتمام مانده یزید را به نتیجه برسانند. درراستای همین مآموریت ، کسی که با حمایت او در شش سال گذشته ، بی سابقه ترین فساد و بی کفایتی بر عرصه مدیریت کشور حاکم شد را با امام حسین (ع) مقایسه می کنند و از این طریق ، به خیال خود ،نام ومرام حسین را در ذهن جوانان ایرانی ، نابود می نمایند . مأموریت دوم این گروه ، خوش نام ساختن یزید از طریق تشبیه شخصیت های محبوب مردم به « یزید » است . راستی اگر یزید در دهه شصت هجری ، به جای شمر ، سید احمد خاتمی داشت و به جای « ابن زیاد» و « عمر سعد » ، سید احمد علم الهدی و مهدی تائب را به خدمت می گرفت با سرعت به هدف خود برای محو نام و مرام حسین (ع) نمی رسید ؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نویس

شیخ احمد جنتی در تاریخ بیست و ششم شهریور سال جاری و با گذشت بیش از بیست ماه از نمایش نهم دی ماه ۸۸، علی محمد نائینی را به عنوان رئیس ستاد بزرگداشت نهم دی ماه منصوب کرد


۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

تیر خلاص کروبی به نمایش انتخاباتی رهبر

تیر خلاص کروبی به نمایش انتخاباتی رهبر. مهدی کروبی بازهم پیشتاز شد و بر خلاف کسانی که سخنان دوپهلو در مورد انتخابات می گویند نظر صریح خود را اعلام کرد: اصولاً دیگر انتخاباتی وجود ندارد که کسی بخواهد در آن شرکت کند یا نکند . کروبی که سال گذشته اعلام کرده بود نظام فعلی ، نه جمهوری است نه اسلامی ، در پیامی که از درون بازداشت گاه فرستاده ، اعلام کرده که سران حکومت ، در حال زدن تیر آخر ـ تیرخلاص ـ به پیکر همان نظامی هستند که قبلاً خود آقایان سرنگونش کرده بودند. به سهم خودم به بانوی فداکار خانم کروبی که با خریدن خطر ، پیام شیخ شجاع را منتقل کرد ادی احترام می کنم

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

پهپاد امریکایی سفره ایرانی

از روزی که مقامات امريکايی و رسانه های ايرانی به صورت تقريباً همزمان از « تسلط ايران بر يکی از هواپيماهای بدون خلبان امريکايی »‌خبر دادند زمان زيادی نمی گذرد .

در اين مدت ، صاحب نظرانی در دو سوی ماجرا دچار افراط و تفريط شدند که نتيجه آن، غفلت از برخی نکات مهم در اين موضوع بود . حقيقت آنست که دسترسی يک دولت به «اسرار نظامی» و «عوامل قدرتِ» دشمن يا رقيب، يک امر بی سابقه نيست اما فاصله تکنولوژيکی ايران و امريکا و تلقی شکست ناپذيری امريکا ـ که ظاهراً‌سردمداران حکومت ايران بيش از آحاد ايرانيان ،آن را باور کرده بودند ـ حادثه اخير را بيش از حوادث مشابهی که در گذشته اتفاق افتاده ، در کانون توجهات قرار داد .

بعضی از مقامات ايرانی و رسانه های حکومتی، سقوط يا فرود الزامی اين هواپيما را پايانی بر اقتدار هوايی امريکايی ها دانستند و گروهی در اين سوی ماجرا، ادعا کردند هواپيمای نمايش داده شده توسط ايران ، تنها «يک ماکت بی ارزش» است . عده ای هم در راستای برداشت های افسانه ای از قدرت امريکا، مدعی شدند که اصولاً هواپيما، با برنامه ريزی خود امريکايی ها در يکی از مراکز ايرانی به زمين نشسته، تا اطلاعات محرمانه ای از ايران جمع آوری کند.

البته اظهار نظر فنی در خصوص ارزش نظامی اين کار، از صلاحيت نگارنده خارج است اما واکنش مقامات نظامی وسياسی امريکا و هم چنين پوشش گسترده اين خبر در محافل رسانه ای امريکا نشان می دهد کاری که توسط ايران انجام شده، خارج از توقع بسياری از کارشناسان در غرب بوده و عليرغم برخی ادعاهای طنزگونه که در برخی رسانه های فارسی زبان مخالف جمهوری اسلامی مطرح شد حادثه اخير يک موفقيت برای ايران تلقی می شود.

از ديگر سو، می توان با اطمينان گفت که هم اکنون، تعداد ديگری از همين نوع هواپيما يا انواع ديگر از هواپيماهای تجسسی و جاسوسی امريکايی ، بر فراز خاک ايران در حال انجام يا تکميل مأموريت های خويش هستند و آنگونه که مقامات جمهوری اسلامی ادعا می کنند قدرت نظامی امريکا ، مضمحل نشده است. به عبارت ديگر، تبليغات حکومت ايران در خصوص انفعال کامل امريکا پس از حادثه « پهپاد »‌تنها برای دلداری دادن به برخی ياران حکومت است که پس از تنگ تر شدن حلقه محاصره سياسی و اقتصادی ايران ، به شدت دچار اضطراب و نگرانی شده بودند همانطور که به نظر می رسد کوچک نشان دادن بيش از حد اين موضوع نيز تنها برای ايجاد اميدواری در کسانی است که تلاش می کنند همه عوامل قدرت جمهوری اسلامی را ناديده بگيرند. در حالی که بايستی به جای بزرگ بينی موضوع يا تلاش برای بی اهميت نشان دادن حادثه اخير ، به ابعادی پرداخت که در افراط و تفريط های تبليغاتی ، مخفی مانده است.

يکی از مهم ترين ابعادی که تا کنون کسی به آن نپرداخته و راز اصلی بسياری از ماجراهاست هزينه های فراوانی است که دولت جمهوری اسلامی، با کنار گذاشتن اولويت های اصلی کشور، در اين زمينه ها صرف می کند.

حقيقت آنست که همه دولت ها در تمام کشورهای دنيا، در مرحله اول تلاش می کنند حتی الامکان دشمنی ها با خود را به حداقل برسانند. در مرحله بعد با اولويت بندی های منطقی وبا توجه به امکانات خود ، برای ايمن سازی کشور خويش در برابر تهديدات خارجی برنامه ريزی می نمايند که دسترسی به اسرار مهم مرتبط با دشمنان، بخشی از همين برنامه ريزی هاست. اما حکومت فعلی ايران ، از يک سو هر روز به موازات کينه پراکنی در داخل کشور ، بر ميزان دشمنان جهانی خود نيز می افزايد. سپس برای خنثی سازی دشمنی ها ، دست به اقداماتی می زند که بسياری از آنها بدون توجه به منافع ملی و با غفلت از اولويت بندی هايی است که هر حکومتی بايد به آنها توجه داشته باشد .

با اين مقدمه اکنون می خواهم به سؤال مهمی بپردازم که هياهوها و تبليغات افراطی، همواره موجب غفلت از آن شده است. اين پرسش مرتبط با هزينه هايی است که نظام برای رسيدن به برخی اهداف کوتاه مدت ، به مردم ايران تحميل می کند.

خبرهای غير رسمی که از مراکز حکومتی به بيرون درز می کند و اعترافات ناخود آگاه بعضی مقامات کشوری و لشگری، حاکی است که در حال حاضر به بهانه « جنگ سايبری با دشمنان داخلی و خارجی » وجوه کلان و خارج از کنترل نهادهای نظارتی ، هزينه می شود. رشد قارچ گونه سايت های خبری ، فعال شدن صدها و هزاران شبکه دروغپرداز حکومتی و حضور گسترده عوامل رژيم در تمامی شبکه های اجتماعی ـ در حالی که فيلترينگ گسترده ، دسترسی مردم عادی ايران به بسياری از اين شبکه ها را غير ممکن يا مشکل کرده است ـ و نيز حملات مکرر به سايت های مخالفان داخلی و خارجی ، نشان می دهد که جمهوری اسلامی در اين خصوص ، سرمايه گذاری کلان کرده و بدون ترديد موفقيت اخير هم متأثر از همان سرمايه گذاری های کلان است . حتی خبرهايی در خصوص استخدام مهندسان زبده خارجی و پرداخت مبالغ نجومی به آنان برای کمک به جنگ سايبری ايران با کشورهای ديگر به گوش می رسد در حالی که عليرغم سرگرمی افراطی مقامات ايرانی به اين جنگ ، نسبت به بسياری از اولويت های اقتصادی مردم ، بی اعتنايی می شود و سرمايه گذاری در صنايع بزرگ کشور تقريبا ً به صورت کامل متوقف گرديده است . همچنين برای تأمين رفاه مردم و ايمن سازی زندگی روزمره آنها ، تلاش خاصی صورت نمی گيرد .

نتيجه اين وضعيت آنکه به تعبير ظاهراً طنز آلود برخی ايرانيان ، در شرايطی که هواپيمای بدون سرنشين جاسوسی امريکا توسط نظاميان ايران به سلامت به زمين نشانده ميشود به دليل ناتوانی در «سالم به زمين نشاندن هواپيمای دارای سر نشين» همه ساله صدها تن از هموطنان ايرانی ، جان باخته و می بازند. همچنيبن در حالی که مقامات ايرانی برای دسترسی به تکنولوژی هسته ای و تهديد قدرت های جهانی ، در سالهای اخير دهها ميليارد دلار هزينه کرده اند هيچگونه سرمايه گذاری قابل توجهی در صنايع نفت و گاز کشور صورت نگرفته به طوری که نه تنها در حال حاضر ، توليد نفت ايران در مقايسه با ساير کشورها ، در حد قابل قبول نيست بلکه هر روز بر ميزان برداشت يک طرفه شرکای ايران از ميادين مشترک نفتی و گازی افزوده می شود که تنها دليل اين امر ، عدم سرمايه گذاری ايران در آن ميادين است . مقامات ايران ادعاهای گزافی در خصوص پيشرفت های عظيم هسته ای می کنند اما حتی از تأمين سوخت نيروگاه بوشهر عاجزند و عليرغم پرداخت چند برابری به روسيه ، تاکنون موفق به راه اندازی و حتی بهره برداری از آن نيروگاه نشده اند . انها از تسلط بر سازمان های جاسوسی و تجهيزات تجسسی امريکا واسرائيل سخن می گويند و برای اثبات اين ادعای گزاف ، ميلياردها دلار هزينه های بيهوده انجام ميدهند اما از تأمين امنيت مراکز نظامی و تسليحاتی خود عاجزند که انفجارهای اخير در ملارد تهران و اصفهان ، بهترين دليل بر اين مدعاست .

امروزه متأسفانه هيچکس نمی داند چند درصد از درآمد ناخالص ملی ايران صرف اقدامات تبليغاتی و غير مؤثر سران جمهوری اسلامی ميشود . اگر چه وضعيت نامساعد اقتصادی اکثر مردم عليرغم درآمدهای بی نظير نفتی ، بهترين دليل بر صرف بخش عمده ای از اين درآمد برای ارضای شهوات سياسی مقامات ايران در داخل وخارج کشور است . اين نحوه صرف در آمدها ، يادآور روش مورد عمل سران شوروی در دهه های گذشته است که گاه تا حدود جهل درصد از در آمد ناخالص ملی خود را صرف رقابت تسليحاتی و مسابقه جاسوسی با امريکا می کردند .

آنها در اين زمينه موفقيت های بزرگی هم داشتند که بهيچوجه قابل مقايسه با « تک موفقيت های دولت جمهوری اسلامی » نيست اما نتيجه آن شد که از آن ابرقدرت پُر مدعا ، هم اکنون چندين جمهوری فقير وضعيف باقی مانده و جمهوری های نسبتا غنی نيز بهيچوجه با کشورهای مشابه در اروپا و امريکا قابل مقايسه نيستند.

بدون ترديد برای ايران تحت حاکميت سران فعلی نيز آينده ای غير از اين متصور نيست . همين امروز در حالی که مقامات ايرانی با ذوق زدگی از در اختيار گرفتن پهپاد امريکايی سخن می گويند سفره ايرانيانی که قرار است از اين خبر مسرور شوند روز به روز خالی تر و امنيت آنها هر روز از گذشته ضعيف تر می گردد.آيا حتی به فرض پذيرش ادعاهای مقامات ايران در خصوص روند تسلط بر پهپاد امريکايی ، اين موفقيت ، چيزی بر اقتدار واقعی کشور و آسايش مردم می افزايد؟ متأسفانه به نظر می رسد هيچ دليلی برای دادن پاسخ مثبت به اين سؤال وجود ندارد.


۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

کینه علمی ترین دولت از علم و علم آموزان


دولتی که خود را علمی ترین دولت تاریخ ایران می داند برای تنبیه مخالفان ، آنها را از علم آموزی محروم می کند . این ظلم ، نابخشودنی است و ظلم بالاتر آن که جای خالی دانشجویان اخراجی ، به کسانی داده می شود که بهترین نام برای آنها « اراذل و اوباش بسیج دانشجویی »‌است . این ظلم ، بالاتر است زیرا هم سرمایه کشور خرج «انسان های تربیت ناپذیر »می شو دو هم ،نام بسیج که روزی به دلیل حمایت از آب و خاک این کشور ، مورد احترام همگان بود اکنون در کنار اوباش قرار می گیرد متن خبر را در سایت سحام نیوز بخوانید

۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

حکومتی که اخلاق را نمی شناسد


ایت اله مکارم شیرازی در پاسخ به سؤالاتی در خصوص حمله به سفارت انگلیس در تهران نوشته است: « گاهی کارهایی فراتر از قوانین از سوی بعضی جوانان عزیز احساساتی انجام می شود که بهانه مهمی به دست دشمن ماجراجو می دهد و هزینه های زیادی برای آن باید بپردازیم .»

این روحانی سرشناس که هنوز تکلیف خود با حاکمیت را مشخص نکرده و سران نظام نیز معمولاً توجهی به دیدگاههای او ندارند * در این پاسخ کوتاه ، چند نکته را برای مخاطبان ، آشکار ساخته است :

یک ـ از نظربرخی روحانیون حامی حاکمیت ، حمله کنندگان به سفارت انگلیس « جوانان عزیز » ی بوده اند که احساسات بر آنها غلبه کرده است.

دو ـ بر رفتار این جوانان به صورت اصولی ، ایرادی وارد نبوده و تنها نگرانی آیت اله ، «‌بهانه » ای است که این « رفتار احساساتی جوانان عزیز »‌به دست دشمن می دهد

سه ـ او نگران هزینه های اخلاقی ماجرا نیست بلکه تنها از بابت هزینه های سیاسی که ممکن است به خاطر این اقدام به نظام اسلامی تحمیل شود احساس خطر می کند . او اگر در مورد پیامدهای اخلاقی حادثه ، نگرانی داشت می توانست به آنها نیز اشاره کند اما او حمله کنندگان را « جوانان عزیز » خطاب می کند و رفتار آنها را ناشی از «‌احساسات »‌می شمارد تا نشان دهد از دیدگاه او هیچ نکته شرم آور و غیر اخلاقی در رفتار حمله کنندگان وجود نداشته و حداکثر اشتباهی که آنها مرتکب شده اندغلبه احساسات ایشان بر « منطقِ چوبین قواعد بین المللی » بوده است ؛ آ ن هم احساساتی که اگر اشکالی برآن وارد باشد ، دادن بهانه بهانه به دست دشمن ماجراجوست !

چهار ـ آیت اله مکارم شیرازی ، نه تنها از رفتار چندش آور حمله کنندگان به سفارت ، به خود نلرزیده بلکه زیرپاگذاشتن احکام صریح دینی در خصوص « محترم شمردن مالکیت افراد حقیقی و حقوقی بر اموال شخصی » نیز ، موجب نگرانی او و سایر حامیان نظام نشده است . از آن بالاتر ، ظاهراً حتی غارت پاسپورت تعدادی از هموطنان که موجب دردسر های فراوان برای ایشان خواهد شد هیچگونه ، دغدغه ای برای آیت اله و همفکران او فراهم ننموده است

البته آیت اله مکارم شیرازی نخستین مقام یا اولین روحانی حامی نظام نیست که اینگونه سخن می گوید . مثلاً در سالهای گذشته ، چندین بار موضوع اجرای علنی برخی مجازات ها ـ به ویژه شلاق زدن به متهمان در خیابان های اصلی شهرها ـ مورد توجه برخی مقامات قضایی قرار گرفت و با اصرار آنها ، اینگونه مجازات ها برای مدتی اجرا شد . در همان زمان ها ، عده ای از حامیان نظام ، با این استدلال که « اجرای علنی مجازات های اینچنینی ، چهره نظام را مخدوش می کند »‌به مخالفت با آن رویه پرداختند و نهایتاً برای «ندادن بهانه به دست دشمنان ماجراجو» دستور توقف « اجرای علنی مجازاتها » صادر شد. اما هیچیک ازآن مخالفان در مورد تطابق شرایط فعلی با اینگونه مجازات ها یا میزان صلاحیت قضات صادر کننده احکام مجازات و کفایت رویه های قضایی ایران ـ که در بسیاری از موارد به اعتراف مقامات ایرانی ، منجر به صدور احکام ناعادلانه شده است ـ سخن نگفت . به عبارت دیگر ، تضییع حقوق مردم وصدماتی که به خاطر صدور احکام غبر متناسب وناعادلانه به متهمان وارد می شود تا کنون هیچگاه ، اعتراضی از سوی مقامات کشور و روحانیون حامی ایشان به دنبال نداشته و تنهانگرانی مشترک همه آنها ، احتمال بهانه جویی دشمنان و خدشه دارشدن چهره نظام در خارج از کشور بوده است. البته جای گلایه ای وجود ندارد زیرا این حکومت آنقدر برای حامیان آن مهم است که برای حفظ آن ، تا چند سال پیش ، امکان تعطیل مهم ترین حکم عبادی اسلام یعنی نماز وجود داشت واکنون برای تداوم آن می توان صدها نفر را به زندان انداخت و در زندان ها با آنها به گونه ای رفتار کرد که منجر به قتل عده ای از انها شود ( کشته شدن حداقل پنج نفر از معترضان انتخاباتی در زندان ، به تأیید مقامات رسمی رسید اما هیچکس بابت آن مجازات نشد ).

برای اثبات حاکمیت این طرز تفکر در میان مقامات حکومتی ایران ، نمونه ای فراوانی وجود دارد. مثلاً در موضوع مرگ مظلومانه هدی صابر در زندان جمهوری اسلامی، عباس جعفری دولت ابادی در گفتگو با خبرنگاران اظهار داشت :"ما پس از مرگ به کالبدشکافی تاکید داشتیم تا فوت این فرد مانند فوت هاله سحابی به کشور هزینه وارد نکند. " این سخن نشان داد مرگ دو شهروند مظلوم که هردو قربانی نوعی از خشونت نهادینه شده در کشور بوده اند هیچگونه نگرانی در دادستان پایتخت ایجاد نمی کند واو که به عنوان مدعی العموم باید حافظ حقوق همه شهروندان باشد اگر ازمرگ هاله سحابی ناراحت شده باشد تنها به خاطر تحمیل هزینه به نظام بوده و در ماجرای مرگ صابر نیز نگرانی ندارد چون گمان می کند مرگ این شهروند ، هزینه ای برای نظام نداشته است !

با توجه به نکات بالا می توان به راحتی نتیجه گرفت اگر هزینه جهانی وجود نداشته باشد و دشمنان خارجی نتوانند از نظام ، بهانه جویی کنند یا توانمندی نظام به حدی برسد که قادر به تحمل هزینه ها و ایستادگی دربرابر بهانه جویی دشمنان را داشته باشد انگاه «‌جوانان عزیز » می توانند بدون هیچگونه دغدغه ای « احساسات » خود را به جهانیان نشان دهند . در چنان شرایطی ، مقامات کشوری هم خواهند توانست با آسودگی کامل ، توصیه برخی از حامیان داخلی خویش ** برای پیگیری تولید بمب هسته ای را اجرا کنند تا هیچ کشور خارجی نتواند حکومت ایران را به خاطر نقض حقوق بشر درداخل یا ماجراجویی در خارج ، تحت فشار بگذارد . در آن روز ، جوانانی که برای آیت اله مکارم وسایر حامیان نظام ، «‌عزیز دل » تلقی می شوند خواهند توانست هر نوع اوباش گری در داخل سفارت خانه های خارجی انجام دهند واحساس نگرانی از تحمیل هزینه به نظام ، دادستان تهران را ازمرگ دهها زندانی نیز وحشت زده نخواهدکرد .

اگر امروز جهانیان به اظهارات سران حکومت ایران اعتماد نمی کنند و این عدم اعتماد ، گاه تا مرحله زورگویی به دولت و ملت ایران برای دست کشیدن از برخی حقوق خود پیش می رود هیچکس جز برخی مقامات ایرانی ی حامیان پُر نفوذ ایشان را نباید ملامت کرد . آنها به صراحت در گفتار و رفتار خود نشان می دهند که « اخلاق » و « حقوق انسانها » نزد آنها از اولویت برخوردار نیست و هرچه که موجب پیشبرد اهداف آنها شود فقط به این شرط که «‌هزینه غیر قابل جبران » به نظام مورد علاقه ایشان وارد نکند « مباح » و حتی گاه «‌واجب » خواهد بود . آيا همین واقعیت ، دست قدرت های جهانی را برای یارگیری در مقدمه سازی برای راه انداختن جنگ علیه حکومت ایران باز نمی گذارد؟ راستی روشنفکران ایرانی که در ماههای اخیر به همه عناصر اپوزیسیون « درس اخلاق »‌می دادند اکنون برای « اخلاق آموزی » به سران حکومت ایران ، احساس تکلیف نمی کنند؟

-----------------

*آیت آله مکارم شیرازی از آغاز اعتراضات انتخاباتی تا روز « دو شنبه شانزدهم آذر ماه ۸۸» شش بار خواستار آزادی رندانیان انتخاباتی شد اما هیچگاه درخواست او مورد توجه قرار نگرفت و پس از آن در این مورد سکوت ، پیشه ساخت

** جواد لاریجانی در این مصاحبه اظهار داشته است :«ما نبايد در رابطه با غني سازي مذاكره كنيم بايد در رابطه با سلاح هسته اي مذاكره كنيم.نبايد در رابطه با كيك زرد مذاكره كنيم بلكه مذاكرات ما تنها بايد در رابطه با سلاح هسته اي باشد؛ چرا كه در غير اين صورت اصلانبايد براي مذاكرات حاضر شويم. اين موضوعات به هيچ وجه قابل مذاكره كردن نيستند اما سلاح هسته اي قابل مذاكره كردن است.»

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

"سلحشور"، نماد گفتمان میزبانان ایت اله خمینی



در ماههای اول سال تحصیلی ۱۳۵۷ که مصادف با اوج گیری تحولات مرتبط با انقلاب بود در مدرسه علوی تهران ، حال و هوای خاصی وجود داشت . در آن زمان ، مدیریت قانونی مدرسه با مرحوم دکتر خسروی بود اما او در اداره مدرسه هیچ دخالتی نمی کرد و مرحوم اقای کرباسچیان ـ معروف به علامه ـ مدیر تام الاختیار مدرسه علوی بود که نمی دانم به خاطر آینده نگری یا کینه توزی نسبت به سران انقلاب ، به صورت واضح و علنی با آیت اله خمینی و حرکات انقلابی مردم ، مخالفت می کرد .اشکال بزرگ مرحوم آقای علامه این بود که اگر وقوع انقلاب را به مصلحت نمی دانست به جای بهره گیری از استدلال برای قانع کردن جوانان و نوجوانانی که تحت تأثیر شعارهای انقلابی بودند نسبت به انقلابیون و تحرکات آنها ، عبارت های اهانت آمیز به کار می برد . یادم می آید در اواسط مهر ماه ۵۷ ، در کلاسی که موسوم به « کلاس اخلاق » بود خطاب به همه دانش آموزان گفت :« مبادا به تظاهرات بروید ، کسانی که در تظاهرات شرکت می کنند همان کسانی هستند که ابتدای سال تحصیلی ، دو نفربه هنرستان مجاور وارد و آخر سال سه نفری خارج می شوند .»
اشاره آقای علامه ، به هنرستان مختلطی بود که در کنار مدرسه علوی قرار داشت . این عبارت غیر منصفانه و اهانت آمیز که همه نیروهای انقلابی را در بر می گرفت به جای آنکه شاگردان اقای علامه را نسبت به انقلابیون بد بین کند آنها را در مخالفت با دیدگاههای اقای علامه و همراهی با جوانان انقلابی ، مصمم تر می نمود. البته مخالفت با نیروهای انقلابی ، تنها عرصه ای نبود که مدیر روحانی مدرسه علوی ، برای به کرسی نشاندن سخن خود ، از عبارات غیر منطقی و گاه غیر مؤدبانه استفاده می کرد .او در تشریح احکام شرعی ، استدلال برای اثبات وجود خداوند و معاد ، مخالفت با نیروهای غیر مذهبی ، مخالفت با ثروت اندروزی و کلیه مسائلی که در کلاس اخلاق به آن می پرداخت از کلماتی استفاده می کرد که بسیاری از آنها غیر مؤدبانه و گاه به خرافات آغشته می شد.
حقیقت آنست که صحبت های آقای علامه ، بسیار غیر منصفانه بود اگر چه یقین دارم در بسیاری از آنها ، انگیزه خیر خواهانه وجود داشت و او بر اساس برداشت خود از دین ، اینگونه سخن می گفت.اما نکته جالبی که برای بسیاری از مخاطبان این یادداشت ، تازگی دارد این بود که کمتر از چهار ماه بعد از اظهارات ضد انقلابی اقای علامه، ایت اله خمینی به ایران بازگشت و در مدرسه علوی مستقر شد که ریاست واقعی آن با مرحوم علامه بود . پس از آن هم ، در بسیاری از مقاطع ، کسانی در برخی مناصب حکومتی قرار گرفتند که از نظر گفتمانی و گفتاری ، قرابت بسیار با اقای علامه داشتند یا تریبون های پُر مخاطب حکومتی به آنها سپرده شد تا به تبلیغ دیدگاههای خاص بپردازند .
با همه احترامی که برای مرحوم علامه قائلم اما نمی توانم انتقاد خود به خاطر روش نه چندان جالب و ادبیات غیر مقبول او برای مخالفت با برخی مفاهیم یا حمایت از بعضی موضوعات را مخفی نمایم । در روزهای اخیر که سخنان کارگردان بی ادب و بی هنر ـ فرج اله سلحشور ـ را شنیدم بی اختیار به یاد مرحوم علامه وسخن او در خصوص جوانان انقلابی افتادم. او که بی شک مدرس مکتب فکری بسیاری از تریبون داران و مدیران فعلی جمهوری اسلامی بود در ان روز ، انقلابیون ایرانی را به دانش آموزان خوش گذران و بی مسئولیتی تشبیه می کرد که نتیجه روابط توأم با خوشگذرانی آنها ، فرزند ناخواسته ای بود که آقای علامه ، آن را نامشروع می دانست. امروز هم شاگرد مکتب فکری او ، برخی از هنرپیشگان که اتفاقاً‌ اغلب آنها تربیت شده دوران استقرار جمهوری اسلامی هستند را با عناوینی تشبیه می کند که تنها به مغز علیل یک بیمار جنسی همچون فرج اله سلحشور ، خطور می نمایدسخنان اخیر این کارگردان نمای رانت خوار ، به همان میزان که مرا غمگین کرد برای من دستاورد هم داشت . دستاورد بزرگ این سخنان ، حل معمایی بود که سی وسه سال ذهن مرا به خود مشغول می ساخت. در تمام سالهای بعد از انقلاب ، با خود می اندیشیدم چگونه شد که علیرغم هانت آشکار آقای علامه علیه انقلابیون ، مدرسه تحت مدیریت او ، میزبان ایت اله خمینی شد ؟ سیزده سال پس از انقلاب که یکی از مدیران زیر دست آقای علامه یعنی سید علی اکبر حسینی ـ شومن برنامه اخلاق در خانواده ـ با حمایت اصولگرایان به مجالس چهارم و پنجم راه یافت بر تعجب من افزوده شد که « آن تعظیم و تکریم در برابر اهانت کننده به انقلاب چرا و این رانت خواری بر سر سفره انقلاب چرا؟» راه یافتن تعدادی از شاگردان مبرز و شیفتگان اقای علامه همچون دکتر غفوری فرد به مناصب مهم حکومتی ، از سؤالات دیگری بود که ذهن مرا آزار می داد اما با شنیدن اظهارات خودخواهانه فرج اله سلحشور و خفقان حاکم بر اردوگاه اصولگرایان که به معنای عدم مخالفت با این هرزه گویی ها است تا حدود زیادی معمای من حل شد . این اظهارات نشان داد قرائت اقای علامه از مذهب ، گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی است و تغییر محل استقرار آیت اله خمینی از مدرسه رفاه - که ابتدا قرار بود در آنجا مستقر شود- به مدرسه علوی ، ناشی از نفوذ حاملان همان تفکر بر انقلابیون و اداره کنندگان واقعی کشور بوده است.آنچه اقای علامه در مورد خواب های معجزه گونه ، کرامت های باور نکردنی برخی از علمای بزرگ ، بهشت و جهنم و… می گفت نشان دهنده نگاهی ویژه به مفاهیم دینی بود که با گفتمان حاکم در کشور به ویژه در دوره احمدی نژاد قرابت بسیار دارد. پس سلحشور و سلحشورهاباید به گونه ای سخن بگویند که تعلق خود به گفتمان مورد اشاره را ثابت نمایند زیرا آنها برای رسیدن به اهداف خود نیازمند رانت هایی هستند که احمدی نژاد از جیب ملت به مبلغان خود می پردازد . به عبارت دیگر ، با سخنان اخیر سلحشور ، ثابت شد علاوه بر فساد مالی و رانت خواری های رایج سیاسی ، احمدی نژاد وحامیان او در هر لباس و مقام ، به دنبال احیای خرافات و حاکم کردن دیدگاهی هستند که دین را مجموعه ای از خرافات می داند و آن را وسیله ای برای تحمیق مردم می شمارد .
کسانی که درد دین دارند و آبروی دین برای آنها مهم است و کسانی که با دیدگاهی غیر مذهبی به آینده ایران می اندیشند اکنون وظیفه مشترک دارند تا در برابر کسانی بایستند که هم دین مردم را وسیله ارتزاق خویش قرار داده اند و هم تمامی امکانات ایران را در تیول خویش می پندارند و رانت خواری های ایشان را پایانی نیست.
سخنان اخیر سلحشور، نماد گفتمانی است که هر روز بیش از گذشته بر شئون مختلف ایران حاکم می شود و هرکس که بنای مخالفت با آن را داشته باشد سرنوشتی همچون سمیه توحیدلو ، پیمان عارف ، امین نیایی فر ، نسرین ستوده و دهها جوان ، میانسال و سالخورده ای را پیدا خواهد کرد که تنها گناه ایشان ، مخالفت با همان « گفتمان سراسر خرافه » است ؛ همان گفتمانی که میر و شیخ شجاع ما ، نسبت به گسترش نفوذ ان هشدار دادند و رهبر جمهوری اسلامی در برابر آن هشدارها ، واکنش کینه توزانه نشان داد .

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

راهپیمایی بیست ودوم خرداد ؛ اعلام همبستگی در برابر جبهه از هم پاشیده کودتا


سالگرد کودتای بیست و دوم خرداد در حالی فرا می رسد که آنچه در جریان مناظرات انتخاباتی ، توسط کروبی و موسوی مطرح یا پیش بینی شده بود به صورت اشکار در برابر چشمان مردم ایران قرار دارد و رسوایی روزافزون برای کارگزاران کودتافراهم نموده است . امروز دیگر برای اثبات رانت خواری های سیاسی واقتصادی دولت کودتا و حامیان آن ، تلاش زیادی لازم نیست زیرا بسیاری از مدعیان اصولگرایی برای تبرئه دیر هنگام خویش از همراهی با دولت فاسد وبی کفایت ، با یکدیگر مسابقه گذاشته اند و عده ای دیگر نیز که دوسال پیش ، موسوی را به خاطر افشای وجود «رمالی »و «جن گیری »در دولت مورد حمله قرار می دادند امروز به عوامل خود در قوه قضائیه دستور می دهند تا نزدیک ترین یاران احمدی نژاد را به اتهام همکاری با رمالان ، دستگیر و محاکمه نمایند . در این شرایط ، مردم ایران حق دارند با صدایی بلندتر از قبل ، آنچه را که در قالب رأی به موسوی و کروبی مطالبه کرده بودند فریاد بزنند والبته دو حق ضایع شده را نیز به آنچه در جریان فعالیت های انتخاباتی بیست و دوم خرداد در خواست کرده بودند بیفزایند . مردم ایران امروز دیگر در شعارهای خود سراغ « رأی دزدیده شده »‌خویش را نمی گیرند زیرا برای این حکومت مشروعیتی قائل نیستند تا حقوق ضایع شده خویش را از آن مطالبه کنند اما قطعآً در آینده ای نزدیک ، عوامل آن « رأی دزدی خونین » را به پای میز محاکمه خواهند کشید و در کنار آن ، وقاحت کسانی را به سخره خواهند کرفت که دو سال پیش ، با بی شرمی تمام ، مفاسد و بی کفایتی های افشا شده توسط کروبی و موسوی را تکذیب می کردند و امروز برای افزایش سهم خود از قدرت ، همان مفاسد را افشا می کنند. دعوت از مردم ایران برای راهپیمایی بیست ودوم خرداد ، نخستین گام در راستای محاکمه کودتاگران وحامیان آنهاست . بسیاری از مردم ایران علیرغم ایمان به وجود کاستی های فراوان در قانون اساسی وساختار های حکومت ، در بیست ودوم خرداد ۸۸ به پای صندوق های رأی رفتند و به این طریق ، فرصتی مجدد به حکومت دادند تا قابلیت اصلاح در قالب نظم موجود و تعریف شده در نظام را اثبات کند اما کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد و رفتار سرکوبگرانه بعد از آن نشان داد که کارگزاران نظام بیش از مخالفان آن ، به «اثبات ناکارآمدی ساختار های موجود »علاقه مند هستند .آنها با ارائه تفاسیر عجیب از قانون اساسی به خصوص در حوزه اختیارات رهبری ، عملا نشان داده اند که هر نوع تلاش برای اصلاح امور بر اساس قانون اساسی فعلی ، راه به جایی نخواهد برد . اکنون از روزهایی که کروبی بر لزوم ایجاد تغییراتی در قانون اساسی سخن می گفت دوسال می گذرد و شاید اگر تریبونی آزاد در اختیار شیخ شجاع قرار گیرد با اتکا به آنچه در دوسال اخیر با استناد به اصول قانون اساسی انجام شده ، اراده قوی تر خویش برای ایجاد تغییرات در قانون اساسی برای متوقف کردن « روند تضییع حقوق ملت با استناد به اختیارات قانونی حکومت » را فریاد بزند . البته همانگونه که در آخرین نوار ویدئویی شیخ آمده است او تحمیل هیچ عقیده ای به مردم را نمی پذیرد و در مورد قانون اساسی هم اگرچه خود بر ایجاد تغییرات مهم در آن تأکید کرده است اما تصمیم گیری در مورد آن را به عهده مردم می داند . راهپیمایی اعلام شده توسط شورای هماهنگی راه سبز امید ، گامی اساسی و البته ابتدایی در اعلام مطالبات گسنرده مردم از حاکمیتی است که در سالهای اخیر ، هر روز بیش از گذشته ، حقوق اساسی اقشار مختلف مردم را زیرپا گذاشته و به خاطر این تضییع حق نیز بر خود می بالد . شرکت هموطنان با دیدگاههای مختلف سیاسی ، نشان خواهد داد که « اعمال اراده ملت در اداره کشور» مطالبه ای همگانی است . حاکمیت فعلی هم اگر ازحداقل اعتماد به نفس بر خوردارباشد با کاهش میزان خشونت خود ، امکان وزن کشی واقعی میان طرفداران حاکمیت کودتایی وآزادیخواهان ایرانی را فراهم خواهد نمود . البته فریاد های همراه با عصبانیت دبیر فرتوت شورای نگهبان در تریبون نماز جمعه این هفته ، نشان می دهد مجموعه حاکمیت علیرغم اختلافات بی سابقه درون جناحی ، در موضوع سرکوب تحرکات مردمی با یکدیگر به تفاهم رسیده اند واز هماهنگی نحله های مختلف جنبش اعتراضی ایرانیان وحشت دارند . پس همه باهم با اعلام حمایت از راهپیمایی بیست و دوم خرداد ، بار دیگر خواب را از چشمان کودتاگران مستأصل دور کنیم . سخنگویان حاکمیت همچون روزنامه کیهان هم به جای تلاش نومیدانه برای القای اختلاف میان عناصر جنبش سبز (در مورد راهپیمایی بیست ودوم خرداد)، خود را برای روزهای آینده آماده کنند که ناچار خواهند شد به صورت علنی، حساب رئیس دولت کودتا را از حامی اصلی او جدا کنند و همه مفاسد و ناکار آمدی ها را به این « رئیس دست ساز » نسبت دهند شاید از این طریق ، نقش « رئیس جمهور ساز » در نابسامانی های روز افزون کشور تحت الشعاع قرارگیرد .